- Aug
- 562
- 4,417
- مدالها
- 2
خیره به نگاه شیطان پروانه و ابروهای بالا رفتهاش سری به چپ و راست تکان داد و دهان باز کرد که پوستتخمهای از بین لبانش به بیرون جهیدن گرفت.
- ها چیه؟! تو فکر پَس گرفتن دستبندم نباش که این تو بمیری از اون تو بمیریها نیست.
تخمهی نزدیک به دهانش توسط پروانه ربوده شد و صدای خندهاش بلند شد.
- اونکادوی تولدته دیوونه، میدونی چقدر به دستای طوبیخاتون زُل زدم تا بافتشو یاد بگیرم؟ لامصب اِنقدرم دستش تنده که مردمک چشمام رگ به رگ شدن.
روژین خندهکنان دستبند نرم و بافت سرخش را نوازش کرد.
- پس چه میگی؟ سگ نگاهت حرف زیاد داره دخترشهری.
پروانه مشتی تخمه برای آذوقهی راهش داخل جیب مانتوی نخی و سفیدش ریخت و صدایش را کمی پایین آورد.
- داشتم به این فکر میکردم تو و جلال سرخوش چقدر به همدیگه میاین! تو مو فرفری و اونم تا اونجایی که دقت کردم موهاش فر داره... حتماً بچهتونم موهاش فرفری میشه آخ من فداش بشم، تو فکر کن لُپهاش به سرخی سرخوش بشه.
روژین مات شده نگاهش کرد و پروانه بلند خندید و گفت:
- آخ لیلی به یاد مجنون افتاد! لال بشم الهی.
***
- آخه هر بار خواستم بگم که دوستت دارم
زبونم بند اومد بریده شد افکارم
اگه باز تو از من اعتراف میخوای ناچارم
حالا با این آهنگ میگم که دوستت دارم
جلال با سرخوشی بِشکنی در هوا زد و سرش را همراه با ریتم تکانی داد که تارهای فرفری موهایش مثل خودش در هوا پیچ و تاب خورد.
- آره دوستت دارم قد یه دنیا
بیشتر از دیروز کمتر از فردا
هر چی ما میریم بیشتربیشتر
من دوستت دارم بیشتربیشتر
پروانه با چشمان درشت شده و لبان باز ماندهاش، مات لبخوانی و همراهی سرخوشش شده بود.
وانتنیسان جلال سرخوش تا حد زیادی رو پا و سواری نرمی داشت اما باز با این حال به علت قدیمی بودن سال تولیدش، گاهگداری صدای تَق و توق پیچ و مهرههایش در میآمد.
پروانه نگاه چرخانش را دومرتبه به جلال دوخت و لبش را میان حصار دندانهایش حبس کرد و مگر یک مرد سی و چند ساله آن هم با سبیلهای مدل بهنام بانیاش تا چه اندازه میتوانست لُپهای سرخ داشته باشد؟!
- ها چیه؟! تو فکر پَس گرفتن دستبندم نباش که این تو بمیری از اون تو بمیریها نیست.
تخمهی نزدیک به دهانش توسط پروانه ربوده شد و صدای خندهاش بلند شد.
- اونکادوی تولدته دیوونه، میدونی چقدر به دستای طوبیخاتون زُل زدم تا بافتشو یاد بگیرم؟ لامصب اِنقدرم دستش تنده که مردمک چشمام رگ به رگ شدن.
روژین خندهکنان دستبند نرم و بافت سرخش را نوازش کرد.
- پس چه میگی؟ سگ نگاهت حرف زیاد داره دخترشهری.
پروانه مشتی تخمه برای آذوقهی راهش داخل جیب مانتوی نخی و سفیدش ریخت و صدایش را کمی پایین آورد.
- داشتم به این فکر میکردم تو و جلال سرخوش چقدر به همدیگه میاین! تو مو فرفری و اونم تا اونجایی که دقت کردم موهاش فر داره... حتماً بچهتونم موهاش فرفری میشه آخ من فداش بشم، تو فکر کن لُپهاش به سرخی سرخوش بشه.
روژین مات شده نگاهش کرد و پروانه بلند خندید و گفت:
- آخ لیلی به یاد مجنون افتاد! لال بشم الهی.
***
- آخه هر بار خواستم بگم که دوستت دارم
زبونم بند اومد بریده شد افکارم
اگه باز تو از من اعتراف میخوای ناچارم
حالا با این آهنگ میگم که دوستت دارم
جلال با سرخوشی بِشکنی در هوا زد و سرش را همراه با ریتم تکانی داد که تارهای فرفری موهایش مثل خودش در هوا پیچ و تاب خورد.
- آره دوستت دارم قد یه دنیا
بیشتر از دیروز کمتر از فردا
هر چی ما میریم بیشتربیشتر
من دوستت دارم بیشتربیشتر
پروانه با چشمان درشت شده و لبان باز ماندهاش، مات لبخوانی و همراهی سرخوشش شده بود.
وانتنیسان جلال سرخوش تا حد زیادی رو پا و سواری نرمی داشت اما باز با این حال به علت قدیمی بودن سال تولیدش، گاهگداری صدای تَق و توق پیچ و مهرههایش در میآمد.
پروانه نگاه چرخانش را دومرتبه به جلال دوخت و لبش را میان حصار دندانهایش حبس کرد و مگر یک مرد سی و چند ساله آن هم با سبیلهای مدل بهنام بانیاش تا چه اندازه میتوانست لُپهای سرخ داشته باشد؟!
آخرین ویرایش: