- Apr
- 5,571
- 6,491
- مدالها
- 12
یک هفتهاس هر روز ساعت هفت صبح تا هفت شب، هشت ساعت بوکس میزنم چهار ساعت تردمیل.
رهام میگه فعلاً این دوتاس بعداً بهش اضافه میشه. میگه این دوتا ورزش مهم و اصلیان برای اینکار که آیدین به عضوها میده، حتی خود آیدین هم هنوز این دو تا ورزش و با چندتا دیگه رو حتی شده کم انجام میده.
امروز ساعت شش از خواب بیدار شدم و الان داریم میریم پایگاه. هر روز من و رهام ساکمون رو با خودمون میبریم. با لباس خودمون میریم اونجا عوض میکنیم. خیلی دلم میخواد تیر اندازی رو شروع کنم، عاشق تیراندازیام و از بخت بدم هنوز اجازهاش رو ندارم… .
رسیدیم به پایگاه. پایگاه نه طبقه بود که طبقه اول مثلاً کارهای استخدام شرکتهارو انجام میدادن برای پوشش.
طبقه دوم: ورزش با طناب بود و کار کردن با طناب و صخره نوردی و اموزش استفاده از طناب تو جاهای مختلف و دوتا اتاق برای تعویض لباس آقایون و خانومها.
طبقه سوم: کار با چاقو و اسلحه سرد.
طبقه چهارم: بوکس و ورزشهای سخت.
طبقه پنجم: کار با اسلحههای گرم و اموزش تیر اندازی.
طبقه ششم: برای فرم لباسها و وسایل عضوهاست.
طبقه هفتم: آموزش مبارزه تن به تن بدون اسلحه و دفاع شخصی.
طبقه هشتم: اتاقهاست که سه اتاق در نقرهای داره که برای رهام و آیدین و علیه و شیش تا اتاق دیگه، سه تا برای آقایون و سه تا برای خانمها؛ که هر کدوم برای چهار نفره. برای وقتهای استراحت یا اماده شدن برای عملیات. که من با سه تا دختر خوشگل و مهربون هم اتاقم: اِلا، آنا و سارا.
طبقه نهم هم خوابگاهه برای کسایی که اینجا میمونن و خونه نمیرن.
الا و یه دختر دیگه و سه تا پسر تو خوابگاه هستن.
خوابگاهش خوشگله. یه عالمه در طوسی که رو بعضیها اسم اونهایی که توش میمونن و نوشته و خیلیهاش اسم نداره.میلی ساختمون جالبیه پایگاه… .
رفتیم طبقه چهارم. طبق برنامه رفتم طرف بوکس شروع کردم، دیگه حرکاتم حرفهای شده بود بوکسم رو عوض کرده بودن یه حرفهایتر برام آورده بودن.
بعد یک ساعت بوکس و دو ساعت تردمیل؛ آیدین اومد سمتم رهام هم بعد تعویض لباسش میرفت پی کارهای خودش.
- بسه امروز یه ورزش دیگه اضافه میشه.
- باشه.
- از امروز روزی سه ساعت هم دمبل میزنی.
- باشخع.
- پس میشه چهار ساعت تردمیل وپنج ساعت بوکس با سه ساعت دمبل فهمیدی؟
- نه نفهمم.
همچین چپچپ نگاهم کرد، نزدیک بود خودم رو خیس کنم! والا نفهم نیستم که میفهمم دیگه.
- برو تو همون اتاق، اتاق شماره چهار، دمبل بزن سه ساعت دمبل سایز اول.
- باشه.
رفتم همون اتاق و به جای اتاق پنج رفتم اتاق چهار.
اینجا کلی دمبل بود که سه سایز بودن! سایز اول رو برداشتم و شروع کردم.
بازوهام داشت درد میگرفت و عرق رو پیشونیم بود. نفسهای عمیق میکشیدم و محکم فوت میکردم بیرون. با هزار بدبختی سه ساعت تموم شد. آخیش! راحت شدم ای خدا پوف. آب رو یه نفس سر کشیدم که خیلی چسبید. حالا دوباره نوبت بوکس بود. دو ساعت بوکس زدم، دو ساعت تردمیل؛ دوباره دو ساعت بوکس زدم و امروز هم دوازده ساعت تموم شد. این روزها خیلی خسته میشم اینقدر که شبها نرفته رو تخت خوابم برده؛ فقط وقت میکنم برم حمام و شام بخورم. این روزها نهار هم از وعده غذایی من حذف شده چون اصلاً وقت نمیکنم بهخدا؛ کلاً در طول دوازده ساعت شاید رو هم پانزده یا بیست دقیقه استراحت بده! اون هم پنج دقیقه پنج دقیقه!
سوار ماشین رهام شدم و اون هم پشت رل نشست و ماشین رو روشن کرد. تو این مدت تو راه پایگاه به خونه میخوابم بهخدا کمبود خواب گرفتم.
رهام میگه فعلاً این دوتاس بعداً بهش اضافه میشه. میگه این دوتا ورزش مهم و اصلیان برای اینکار که آیدین به عضوها میده، حتی خود آیدین هم هنوز این دو تا ورزش و با چندتا دیگه رو حتی شده کم انجام میده.
امروز ساعت شش از خواب بیدار شدم و الان داریم میریم پایگاه. هر روز من و رهام ساکمون رو با خودمون میبریم. با لباس خودمون میریم اونجا عوض میکنیم. خیلی دلم میخواد تیر اندازی رو شروع کنم، عاشق تیراندازیام و از بخت بدم هنوز اجازهاش رو ندارم… .
رسیدیم به پایگاه. پایگاه نه طبقه بود که طبقه اول مثلاً کارهای استخدام شرکتهارو انجام میدادن برای پوشش.
طبقه دوم: ورزش با طناب بود و کار کردن با طناب و صخره نوردی و اموزش استفاده از طناب تو جاهای مختلف و دوتا اتاق برای تعویض لباس آقایون و خانومها.
طبقه سوم: کار با چاقو و اسلحه سرد.
طبقه چهارم: بوکس و ورزشهای سخت.
طبقه پنجم: کار با اسلحههای گرم و اموزش تیر اندازی.
طبقه ششم: برای فرم لباسها و وسایل عضوهاست.
طبقه هفتم: آموزش مبارزه تن به تن بدون اسلحه و دفاع شخصی.
طبقه هشتم: اتاقهاست که سه اتاق در نقرهای داره که برای رهام و آیدین و علیه و شیش تا اتاق دیگه، سه تا برای آقایون و سه تا برای خانمها؛ که هر کدوم برای چهار نفره. برای وقتهای استراحت یا اماده شدن برای عملیات. که من با سه تا دختر خوشگل و مهربون هم اتاقم: اِلا، آنا و سارا.
طبقه نهم هم خوابگاهه برای کسایی که اینجا میمونن و خونه نمیرن.
الا و یه دختر دیگه و سه تا پسر تو خوابگاه هستن.
خوابگاهش خوشگله. یه عالمه در طوسی که رو بعضیها اسم اونهایی که توش میمونن و نوشته و خیلیهاش اسم نداره.میلی ساختمون جالبیه پایگاه… .
رفتیم طبقه چهارم. طبق برنامه رفتم طرف بوکس شروع کردم، دیگه حرکاتم حرفهای شده بود بوکسم رو عوض کرده بودن یه حرفهایتر برام آورده بودن.
بعد یک ساعت بوکس و دو ساعت تردمیل؛ آیدین اومد سمتم رهام هم بعد تعویض لباسش میرفت پی کارهای خودش.
- بسه امروز یه ورزش دیگه اضافه میشه.
- باشه.
- از امروز روزی سه ساعت هم دمبل میزنی.
- باشخع.
- پس میشه چهار ساعت تردمیل وپنج ساعت بوکس با سه ساعت دمبل فهمیدی؟
- نه نفهمم.
همچین چپچپ نگاهم کرد، نزدیک بود خودم رو خیس کنم! والا نفهم نیستم که میفهمم دیگه.
- برو تو همون اتاق، اتاق شماره چهار، دمبل بزن سه ساعت دمبل سایز اول.
- باشه.
رفتم همون اتاق و به جای اتاق پنج رفتم اتاق چهار.
اینجا کلی دمبل بود که سه سایز بودن! سایز اول رو برداشتم و شروع کردم.
بازوهام داشت درد میگرفت و عرق رو پیشونیم بود. نفسهای عمیق میکشیدم و محکم فوت میکردم بیرون. با هزار بدبختی سه ساعت تموم شد. آخیش! راحت شدم ای خدا پوف. آب رو یه نفس سر کشیدم که خیلی چسبید. حالا دوباره نوبت بوکس بود. دو ساعت بوکس زدم، دو ساعت تردمیل؛ دوباره دو ساعت بوکس زدم و امروز هم دوازده ساعت تموم شد. این روزها خیلی خسته میشم اینقدر که شبها نرفته رو تخت خوابم برده؛ فقط وقت میکنم برم حمام و شام بخورم. این روزها نهار هم از وعده غذایی من حذف شده چون اصلاً وقت نمیکنم بهخدا؛ کلاً در طول دوازده ساعت شاید رو هم پانزده یا بیست دقیقه استراحت بده! اون هم پنج دقیقه پنج دقیقه!
سوار ماشین رهام شدم و اون هم پشت رل نشست و ماشین رو روشن کرد. تو این مدت تو راه پایگاه به خونه میخوابم بهخدا کمبود خواب گرفتم.
آخرین ویرایش توسط مدیر: