- Jun
- 334
- 1,210
- مدالها
- 2
بیرون که اومدم صدای مهدیه رو شنیدم. برگشتم توی اتاق. دست روی قلبم گذاشتم. از روبه رو شدن خودداری میکردم. مهدیه دیگه دوست نبود دیگه همکلاسی نبود مهدیه اینجا پشتش گرم یه فامیل از خودش بدتر بود. پشتش گرم یه پسر بود. پسری که از شنیدن حرفهای من بد ترش کرده بود. پسری که من ازش واهمه داشتم چون دیوانه بود این نوع دیوانهها برای من همیشه ترسناک بودند. با انگشتهای دستم شروع کردم به شمردن آدمهایی که ازشون میترسیدم
- خانم محمدی، مادر مهدیه، همسایهی کوچهی بالا که یه بار دخترش رو زده بودم و دنبالم کرده بود، خالهی مامان پروانهها و اون پسر.
به این نتیجه رسیدم که واقعاً ترسو هستم.
- عمه مهمون نمیخوای؟
خانم علیانی گفت :
- بچهها خوش اومدین. زهراخانم این خانم خوش خنده دختر برادرمه اسمش مهدیه است. این اقا پسر برادر مهدیه محسنه. این خواهر و برادر آتنا و ایلیا هستن بچههای خواهرم هستن.
مامان : خوشبختم. خوبی مهدیه؟
مهدیه گفت:
- خوبم... عمه ناهار چی دارین؟
خانم علیانی گفت:
- خورش قیمه.
دختری که اسمش آتنا بود گفت:
- من بردم.
یکی از پسرها گفت:
- کی گفته تو بردی؟ تو گفتی کوبیده نه بچهها؟
دستهام مشت شدن این صدای یکی از همونهایی بود که من رو مسخره کرده بود.
مهدیه گفت:
- منم شنیدم گفتی... .
حرفش ناتمام موند.
- خانم محمدی، مادر مهدیه، همسایهی کوچهی بالا که یه بار دخترش رو زده بودم و دنبالم کرده بود، خالهی مامان پروانهها و اون پسر.
به این نتیجه رسیدم که واقعاً ترسو هستم.
- عمه مهمون نمیخوای؟
خانم علیانی گفت :
- بچهها خوش اومدین. زهراخانم این خانم خوش خنده دختر برادرمه اسمش مهدیه است. این اقا پسر برادر مهدیه محسنه. این خواهر و برادر آتنا و ایلیا هستن بچههای خواهرم هستن.
مامان : خوشبختم. خوبی مهدیه؟
مهدیه گفت:
- خوبم... عمه ناهار چی دارین؟
خانم علیانی گفت:
- خورش قیمه.
دختری که اسمش آتنا بود گفت:
- من بردم.
یکی از پسرها گفت:
- کی گفته تو بردی؟ تو گفتی کوبیده نه بچهها؟
دستهام مشت شدن این صدای یکی از همونهایی بود که من رو مسخره کرده بود.
مهدیه گفت:
- منم شنیدم گفتی... .
حرفش ناتمام موند.
آخرین ویرایش توسط مدیر: