- Sep
- 63
- 170
- مدالها
- 1
***
تو را هزاران اسم است اما هیچ یک، تو نیست.
عظیمتری از دستان و زبان و ذهن و جان ما. اما باز هم با تمام نامها میخوانمت تا پیدا کنم آن اسمی را که مناسب است برای نقش خالی داستانم. میخوانمت تا نامی را پیدا کنم که خوش مینشیند بر دلم، بر قصیده نیمه سروده وجودم، بر اوضاع جهانم، بر بلندای آسمانم. نام تو، بستگی دارد به چیستی من، به اینکه کجای داستانم هستم و چهگونه جایت خالی است. هنگامهی وحشتم هستم که بخوانم «یا مونسی عند وحشتی» یا در چاه تنهایی که بگویمت «یا حبیب من تحبّب الیه». در بحبوبه غم نشستهم که بخوانم «یا فارج کل مهموم» یا راندهشدهای هستم که پناهی میخواهد و بگویم «یا ملجأ کل مطرود». چون نمیدانمت، تو را به تمام نامها، آن قدر میخوانم که یکی را پاسخ دهی.
تو را هزاران اسم است اما هیچ یک، تو نیست.
عظیمتری از دستان و زبان و ذهن و جان ما. اما باز هم با تمام نامها میخوانمت تا پیدا کنم آن اسمی را که مناسب است برای نقش خالی داستانم. میخوانمت تا نامی را پیدا کنم که خوش مینشیند بر دلم، بر قصیده نیمه سروده وجودم، بر اوضاع جهانم، بر بلندای آسمانم. نام تو، بستگی دارد به چیستی من، به اینکه کجای داستانم هستم و چهگونه جایت خالی است. هنگامهی وحشتم هستم که بخوانم «یا مونسی عند وحشتی» یا در چاه تنهایی که بگویمت «یا حبیب من تحبّب الیه». در بحبوبه غم نشستهم که بخوانم «یا فارج کل مهموم» یا راندهشدهای هستم که پناهی میخواهد و بگویم «یا ملجأ کل مطرود». چون نمیدانمت، تو را به تمام نامها، آن قدر میخوانم که یکی را پاسخ دهی.
آخرین ویرایش توسط مدیر: