- Apr
- 5,571
- 6,491
- مدالها
- 12
- باشه ول میکنم ولی جبران میشه مطمئن باش.
بازوش رو ول کردم اه احمق بیشعور وای تخم مرغها.
دویدم تو آشپزخونه، اه جزغاله شده! قابلمه رو برداشتم.
باید دوباره درست کنم این خوردنی نیست و همش تقصیر اونه.
اول باید برم حمام اینجوری نمیشه بعد درست میکنم.
رفتم سمت کیفم وسایلم رو برداشتم. اگه برم اتاق خودم بعداً نمیتونم بیام اینجا که، بهم میخنده. دوست ندارم برم اتاق خودم میخوام این یه هفته رو پیشش باشم.
یه هفتهای که هست میخوام پیشش باشم تا وقتی رفت کمتر دلتنگ بشم.
رفتم سمت حمام آیدین با دیدنم زد زیر خنده!
- چیه؟ به شاهکار خودت میخندی؟
- نه چیزی نیست برو حمام فقط زیاد آب رو داغ نکن که باز بخار بگیره.
رفتم تو حمام یه دوش حسابی گرفتم موهام رو هم تمیز کردم.
خودم رو خشک کردم لباس پوشیدم رفتم بیرون.
آیدین تو آشپزخونه بود موهام هنوز خیس بود، این سشوار داره؟ رفتم تو آشپزخونه نیمرو درست کرده بود!
- آیدین سشوار داری؟
- آره تو کشو کمده.
- باشه برمیدارم.
- اوکی بعد بیا نهار.
رفتم سمت کمدش چندتا کشو بود! اولی رو باز کردم کمربند و ساعت و کلید بود.
دومی رو باز کردم پرونده و کاغذ بود.
سومی رو باز کردم یه عالمه عکس بود! بذار یکم فضولی کنم چیزی نمیشه که.
عکسهارو آوردم بیرون، اولی عکس یه خانوم و آقا میان سال بود و خانوم شبیه آیدین بود حتماً مادر پدرش هستن.
دومی عکس دوتا پسر بود یکی آیدین بود اون یکی هم خیلی شبیه بابای آیدین بود! حتماً برادرشه.
سومی عکس آیدین و یه بچه بود، چهقدر خوشگله کپی آیدین بود خیلی ناز بود این کیِ آیدین میتونه باشه؟
چهارمی عکس همون مرده با همون پسر خوشگله و یه زنه بود! حتماً برادرزاده و زن برادرش هستن.
پنجمی عکس یه دختر بود! خوشگل چه عرض کنم کلاً عمل و آرایش بود، خوشم نمیاد از اینجوری دخترها.
با لباس خیلی باز رو مبل نشسته بود!
ششمی عکس همون دختره با آیدین بود!
زوم شدم رو عکس آیدین دستش رو گرفته بود! هر دو رو تاب نشسته بود، آیدین لبخند داشت اما همراه همون اخم همیشگی.
دختره خودش رو چسبونده بود به آیدین. چشمهای سبز و موهای بلوند و کوتاه با اندام خوش فرم پوستش هم سفید نبود انگار برنزه کرده بود!
بازوش رو ول کردم اه احمق بیشعور وای تخم مرغها.
دویدم تو آشپزخونه، اه جزغاله شده! قابلمه رو برداشتم.
باید دوباره درست کنم این خوردنی نیست و همش تقصیر اونه.
اول باید برم حمام اینجوری نمیشه بعد درست میکنم.
رفتم سمت کیفم وسایلم رو برداشتم. اگه برم اتاق خودم بعداً نمیتونم بیام اینجا که، بهم میخنده. دوست ندارم برم اتاق خودم میخوام این یه هفته رو پیشش باشم.
یه هفتهای که هست میخوام پیشش باشم تا وقتی رفت کمتر دلتنگ بشم.
رفتم سمت حمام آیدین با دیدنم زد زیر خنده!
- چیه؟ به شاهکار خودت میخندی؟
- نه چیزی نیست برو حمام فقط زیاد آب رو داغ نکن که باز بخار بگیره.
رفتم تو حمام یه دوش حسابی گرفتم موهام رو هم تمیز کردم.
خودم رو خشک کردم لباس پوشیدم رفتم بیرون.
آیدین تو آشپزخونه بود موهام هنوز خیس بود، این سشوار داره؟ رفتم تو آشپزخونه نیمرو درست کرده بود!
- آیدین سشوار داری؟
- آره تو کشو کمده.
- باشه برمیدارم.
- اوکی بعد بیا نهار.
رفتم سمت کمدش چندتا کشو بود! اولی رو باز کردم کمربند و ساعت و کلید بود.
دومی رو باز کردم پرونده و کاغذ بود.
سومی رو باز کردم یه عالمه عکس بود! بذار یکم فضولی کنم چیزی نمیشه که.
عکسهارو آوردم بیرون، اولی عکس یه خانوم و آقا میان سال بود و خانوم شبیه آیدین بود حتماً مادر پدرش هستن.
دومی عکس دوتا پسر بود یکی آیدین بود اون یکی هم خیلی شبیه بابای آیدین بود! حتماً برادرشه.
سومی عکس آیدین و یه بچه بود، چهقدر خوشگله کپی آیدین بود خیلی ناز بود این کیِ آیدین میتونه باشه؟
چهارمی عکس همون مرده با همون پسر خوشگله و یه زنه بود! حتماً برادرزاده و زن برادرش هستن.
پنجمی عکس یه دختر بود! خوشگل چه عرض کنم کلاً عمل و آرایش بود، خوشم نمیاد از اینجوری دخترها.
با لباس خیلی باز رو مبل نشسته بود!
ششمی عکس همون دختره با آیدین بود!
زوم شدم رو عکس آیدین دستش رو گرفته بود! هر دو رو تاب نشسته بود، آیدین لبخند داشت اما همراه همون اخم همیشگی.
دختره خودش رو چسبونده بود به آیدین. چشمهای سبز و موهای بلوند و کوتاه با اندام خوش فرم پوستش هم سفید نبود انگار برنزه کرده بود!
آخرین ویرایش: