- Jan
- 956
- 3,336
- مدالها
- 2
صفحه بعدی را ورق زد ...
به تاریخهای نوشته شده توجه کرد .. دقیقاً بیست روز بعد از همان شبِ بارانی..!
«چهرهات هنگام گفتن باید فکر کنم دیدن داشت.
همزمان متعجب و خوشحال!
جانِ دلم..!
تو برای من همونی که با دنیا هم عوضش نمیکنم...!»
صفحه بعدی..
پنج روز بعد
«افسون تهدیدم کرد!
تمام سند های شرکت رو دزدیده بود و میخواست جلو چشم هام آتیش بزنه ..اگه آتیش میزد یعنی مرگ شرکت چندین و چندسالهی نوآفرینان!
چیکار میکردم؟
از نگاهم میگذشتم ؟ »
صفحه بعد با همان تاریخ !
«یک هیچ به نفع من!
زیر و بم گند کاریاشو در آوردم
از قاچاق دخترای بی نوا به شیخهای عرب تا ساختن مواد های عجیب غریب ..برگ برنده دست من بود!
دوهفته بعد ...
نزدیک به ده روز طول کشید تا مدارک رو جمع کنم..
هر روز کاغذهای تهدید که به نگاه فرستاده میشه اعصابمو بهم میریزه !
چشمهای نگران نگاه حالم رو بد میکنه!
لعنت به تو افسون....»
و ....... تقریبا یک ماه بعد !
«غزال رعنای آرشیا..
سلام..
این نامه را زمانی میخونی که شاید من دیگه نباشم!
بعد من متوجه یه چیزایی میشی که باید بهم قول بدی اصولی قضاوت کنی و هرچیزی رو باور نکنی!
من بین تو و شرکت ..
نمیتونستم عادلانه انتخاب کنم ...
زحمات چندین ساله پدرم و عموم و بعد خودم
یه ور ترازو هم نگاه و چشمانی که هر نگاهش تا قلبم نفوذ میکرد ...
شاید ..
با این کار هر دو سمت ترازو رو حفظ کردم ...
افسون بد جور به خونت تشنه است نگاه..
ازت میخوام قوی باشی...
قوی باش دختر قشنگ آرشیا!
حتی اگه زخمت زدن خنجر زدن بازم حتی کمر خم نکن!
این جماعت فقط شکستت رو میخوان!
بعد من لابراتوار آراد میشه لابراتوار عارفی گستر!
تو باید ادامه بدی ..
همون قدر قوی و پر قدرت!
فقط خواستم بهت بگم ،تمام این مدت که کنارت بودم..
جز خاطره خوب چیزی برام نساختی..
به چرت و پرت هایی که میشنوی توجه نکن ..
من فقط با یک دلیل با تو ازدواج کردم
اونم چشمهایی بود که هیچ جوره نمیتونستم ازشون دل بکنم!
تو برای من همه دنیایی جانِ جانانم
مراقب رودابه و محمود باش نگاه...
مراقب قلبِ مهربون خودت هم باش !
منو ببخش که باعث شدم قلبت برای بار دوم بشکنه!
مهرزاد دوستت داره نگاه...
هر آدم عاشقی چشماشو رو ببینه تا آخر قضیه رو میفهمه ..
داستان شیدا همش نقشه بود ...! گول نقشه های افسونو نخور .
به مهرزاد نه نگو چون فقط اون میتونه خوشبختت کنه ...
غزال رعنای من...
در نبود من بی تابی نکن ..
مروارید های قشنگت رو حروم نکن..
خودتو بساز و ادامه بده..!
دوست دار همیشگی تو ..
آرشیا آراد!»
به تاریخهای نوشته شده توجه کرد .. دقیقاً بیست روز بعد از همان شبِ بارانی..!
«چهرهات هنگام گفتن باید فکر کنم دیدن داشت.
همزمان متعجب و خوشحال!
جانِ دلم..!
تو برای من همونی که با دنیا هم عوضش نمیکنم...!»
صفحه بعدی..
پنج روز بعد
«افسون تهدیدم کرد!
تمام سند های شرکت رو دزدیده بود و میخواست جلو چشم هام آتیش بزنه ..اگه آتیش میزد یعنی مرگ شرکت چندین و چندسالهی نوآفرینان!
چیکار میکردم؟
از نگاهم میگذشتم ؟ »
صفحه بعد با همان تاریخ !
«یک هیچ به نفع من!
زیر و بم گند کاریاشو در آوردم
از قاچاق دخترای بی نوا به شیخهای عرب تا ساختن مواد های عجیب غریب ..برگ برنده دست من بود!
دوهفته بعد ...
نزدیک به ده روز طول کشید تا مدارک رو جمع کنم..
هر روز کاغذهای تهدید که به نگاه فرستاده میشه اعصابمو بهم میریزه !
چشمهای نگران نگاه حالم رو بد میکنه!
لعنت به تو افسون....»
و ....... تقریبا یک ماه بعد !
«غزال رعنای آرشیا..
سلام..
این نامه را زمانی میخونی که شاید من دیگه نباشم!
بعد من متوجه یه چیزایی میشی که باید بهم قول بدی اصولی قضاوت کنی و هرچیزی رو باور نکنی!
من بین تو و شرکت ..
نمیتونستم عادلانه انتخاب کنم ...
زحمات چندین ساله پدرم و عموم و بعد خودم
یه ور ترازو هم نگاه و چشمانی که هر نگاهش تا قلبم نفوذ میکرد ...
شاید ..
با این کار هر دو سمت ترازو رو حفظ کردم ...
افسون بد جور به خونت تشنه است نگاه..
ازت میخوام قوی باشی...
قوی باش دختر قشنگ آرشیا!
حتی اگه زخمت زدن خنجر زدن بازم حتی کمر خم نکن!
این جماعت فقط شکستت رو میخوان!
بعد من لابراتوار آراد میشه لابراتوار عارفی گستر!
تو باید ادامه بدی ..
همون قدر قوی و پر قدرت!
فقط خواستم بهت بگم ،تمام این مدت که کنارت بودم..
جز خاطره خوب چیزی برام نساختی..
به چرت و پرت هایی که میشنوی توجه نکن ..
من فقط با یک دلیل با تو ازدواج کردم
اونم چشمهایی بود که هیچ جوره نمیتونستم ازشون دل بکنم!
تو برای من همه دنیایی جانِ جانانم
مراقب رودابه و محمود باش نگاه...
مراقب قلبِ مهربون خودت هم باش !
منو ببخش که باعث شدم قلبت برای بار دوم بشکنه!
مهرزاد دوستت داره نگاه...
هر آدم عاشقی چشماشو رو ببینه تا آخر قضیه رو میفهمه ..
داستان شیدا همش نقشه بود ...! گول نقشه های افسونو نخور .
به مهرزاد نه نگو چون فقط اون میتونه خوشبختت کنه ...
غزال رعنای من...
در نبود من بی تابی نکن ..
مروارید های قشنگت رو حروم نکن..
خودتو بساز و ادامه بده..!
دوست دار همیشگی تو ..
آرشیا آراد!»