- Jan
- 1,505
- 6,066
- مدالها
- 3
صبح روز بعد آراد بعد از كوفت كردن رفت دنبال كثافت كاريهاش من هم تو خونه تنها موندم فقط دو خدمتكار بودن كه عين برج زهرمار میمونن! كل خونه رو دور زدم جوری كه میدونم تركهای ديوارها چندتان، باغ رو دو بار دور زدم اه بلد نيستم هی بيكار بشينم داشتم راه میرفتم كه به يكی برخورد كردم و افتادم زمين قبل از اينكه سر بلند كنم جيم شد بوی عطرش خيلی آشنا بود اين ديگه كيه نكنه آرانه؟
دنبالش گشتم حتی به اتاقش رفتم ولی نبود حتماً توهمی شدم از بس حوصلم سر رفت آهنگی پلی كردم و صداش رو تا آخر بلند كردم.
/آران/
چون سرويس بهداشتی تو اتاقم نبود مجبور شدم از اتاق بيرون برم حين برگشتنم به دلبر خوردم میخواستم كمكش كنم ولی نبايد من رو ببينه بهخاطر همين سريع جيم شدم و داخل اتاقم شدم صدای باز شدن در اتاق آرادو شنيدم لعنتی خيلی زرنگه نبايد بفهمه من كيم ممكنه داغون بشه از اینکه بیخبر زن آراد شده! يهو صدای كر كنندهی موسيقی اومد خدمتكارها كه جرعت انجام اين كار رو ندارن پس حتماً دلبره هه دلش چه خوشه چند دقيقه گذشت ولی صدا قطع نشد اعصابم قاطی پاتی شد لباس بيرونی كه آراد پوشيده بود رو پوشيدم كيف سامسونت دستم گرفتم و پايين رفتم مثلاً من تازه برگشتم تا صدا رو قطع كنه رو مخمه، تا در ورودی رسيدم بعد عقبگرد كردم و برگشتم وقتی وارد سالن شدم هوش و حواسم رفت محو رقص قشنگ و حركات نازش شدم موهای بلندش تو هوا میرقصيدن دلم قنج رفت براش. اولين باره رقصش رو میبينم اينقدر عاشقانه نگاهش میكردم كه همه چی رو يادم رفت يهو چرخيد و من رو ديد
/دلبر/
داشتم میرقصيدم وقتی چرخيدم با آراد مواجه شدم
- عه تو كی برگشتی! خسته نباشی.
اما اون سكوت كرده و محوم شده بود عمق نگاهش عشق چشمهاش دقيق مثل آران بود اين نگاه برام از هر نگاهی آشناتره ولی محاله آران باشه چون اون الآن معلوم نيست كجاست!
بهم نزديک شد دستش رو پشت سرم گذاشت و آروم زمزمه كرد:
- بهترين استقبالی بود كه تا حالا ديدم تمام خستگيم در رفت.
بوسهی داغی رو پيشونيم گذاشت كه ناخودآگاه چشمهای من هم همراه بوسهاش بسته شد نمیدونم چرا امروز همه چيش شبيه آرانه يهو از من جدا شد و مستقيم راه اتاقش رو در پيش گرفت اما من همون جا خشكم زده بود روی يكی از مبلها نشستم و به فكر فرو رفتم يه ربع ساعت بعدش آراد وارد خونه شد چشمهام گرد شد اين مگه تازه نيومده بود؟!
آراد: همه زن دارن ما هم زن داريم حتی يه استقبال كوچيكی هم از ما نمیكنه فقط چشمهاش رو بابا قوری میكنه برام.
چشمهام گشادتر شد
- تو... تو مگه يه ربع پيش برنگشتی؟!
آراد: نه كی... يهو انگار چيزی يادش اومده باشه سريع گفت:
- آرهآره حواسم نبود مثل اينکه قاطی كردم از خستگييه.
و سريع جيم شد تو اتاقش اما من كماكان چشمهام گرد بود يا من خل شدم يا آراد! فكرهام رو پس زدم و بالا رفتم تا لباسهام رو عوض كنم داشتم از جلوی اتاق آراد رد میشدم كه صدای پچپچ دو نفر رو شنيدم مطمئنم دو نفرن در و با ضرب باز كردم كه آراد و ديدم داشت كمد رو میكشيد مشكوک گفتم:
- كسی اينجا بود چرا داری كمد رو میكشی؟
دستپاچه گفت: نهنه کک... كسی نبود من گاهی وقتها با خودم حرف میزنم اين كمد هم كج بود درستش كردم.
و يه لبخند مسخرهای تحويلم داد اين آراد با آراد تو سالن خيلی فرق داشت گيج سری تكون دادم و بيرون رفتم بعد از تعويض لباسم رفتم سراغش بدون در زدن وارد شدم ديدم لباس اسپرت مشكی تنش بود و يه سينی غذا هم دستش داشت میرفت سمت كمد با صدای من از جا پريد
- كمد مگه غذا میخوره كه تو داری براش میبری؟
آراد: چيزهچيزه يهو با اخم گفت:
- اصن تو اينجا چيکار میكنی چرا اين سئوال رو از من میپرسی؟
- نميای ناهار بخوريم؟
آراد: نه.
شونههام رو بالا انداختم و خودم به آشپزخونه رفتم با ديدن آراد سر ميز چشمهام از حدقه در اومدن لباسهاش هم ورزشی بودن نه اسپرت
- توتو مگه!
ادامهی حرفم رو خوردم و دويدم سمت اتاقش اما كسی نبود يعنی چی اينجا يه چيزی سر جاش نيست؟
بدون هيچ حرفی به آشپزخونه برگشتم و غذام رو تو سكوت خوردم.
دنبالش گشتم حتی به اتاقش رفتم ولی نبود حتماً توهمی شدم از بس حوصلم سر رفت آهنگی پلی كردم و صداش رو تا آخر بلند كردم.
/آران/
چون سرويس بهداشتی تو اتاقم نبود مجبور شدم از اتاق بيرون برم حين برگشتنم به دلبر خوردم میخواستم كمكش كنم ولی نبايد من رو ببينه بهخاطر همين سريع جيم شدم و داخل اتاقم شدم صدای باز شدن در اتاق آرادو شنيدم لعنتی خيلی زرنگه نبايد بفهمه من كيم ممكنه داغون بشه از اینکه بیخبر زن آراد شده! يهو صدای كر كنندهی موسيقی اومد خدمتكارها كه جرعت انجام اين كار رو ندارن پس حتماً دلبره هه دلش چه خوشه چند دقيقه گذشت ولی صدا قطع نشد اعصابم قاطی پاتی شد لباس بيرونی كه آراد پوشيده بود رو پوشيدم كيف سامسونت دستم گرفتم و پايين رفتم مثلاً من تازه برگشتم تا صدا رو قطع كنه رو مخمه، تا در ورودی رسيدم بعد عقبگرد كردم و برگشتم وقتی وارد سالن شدم هوش و حواسم رفت محو رقص قشنگ و حركات نازش شدم موهای بلندش تو هوا میرقصيدن دلم قنج رفت براش. اولين باره رقصش رو میبينم اينقدر عاشقانه نگاهش میكردم كه همه چی رو يادم رفت يهو چرخيد و من رو ديد
/دلبر/
داشتم میرقصيدم وقتی چرخيدم با آراد مواجه شدم
- عه تو كی برگشتی! خسته نباشی.
اما اون سكوت كرده و محوم شده بود عمق نگاهش عشق چشمهاش دقيق مثل آران بود اين نگاه برام از هر نگاهی آشناتره ولی محاله آران باشه چون اون الآن معلوم نيست كجاست!
بهم نزديک شد دستش رو پشت سرم گذاشت و آروم زمزمه كرد:
- بهترين استقبالی بود كه تا حالا ديدم تمام خستگيم در رفت.
بوسهی داغی رو پيشونيم گذاشت كه ناخودآگاه چشمهای من هم همراه بوسهاش بسته شد نمیدونم چرا امروز همه چيش شبيه آرانه يهو از من جدا شد و مستقيم راه اتاقش رو در پيش گرفت اما من همون جا خشكم زده بود روی يكی از مبلها نشستم و به فكر فرو رفتم يه ربع ساعت بعدش آراد وارد خونه شد چشمهام گرد شد اين مگه تازه نيومده بود؟!
آراد: همه زن دارن ما هم زن داريم حتی يه استقبال كوچيكی هم از ما نمیكنه فقط چشمهاش رو بابا قوری میكنه برام.
چشمهام گشادتر شد
- تو... تو مگه يه ربع پيش برنگشتی؟!
آراد: نه كی... يهو انگار چيزی يادش اومده باشه سريع گفت:
- آرهآره حواسم نبود مثل اينکه قاطی كردم از خستگييه.
و سريع جيم شد تو اتاقش اما من كماكان چشمهام گرد بود يا من خل شدم يا آراد! فكرهام رو پس زدم و بالا رفتم تا لباسهام رو عوض كنم داشتم از جلوی اتاق آراد رد میشدم كه صدای پچپچ دو نفر رو شنيدم مطمئنم دو نفرن در و با ضرب باز كردم كه آراد و ديدم داشت كمد رو میكشيد مشكوک گفتم:
- كسی اينجا بود چرا داری كمد رو میكشی؟
دستپاچه گفت: نهنه کک... كسی نبود من گاهی وقتها با خودم حرف میزنم اين كمد هم كج بود درستش كردم.
و يه لبخند مسخرهای تحويلم داد اين آراد با آراد تو سالن خيلی فرق داشت گيج سری تكون دادم و بيرون رفتم بعد از تعويض لباسم رفتم سراغش بدون در زدن وارد شدم ديدم لباس اسپرت مشكی تنش بود و يه سينی غذا هم دستش داشت میرفت سمت كمد با صدای من از جا پريد
- كمد مگه غذا میخوره كه تو داری براش میبری؟
آراد: چيزهچيزه يهو با اخم گفت:
- اصن تو اينجا چيکار میكنی چرا اين سئوال رو از من میپرسی؟
- نميای ناهار بخوريم؟
آراد: نه.
شونههام رو بالا انداختم و خودم به آشپزخونه رفتم با ديدن آراد سر ميز چشمهام از حدقه در اومدن لباسهاش هم ورزشی بودن نه اسپرت
- توتو مگه!
ادامهی حرفم رو خوردم و دويدم سمت اتاقش اما كسی نبود يعنی چی اينجا يه چيزی سر جاش نيست؟
بدون هيچ حرفی به آشپزخونه برگشتم و غذام رو تو سكوت خوردم.
آخرین ویرایش توسط مدیر: