جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده دلنوشته‌ی شب های دژم | اثر دلارام بخشیان

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط دلارام بخشیان با نام دلنوشته‌ی شب های دژم | اثر دلارام بخشیان ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,169 بازدید, 57 پاسخ و 9 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع دلنوشته‌ی شب های دژم | اثر دلارام بخشیان
نویسنده موضوع دلارام بخشیان
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Lord
موضوع نویسنده
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
63
170
مدال‌ها
1
***
بعد از این‌که یک استخون می‌شکنه، بدن ما، دور قسمت درحال جوش‌خوردن، کپسولی می‌سازه که بافت آسیب‌دیده رو از جراحت مجدد حفظ کنه. بعد این کپسول شروع می‌کنه به سفت‌شدن.
قوی می‌شه تا وقتی که سلول‌های جدید ساخته بشن، نقل معروفِ «یک استخون از یک‌جا، فقط یک‌بار می‌شکنه»، محدود به دوره‌ایه که این کپسول، دور اون شکستگی پیچیده. و بعد، کپسول، تا ماه سوم بعد از شکستگی، وقتی که می‌بینه دیگه استخون می‌تونه روی پای خودش وایسته، از بین می‌ره.
حالا سختی اون استخون، درست اندازه‌ی استخون‌های کناریشه. انگار که از اول هیچ اتفاقی نیوفتاده.

عزیز من! حافظه‌ی ما، دور تموم شکستگی‌هامون می‌پیچه تا نذاره دوباره اشتباه کنیم. اما وقتی می‌بینه جوش خورده‌ایم، کم‌کم تحلیل می‌ره تا جسارت پریدن دوباره رو به ما بده. تو از یک‌جا فقط یک‌بار می‌شکنی؛ مادامی که ضخامت مناسبی از کپسول حافظه رو برای خودت نگه‌داری. ضخامتی که نه جلوی پریدنت رو می‌گیره و نه پرتت می‌کنه توی چرخه‌ی شکستگی‌های متعدد. مادامی که قبل پریدن، قبل این‌که خودت رو درمعرض آسیب مجدد قرار بدی، به خودت یاد‌آوری کنی که «من، یک‌بار شکسته‌ام و به‌سختی جوش‌خورده‌ام.» و بعد، تصمیم بگیری که این پریدن، به خردشدن‌های احتمالی می‌ارزه یا نه.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: ILLUSION
موضوع نویسنده
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
63
170
مدال‌ها
1
***
ما در ذهن آدمی که رهایمان کرده، چگونه‌ایم؟ غیرقابل تحمل، ایستاده در قاب خاطره‌ای چرک گرفته، آغشته به خشم و نفرت، با آخرین جمله‌های ردوبدل شده، پر از خطا و گناه.
آدمی که ترک‌مان می‌کند و درها و پنجره‌ها را هم پشت سرش می‌بندد، قبل از این‌که بفهمیم در دادگاهی که در آن غایب بوده‌ایم، محاکمه‌مان کرده، رأی صادر کرده به تبعید و حبس ابدمان در دورترین نقطه ذهن و حافظه‌اش.
و نمی‌داند که ما چند بار بعد از رفتنش، خودمان را زیر سؤال برده‌ایم. بی‌انصاف‌تر از او، خودمان را سرزنش کرده‌ایم، بارها حق را بین او و خودمان جابه‌جا کرده‌ایم، آن‌قدر که تصویرهای واقعی از گذشته‌مان هم کدر شده‌اند. کاش آدم‌هایی که رهایمان می‌کنند، گاهی وقت‌ها مثل ما به خوشیِ کوتاه یک خاطره مشترک برگردند، که عشق همیشه در مراجعه است، اما نفرت نه.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: ILLUSION
موضوع نویسنده
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
63
170
مدال‌ها
1
***
جایی خونده بودم بین دوراهی "عقل و قلب" انسان هرکدوم رو انتخاب کنه، روزی میرسه که حسرت راهِ نرفته رو میخوره
همش پیش خودش فکر میکنه که اگه راه دوم رو انتخاب میکرد الان وضعیت روحیش بهتر بود الان تجربه‌های بیشتری داشت... .

ولی به عنوان کسی که بین همه دوراهی های زندگیش "عقل" رو انتخاب کرد و اونو محور مسیرش قرار داد میتونم بگم: آدمایی که منطقی تصمیم میگیرن شاید کار درست رو انجام بدن،شاید تصمیمشون بهترین باشه اما هیچ‌وقت حالِ دلشون خوب نیست.

همیشه تو پیچ و خم زندگی یه حسی هست که گریبان گیرشون میشه و هی بهشون گوشزد میکنه که انتخابت درست نبود، شاید اگه یبار امتحان می‌کردی بهتر میشد و ... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: ILLUSION
موضوع نویسنده
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
63
170
مدال‌ها
1
***
جاي خالي بعضي چيزا هيچ وقت پر كردني نيست.
هميشه از يه گوشه‌ي زندگيت جوري بهت زل ميزنه تا سنگيني نگاش باعث شه برگردي سمتش.

وقتي بعد چند سال بر مي‌گردي يهو ميبيني جاي خاليش گشاد شده جوري كه اگه بياد، اگه بشه
بازم اندازه ي جاي خالي نيست و اين بدترين حس دنياست
همه ي جاي خالياي دنيا با دلتنگي پر ميشن دلتنگي كلافگي مياره
يهو يه روز پشت ميز كارت يا وسط قدم زدناي تنهاييت از يه جايي مي پره جلوت دلت ميخواد بشيني و ساعت ها گريه كني واقعيتش اينه اگه كسي باشه
كه واقعا باشه هيچ آدمي تنهايي رو دوست نداره
كسي كه يهو عوض نشه.
يهو نره و تو بموني و جاي خالي اي كه حتي اندازه خودشم نميشه
راستش آدما اوني كه ميگن نيستن نه براي دلتنگيات آغوش ميشن و نه حتي براي دوست داشتني كه داري آدم ميمونن.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: ILLUSION
موضوع نویسنده
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
63
170
مدال‌ها
1
***
دلمان تنگ است، تنگ آن روزهای رنگی‌ای که هنوز به دوست داشتن همدیگر اعتراف نکرده بودیم. تو علاقه‌ی زیر پوستی‌ات را لابلای کلماتت می‌گنجاندی و من با ذوق آنها را پیدا می‌کردم و دنبال نشانه‌ای دیگر برای اثبات یک‌طرفه نبودن حسم می‌گشتم.

گاهی فکر می‌کنم که ما شیرین‌ترین احساساتمان را با هم تجربه کردیم. بودنت انگار یک حسی مثل ایستادن زمان در بهترین سکانس زندگی‌ام بود. سکانسی که در آن خنده‌ها از ته دل بود و بوی وانیل و شکلات سفیدهای درون کشویم را می‌داد.

آه که چقدر از آن روزها می‌گذرد و ما چقدر دیگر آن آدم‌های سابق نیستیم و قلب‌هایمان که زمانی با هم یکی شده بودند، چقدر اکنون از هم دورند. می‌بینی پیر شدن با انسان‌ها چه کار می‌کند؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: ILLUSION
موضوع نویسنده
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
63
170
مدال‌ها
1
***
«دُژَم»
یه کلمۀ فارسی اصیله که کاربرد خودش رو از دست داده متأسفانه.
یعنی کسی که هم‌زمان خشمگین و غمگینه.
مثل وقتی که دلت تنگ میشه و نه کاری از دستت برمیاد نه میتونی از پسش بربیای و باهاش کنار بیای. و درنهایت مجبوری خودخوری کنی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: ILLUSION
موضوع نویسنده
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
63
170
مدال‌ها
1
***
و در آخر

روزی همه‌ی حس ها تموم میشن، جای دلتنگی و ناراحتی با احساس بیخیالی مواجه میشیم،این دنیا محل گذره پس همه چیز گذر میکنه و هیچ‌ چیزی موندنی نیست.
حتی احساس شادی و خوشحالی به اتمام میرسن‌
مهم تموم شدن نیست، مهم چطور تموم شدنه، مهم اینه که بعد از تموم شدن این سختی ها باز هم بتونیم ادامه بدیم و روزهای جدید بسازیم.
مهم اینه که وقتی از مسیر سختِ امروزمون می‌گذریم خودمون رو گم نکنیم.
اگه زندگی یکنواخت و بدون سختی باشه درواقع بزرگ‌ نمیشیم و هیچ تغیری نمی‌کنیم، سختی ها میان و میرن تا بتونیم کنار اومدن باهاشون رو یاد بگیریم و بزرگ بشیم
بعد از اولین مشکل نباید جا بزنیم و کنار بکشیم یا ترس از شروع دوباره داشته باشیم.
یه بچه وقتی شروع به راه رفتن می‌کنه بارها و بارها زمین می‌خوره ولی هیچوقت به این فکر نمیکنه که برای این کار ساخته نشده و نمیتونه از پسش بربیاد و برای قدم های بعدی نمی‌ترسه... .
(دل)
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: ILLUSION

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,267
مدال‌ها
1
IMG_20210905_210033_578.jpg
 
بالا پایین