- Aug
- 1,321
- 4,220
- مدالها
- 5
از خواب که بیدار شدم، ساعت دَه صبح بود. شلوارکم رو با یک شلوار اسلش مشکی عوض کردم و به طبقه پایین رفتم. سریع صبحونهم رو خوردم و وارد پذیرایی شدم. مثل اینکه هیچکَس خونه نبود. سابقه نداشت بدون گفتن به من همه باهم از خونه بیرون برن. سریع از پلهها بالا رفتم و وارد اتاقم شدم. گوشیم رو از روی میز آرایش برداشتم و شماره امیر رو گرفتم، مشغول بود. با نگرانی شماره حیات رو گرفتم، اونم مشغول بود. از استرس ناخونهام رو میجویدم! روی تخت نشستم و شماره دایی رو گرفتم، اینها دیشب رفتارشون مشکوک بود، همه با من یهجوری رفتار میکردند. معلوم نیست کجا هستن و جواب تلفنم رو هم نمیدن. گوشی رو روی تخت پرت کردم، دایی هم جواب نمیداد! با زنگ خوردن گوشیم سریع برش داشتم. آیوار بود.
- بگو آیوار!
آیوار نگران گفت:
- خوبی آرام؟ چیزی شده؟
بغض کردم و با صدایی که موقع بغض بچگونه میشد گفتم:
- هیچکَس خونه نیست. جوابم رو نمیدن آیوار.
پوزخندی زد و بیخیال گفت:
- اوه! فکر کردم چیزیت شده، رفتن کلانتری.
با بُهت گفتم:
- چی میگی؟ تو از کجا میدونی؟
آیوار سرفه کرد و گفت:
- سرما خوردم! صدام خیلی سگی شده نه؟
عصبی با صدای بلندی گفتم:
- من رو نپیچون. بهت میگم تو از کجا میدونی؟
آیوار عصبیتر از من بلند گفت:
- خب منم دارم به کلانتری میرم. بهشون گفتم تو رو هم بیارن، ناسلامتی نقش اصلی این بازی لعنتی تویی!
قطره اشکی از گوشه چشمم چکید، با صدای آرومی گفتم:
- توروخدا بگو چیشده؟ نمیفهمم چی میگی.
آیوار: باشه. آماده شو پنج دقیقه دیگه بیرون باش، فعلاً آبجی!
سریع گفتم:
- باش.
گوشی رو قطع کردم و سریع یک شلوار یخی جذب و یک تیشرت بلند صورتی با کتونیها و شال سفیدم پوشیدم. گوشیم رو توی کیف سفید کوچیکم گذاشتم و سریع از ویلا بیرون اومدم.
- بگو آیوار!
آیوار نگران گفت:
- خوبی آرام؟ چیزی شده؟
بغض کردم و با صدایی که موقع بغض بچگونه میشد گفتم:
- هیچکَس خونه نیست. جوابم رو نمیدن آیوار.
پوزخندی زد و بیخیال گفت:
- اوه! فکر کردم چیزیت شده، رفتن کلانتری.
با بُهت گفتم:
- چی میگی؟ تو از کجا میدونی؟
آیوار سرفه کرد و گفت:
- سرما خوردم! صدام خیلی سگی شده نه؟
عصبی با صدای بلندی گفتم:
- من رو نپیچون. بهت میگم تو از کجا میدونی؟
آیوار عصبیتر از من بلند گفت:
- خب منم دارم به کلانتری میرم. بهشون گفتم تو رو هم بیارن، ناسلامتی نقش اصلی این بازی لعنتی تویی!
قطره اشکی از گوشه چشمم چکید، با صدای آرومی گفتم:
- توروخدا بگو چیشده؟ نمیفهمم چی میگی.
آیوار: باشه. آماده شو پنج دقیقه دیگه بیرون باش، فعلاً آبجی!
سریع گفتم:
- باش.
گوشی رو قطع کردم و سریع یک شلوار یخی جذب و یک تیشرت بلند صورتی با کتونیها و شال سفیدم پوشیدم. گوشیم رو توی کیف سفید کوچیکم گذاشتم و سریع از ویلا بیرون اومدم.
آخرین ویرایش توسط مدیر: