نام رمان: غرور بیارزش.
نویسنده: مینا عباسی
ژانر: تراژدی، عاشقانه
عضو گپ نظارت: S.O.W (۸)
مقدمه:
به نام خدای خوبیها.
دلمان خوش است که مینویسیم و دیگران میخوانند و عدهای میگویند. آه! چه زیبا و بعضی اشک میریزند و بعضی میخندند.
دلمان خوش اسـت به لذتهای کوتاه. به دروغهایی که از راست بودن قشنگترند.
به اینکه کسی برایمان دل بسوزاند یا کسی عاشقمان شود. با شاخه گلی دل میبندیم
و با جملهای دل میکنیم. دلمان خوش میشود. به برآوردن خواهشی و چشیدن لذتی و وقتی چیزی مطابق میل ما نبود. چقدر راحت لگد میزنیم و چه ساده میشکنیم همه چیز را... .
داستان زندگی من و تو؛ داستان بودنمون از یک مرگ سختتر آغاز شد.
مجبور شدم کنارت باشم.
مجبور شدی کنارم باشی.
مجبور شدیم کنار همدیگه باشیم.
مجبور شدم ازدواج اجباریمان را قبول کنم.
مجبور شدم کنارت بمونم.
مجبور شدم ناگهانی عاشق شم.
مجبور شدم دل ببندم به چشمهات.
مجبور شدم دوستت داشته باشم.
اجبار! همه چیز از اجبار شروع شد و به لذت تبدیل شد. هردومون مجبور شدیم مشق عشقمون رو بنویسیم و حرفی نزنیم.
داستان شیرین و غم انگیز و لذت بخش ما از یک حادثه شروع شد. بگذار ساده بگویم. من تو را دوست دارم. داستان شیرینمان را دوست دارم. زندگی لذت بخشمان را دوست دارم. این اجبار را دوست دارم عشق من.
سبک رمان: داستان خاصی نداره. با بقیه رمانها تفاوت داره. گاهی اوقات رویایی، گاهی اوقات شیرین، گاهی اوقات غمانگیز، گاهی اوقات مهربانی، گاهی اوقات لذت، گاهی اوقات خند، گاهی اوقات گریه، گاهی اوقات طنز و خندهدار و گاهی اوقات اشکاور و غمگین. دوست دارم الان که مقدمه رو خوندید باقی رمان هم همراهم باشید.
نویسنده: مینا عباسی
ژانر: تراژدی، عاشقانه
عضو گپ نظارت: S.O.W (۸)
مقدمه:
به نام خدای خوبیها.
دلمان خوش است که مینویسیم و دیگران میخوانند و عدهای میگویند. آه! چه زیبا و بعضی اشک میریزند و بعضی میخندند.
دلمان خوش اسـت به لذتهای کوتاه. به دروغهایی که از راست بودن قشنگترند.
به اینکه کسی برایمان دل بسوزاند یا کسی عاشقمان شود. با شاخه گلی دل میبندیم
و با جملهای دل میکنیم. دلمان خوش میشود. به برآوردن خواهشی و چشیدن لذتی و وقتی چیزی مطابق میل ما نبود. چقدر راحت لگد میزنیم و چه ساده میشکنیم همه چیز را... .
داستان زندگی من و تو؛ داستان بودنمون از یک مرگ سختتر آغاز شد.
مجبور شدم کنارت باشم.
مجبور شدی کنارم باشی.
مجبور شدیم کنار همدیگه باشیم.
مجبور شدم ازدواج اجباریمان را قبول کنم.
مجبور شدم کنارت بمونم.
مجبور شدم ناگهانی عاشق شم.
مجبور شدم دل ببندم به چشمهات.
مجبور شدم دوستت داشته باشم.
اجبار! همه چیز از اجبار شروع شد و به لذت تبدیل شد. هردومون مجبور شدیم مشق عشقمون رو بنویسیم و حرفی نزنیم.
داستان شیرین و غم انگیز و لذت بخش ما از یک حادثه شروع شد. بگذار ساده بگویم. من تو را دوست دارم. داستان شیرینمان را دوست دارم. زندگی لذت بخشمان را دوست دارم. این اجبار را دوست دارم عشق من.
سبک رمان: داستان خاصی نداره. با بقیه رمانها تفاوت داره. گاهی اوقات رویایی، گاهی اوقات شیرین، گاهی اوقات غمانگیز، گاهی اوقات مهربانی، گاهی اوقات لذت، گاهی اوقات خند، گاهی اوقات گریه، گاهی اوقات طنز و خندهدار و گاهی اوقات اشکاور و غمگین. دوست دارم الان که مقدمه رو خوندید باقی رمان هم همراهم باشید.
آخرین ویرایش توسط مدیر: