جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

تکمیل شده [رمان مجرمان فراری] اثر «مهرانه عسکری» کاربر انجمن رمان بوک

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته رمان‌های تکمیل شده توسط 🔗مهرانه عسکری 📎.♡ با نام [رمان مجرمان فراری] اثر «مهرانه عسکری» کاربر انجمن رمان بوک ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,490 بازدید, 53 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته رمان‌های تکمیل شده
نام موضوع [رمان مجرمان فراری] اثر «مهرانه عسکری» کاربر انجمن رمان بوک
نویسنده موضوع 🔗مهرانه عسکری 📎.♡
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط اولدوز
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
302
1,498
مدال‌ها
2
بعد از کمی مکث بر روی آن صحنه نگاهشان را به قاتل این نبرد و رئیس سازمان، دوختند.
دینیار و بهنیار با بهت هم‌زمان گفتند: فرمانده کل!؟
فرمانده کل با سردی به جسد روی زمین نگاه می‌کرد.
کمی خم شد و به چشمان گرد شده‌ی رئیس سازمان نگاه کرد و گفت: حق با تو بود؛ کشتن بچه‌هام رو ابداً دوست ندارم، اما بالاخره یکی از این طرف و یکی از اون طرف می‌مردن تا این جنگ مسخره، تموم بشه و حالا...
به بقیه نگاه کرد و ادامه‌ی جمله‌اش را با داد ادا کرد: حالا، این جنگ رو تموم کردیم و قرار نیست بین این دو گروه دیگه جنگ بشه.
نگاهش را دور تا دور کارخانه چرخاند و گفت: از این به بعد ما باهم همکاریم.
به نازیاب نگاه کرد و منتظر جواب شد. نازیاب همان‌طور که داریان را بغل کرده بود، سرش را تکان داد.

»——☠——««

به قبر‌های مقابلش خیره شد و گفت: لاقل این‌جا تا آخر عمر کنار هم خوابیدن.
تابش لبخند زد و تأیید کرد.
تیران هم سرش را تکان داد و گوشی‌اش را از جیبش بیرون آورد و اول، به پیام بهنیار و بعد به ساعت نگاه کرد و گفت: خب دخترا، بهتره کم‌کم بریم سازمان.
هر دو لبخند زدند و تایید کردند که آن دو عاشق و معشوق، را تنها بزارند.
به ساختمان بلند سازمان نگاه کرد و گفت: چه‌قدر عجیبه!
بوراب هم خیره‌ی ساختمان شد و پرسید: چی عجیبه؟
آرام پاسخ داد: سرنوشت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
302
1,498
مدال‌ها
2
بوراب درحالی که سر تکان می‌داد « هومی» زمزمه کرد و به دختری خیره شد که برایش تنها خواهر، نبود؛ بلکه همه کسش بود.
دستش را گرفت و با لبخند شیطونی، گفت: بیا بریم آبجی؛ می‌خوام به شوهرت تحویلت بدم و خودمو راحت کنم.
نازیاب خندید و درحالیکه به دنبال او کشیده میشد درب شیشه‌ای را باز کرد.
اولین چهره‌ای که هردو دیدند، صورت منتظر بهنیار بود.
بوراب لبخند زنان، نازیاب را هول داد توی بغل بهنیار و گفت: بیا، اینم زنت!
نازیاب چشم غره‌ای به او رفت که بوراب با دستش بای‌بای کرد و سریع جیم زد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Nov
302
1,498
مدال‌ها
2
بهنیار خندید و به نازیاب خیره شد؛ نازیاب هم به چشمان او خیره شد و گفت: خب آقای قاضیِ سازمان چه‌خبر؟
بهنیار لبخندش را حفظ کرد و کمی خم شد، در مقابل لب‌هایش لب زد: اولین قضاوتم اینه...
مکث کرد و به چشم‌هایی خیره شد که همه چیزش بودند، ادامه داد: رأی دادگاه دلم اینه که تو، به حبس ابد درون زندان قلبم محکومی.

⊱╾╼╾╼╾╼╾╼╾╼╾╼⊰⊱╾╼╾╼╾╼╾╼╾╼╾╼⊰

رمان « مــجــرمـان ؋ــرارے » اثر مـ🥀ــهرانه عسکری.

سخنی با خواننده:

سلام چطوری؟ خوبی؟

من مهرانه عسکری هستم و برای اولین‌بار شروع به نوشتن کردم.
مرسی که به اولین رمانم سر زدی و به چشم‌های قشنگت دستور تعقیب جملات و تک‌تک کلمات این رمان رو دادی.
می‌دونم از بعضی جاها خوشت نیومد و بابت این موضوع من واقعاً متأسفم.
امیدوارم از این به بعد بتونم بهتر بنویسم تا دوباره نگاه قشنگت رو به رمان من بدوزی.
در آخر بگم که توی این دنیا ما می‌تونیم دل‌هامون رو به هم پیوند بزنیم و برای این کار حتماً نباید عاشق بشیم.
می‌تونیم، رفیق باشیم، مثل نازیاب و داریان، مثل تیران و داریان.
می‌تونیم همدیگر رو بخندونیم، مثل بوراب.
می‌تونیم به هم آرامش بدیم، مثل نازیاب، مثل دریا.
و خیلی کار‌های دیگه‌ای که با انجام دادنشون می‌تونیم برای هم بهترین باشیم. 🖤🥺
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,202
9,221
مدال‌ها
7
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
[..کادر مدیریت بخش کتاب..]
 
بالا پایین