جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

بزرگان تاریخ زرتشت

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته بزرگان تاریخ توسط اولدوز با نام زرتشت ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 580 بازدید, 53 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته بزرگان تاریخ
نام موضوع زرتشت
نویسنده موضوع اولدوز
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط اولدوز
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,201
9,226
مدال‌ها
7
فصل دوم کتاب هفتم دینکرد که نخستین بخش زندگینامه زرتشت است، «معجزاتی که قبل از تولد او، شکوهمندترینِ مخلوقات، از مادر اتفاق افتاده‌اند» نام دارد.[۴۳] در این کتاب برای زرتشت پیش از ورود او به دنیای مادی هم زندگی قائل شده‌اند. او از سه قسمت تشکیل شده‌است: فر، فروَهر و تن‌گوهر.[۴۴] فر او در ابتدای خلقت الهی برخاسته‌است. فروَهر (یا فروشی) او ۳٬۰۰۰ سال قبل از حمله اهریمن به آفریده‌های اهورامزدا به وجود آمد و پس از این دو، تن‌گوهر او که جسم مادی‌اش است، ساخته شد. ابتدا فر او در جهان آسمانی پخش شد و نور بی‌نهایت به خورشید، ماه و ستارگان و آتش خانه فرهیم‌روانان‌زویش فرستاده شد.[۴۵] این فر زمانی که همسر او، مادربزرگ مادری زرتشت، دوغدو مادر زرتشت را زایید، به او نیز انتقال پیدا کرد. از دختر تازه متولد شده، نور بزرگی پخش می‌شد که همه چیزهایی که بین زمین و آسمان بودند را روشن می‌کرد.[۴۶]

بنا به گفتهٔ نوبری، این نور آسمانی که به زرتشتِ هنوز متولد نشده نسبت داده شده‌است، ریشهٔ ایرانی ندارد. در واقع، برگرفته از افسانه‌های بودایی، هندو، یهودی و مسیحی است. چند دهه پیش از او، واتسون برلینگیم نیز متذکر شده بود که بخش‌هایی از سنت زرتشتی به آشکارا از افسانه‌های بودایی تأثیر پذیرفته‌اند. جنی رز اما مخالف بود و اشاره کرد که یونانیان قرن‌ها پیش از اینکه نوشته‌های بودایی مکتوب شوند، با معجزات زرتشت آشنایی داشته‌اند
 
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,201
9,226
مدال‌ها
7
در ادامهٔ داستان مذکور، آمده نوری که در چشمان آن دختر وجود داشت دیوان و دشمنان زرتشت را آزار می‌داد.[۴۸] نتیجتاً، دیوان برای اینکه نابودش کنند، مردم منطقه محل زندگی را علیه والدینش شوراندند. پدر و مادر دختر برای اینکه فرزندشان را نجات دهند، او را به دهکده‌ای که سپیتامیان در آن زندگی می‌کردند، فرستادند.[۴۹] آنجا شخصی به نام پوروشاسپ از او پاسداری کرد و زمانی که دختر پانزده ساله شد، با او ازدواج کرد.[۵۰] پس از ازدواج فر به پوروشاسپ هم انتقال یافت. پس اهورامزدا، بعد از مشورت با امشاسپندان، تصمیم گرفت زرتشت به عنوان یک انسان عادی متولد شود. فروهر زرتشت که در میان امشاسپندان خفته بود، به زمین انتقال داده شد و در میان شاخه‌های هوم قرار گرفت. بهمن و اردیبهشت دو پرنده را مسئول حمل آن شاخه کردند. پوروشاسپ که نشانه بهمن و اردیبهشت را دید، به دنبال هوم رفت و آن را به همسر خود، دوغدو، سپرد تا از آن حفاظت کند
 
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,201
9,226
مدال‌ها
7
آن زمان اهورامزدا تصمیم به خلق تن‌گوهر زرتشت گرفت؛ خرداد و امرداد مسئول انتقال آن به زمین شدند. آن دو نیز تن‌گوهر زرتشت را به ابرها سپردند و سپس از آسمان بارید؛[۵۲] «تازه، قطره‌قطره، بی‌نقص و گرم، برای شادی انسان و دام.» تن‌گوهر بر روی علوفه‌های نزدیک خانه دوغدو نشست. او شش گاو سفید با گوش‌های زرد را برای چرا به سمت آن علوفه‌ها برد. تن‌گوهر از طریق علوفه به گاوها و از گاوها به شیرشان منتقل شد. سپس دوغدو آن‌ها را دوشید، به شیر آب افزود. هوم را با آن مخلوط کرد؛ چنین شد که سه بخش زرتشت در خانه پورشاسپ در کنار یکدیگر قرار گرفتند.[۵۳] دیوان خطر را احساس کردند؛ در نتیجه به دهکده آن‌ها حمله بردند. اما پوروشاسپ و دوغدو نجات پیدا کردند و از شیر مخلوط با هوم نوشیدند. دیوان تلاش کردند تا مانع شوند، اما نتوانستند؛ فر، فروَهر و تن‌گوهر زرتشت حالا در بدن دوغدو یکی شدند.[۵۴]

در زمان بارداری دوغدو دیوان تلاش کردند تا با فرستادن بیماریها به سویش، به او صدمه بزنند. اما ندایی از جانب اهورامزدا و امشاسپندان آمد که برای درمان سراغ جادوگران نرود، در عوض دست‌های خودش را بشورد و گوشت و کره برای فرزند هنوز متولد نشده خود به آتش قربانی کند. او به سرعت خوب شد. در زمان تولد زرتشت، چنان نوری از مادرش تابید که قابله‌ها تصور کردند خانه آتش گرفته‌است. خبر تولد زرتشت حتی در میان حیوانات هم پخش شد تا آن‌ها هم بتوانند شاهد زایش او باشند. پس از بازگویی داستان تولد، شجره‌نامه زرتشت ذکر شده‌است. او از قبیله سپیتامیان بود، نسلش به جمشید و هوشنگ و از آنجا با ۴۵ واسطه به کیومرث، نخستین انسان، می‌رسید.
 
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,201
9,226
مدال‌ها
7
کودکی
در بخش بعدی به معجزات زرتشت از زمان تولد تا دیدار با اهورامزدا پرداخته شده‌است. او تنها نوزادی بود که در هنگام تولد، به جای گریه کردن، خندید.[۵۶] گزیده‌های زادسپرم ذکر می‌کند که زرتشت در زمان تولد خندید زیرا بهمن وارد ذهنش شده بود. با در نظر گرفتن آموزه‌های زرتشت، مبنی بر اینکه خنده و شادی متعلق به خداست و گریه و عزا متعلق به دیوان، این افسانه به خوبی با آموزه‌های او منطق است.[۵۷] خندهٔ زرتشت، پرستاران و والدینش را به تعجب واداشت و باعث ترس دوراسرو که یک کرپ بود، شد. دوراسرو سردستهٔ جادوگران و همان کسی است که در گاتاها از او به بدی یاد شده‌است. او و یک کرپ دیگر به نام براتروکرش، به دشمنان زرتشت در زمان کودکی‌اش بدل شدند. دوراسرو یک بار توانست پوروشاسپ را بترساند؛ به اندازه‌ای که او تصمیم گرفت فرزند خود را به قتل برساند اما نیروهای ایزدی، مانع شدند.[۵۸] داستان دیگری در رابطه با نجات معجزه‌آسای زرتشت نقل شده‌است، مربوط به آن است که او را به لانه یک گرگ ماده انداختند و ‌های گرگ را کشتند تا گرگ مادر با خشم بیشتری به زرتشت حمله‌ور شود. اما بهمن و سروش ورود کردند و به او این نیرو را دادند تا گرگ را از بین ببرد. سپس یک میش را کنار او گذاشتند تا به کودک شیر دهد.[۵۹] هنگامی که دوغدو سر رسید، میش ناپدید گشت و دوغدو به خیال اینکه کودکش آسیب دیده، هراسان شد. اما با دیدن سلامتی او، ترسش از بین رفت و عهد کرد که دیگر اجازه ندهد که زرتشت از جلوی چشمانش دور شود. به باور نوبری، این داستان نسخهٔ ایرانی ماجرای ارتباط مؤسسان پادشاهی‌ها و ادیان در کودکی با گرگ‌هاست که بسیار رایج بوده و یک نسخه از آن، در میان رومیان به شکل شیر دادن گرگ به رموس و رومولوس وجود داشته‌است.[۶۰] اما بویس معتقد است این همان داستان رموس و رومولوس است که در دوران اشکانیان و ساسانیان به این شکل تغییرش داده‌اند؛ زیرا در این داستان حیوانی که به کودک شیر می‌دهد، با میش جایگزین شده، به آن دلیل که گرگ در مزدیسنا یک حیوان اهریمنی است.
 
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,201
9,226
مدال‌ها
7
روزی زرتشت در دوران کودکی، مشغول بازی با دیگر کودکان بود. دوراسرو و براتروکرش تصمیم گرفتند که او را بترسانند. هم‌بازی‌های او فرار کردند، اما زرتشت در برابر دشمنانش ایستاد. چندی بعد، پوروشاسپ مراسمی با حضور دو کرپ ترتیب داد و در آن، از دوراسرو درخواست کرد که آیین تقدیس غذا را انجام دهد، اما زرتشت با پدرش هم‌نظر نبود و خواست که خود آن را انجام دهد.[۶۲] پوروشاسپ مخالف بود اما در نهایت زرتشت فائق آمد. دوراسرا در پاسخ زرتشت را نفرین کرد اما نیروهای ایزدی او را به یک مرگ ناخوشایند گرفتار کردند.
 
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,201
9,226
مدال‌ها
7
بزرگسالی
آنگاه که ۳۰ ساله شد، بهمن در نزدیکی رود مقدس دایتی از سوی اهورامزدا به سراغش آمد و او را به گفتگو با اهورامزدا خواند.[۶۴] بهمن به شکل مرد بسیار زیبایی ظاهر شد و در لحظه‌ای که زرتشت از رود بیرون آمد تا لباس بپوشد، با او دیدار کرد. بهمن پرسید: «که هستی؟ از که هستی؟» زرتشت پاسخ داد: «منم سیپتمان زرتشت.» بهمن گفت: «برای چه رنج می‌کشی؟... برای چه مبارزه می‌کنی و چه می‌خواهی؟» زرتشت جواب داد: «رنج من برای اهلَوی (اشه) است، مبارزه‌ام برای اهلَوی است، خواسته‌ام اهلَوی است.» سپس بهمن به او کمک کرد که لباس‌هایش[ج] را در بیاورد تا بتواند به دیدار اهورامزدا برود. در گزیده‌های زادسپرم زرتشت در کرانه رود دایتی در ایران به دیدار شورایی از هفت امشاسپند (که اهورامزدا هم یکی از آن‌هاست) رفت. ابتدا آن‌ها را ستایش کرد و سپس بر روی صندلی پرسش‌کنندگان نشست و سوالاتی پرسید و اهورامزدا مستقیماً پاسخ داد. به این پرسش و پاسخ، «هَمپُرسگی» می‌گویند. در همان روز، از خرد بی‌پایان اهورامزدا به زرتشت الهام شد.[۶۵]

بخش بعدی، دربارهٔ اولین حضور زرتشت در جهان انسان‌ها پس از دیدار با اهورامزداست. او به میان مردم رفت و از آنان خواست که امشاسپندان را پرستش کنند و از دیوان دوری گزینند. همچنین از آن‌ها خواست که خودوده (ازدواج با خویشان نزدیک) انجام دهند که با مخالفتشان روبرو شد. پس از آن، به سوی توران رفت که آنجا، «مردان قدرتمند توران» به رهبری اورایتاتنگ به سختی دین را رد کردند، چنان‌که زرتشت در پاسخ خشم و عذاب اهورامزدا را بر آنان نازل کرد. نیروهای شریر، به رهبری اهریمن، تلاش کردند که زرتشت را نابود سازند. اهریمن شخصاً دیوانی را به سوی زرتشت فرستاد اما در نهایت آن دیوان زخمی و بدون نیرو پیش پای اهریمن بر زمین افتادند. زرتشت اهریمن را دنبال کرد و به سمت او سنگ‌هایی به بزرگی یک خانه پرتاب کرد. پس از آن، زرتشت چنان ظاهر جسمانی دیوان را خرد کرد که دیگر نتوانستند به صورت مرئی بر زمین ظاهر شوند. او این کارها را با استفاده از دعای «یثا آهو ویریو» انجام داد.
 
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,201
9,226
مدال‌ها
7
پس از آن، اهورامزدا دربارهٔ رابطه مردم و دیوان سوالاتی پرسید و در نقش گزارشگری از جهان انسان‌ها ظاهر پاسخ داد که برتری اهورامزدا در زمین مطلق نیست. در ادامه، زرتشت در کرانهٔ رود دایتی و در کنار پوشاکی که برای ملاقات با اهورامزدا از تن خارج کرد، به تصویر کشیده شده‌است. در آنجا، دروجی در قامت زن زیبایی با سی*ن*ه‌بندی از طلا به دیدارش رفت، پیشنهاد ازدواج داد و گفت: «منم سپندارمذ.» اما زرتشت پاسخ داد: «من سپندارمذ را در روشنایی روز دیدم؛ او از پشت و رو زیبا بود. بچرخ تا بدانم که تو سپندارمذ هستی.» سپس دروج پاسخ داد: «سپیتمان زرتشت، ما گونه‌ای هستیم که از جلو زیبا و از پشت زشتیم.» زرتشت درخواست خود را سه بار تکرار کرد و در پایان، دروج پذیرفت و با چرخش او، زرتشت حیوانات اهریمنی چون قورباغهها و مارها را بر روی ران‌هایش دید. نتیجتاً، دعای «یثا آهو ویریو» را خواند و دروج ناپدید شد.[۶۷]

دومین بزنگاه بزرگ زندگی زرتشت، دیدارش با ویشتاسپ است. در دربار ویشتاسپ، کرپان، کَیَگ‌ها و جادوگران به پادشاه گفتند که او را به زنجیر کشد و گرسنگی و تشنگی بدهد، اما ویشتاسپ نپذیرفت. سپس زرتشت اسب پادشاه را به‌طور معجزه‌واری درمان کرد و پس از این، او دین را پذیرفت.[۶۸] برخلاف دیگر بخش‌های نوشتار پهلوی که «با استناد به دین» نقل شده‌اند، این قسمت با استناد به «گویشِ زرتشت» بازگویی شده‌است. در ادامه زرتشت به جنگ طالع‌بینان و جادوگران بابل که داهاگ رهبرشان است رفت و آنان را شکست داد
 
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,201
9,226
مدال‌ها
7
فصل پنجم از کتاب هفتم دینکرد که باقی زندگی زمینی زرتشت را در چند خط خلاصه کرده، حرفی از نحوه درگذشت او نزده‌است. توضیحات دربارهٔ او در پرده هشتم از فصل پنجم، پس از یک توضیح در ربط با دانش پزشکی‌اش، به پایان می‌رسد. در گزیده‌های زادسپرم، تنها ذکر شده‌است که او «در سال چهل و هفتم [از ملاقات با اهورامزدا]، در سن ۷۷ سالگی درگذشت.»[۶۹] داستان دربارهٔ کشته شدن او به دست یک کرپ به نام توربراتور یک مرتبه، خیلی کوتاه، در کتاب پنجم دینکرد و روایت‌های پهلوی ذکر شده‌است. این موضوع که دربارهٔ درگذشت زرتشت جزئیات زیادی در نوشته‌های پهلوی دیده نمی‌شود، احتمالاً از آن جهت است که منابع قدیمی‌تر به زندگی زرتشت بیش از مرگ زمینی او اهمیت داده‌اند.[۷۰]

باقی مطالب کتاب هفتم دینکرد دربارهٔ زندگی ویشتاسپ تا آمدن غیرایرانی‌هایی که به شاهنشاهی ساسانی پایان دادند، است. علاوه بر این‌ها، متون پرشماری در کتب پهلوی به چشم می‌خورند که دربارهٔ گفتگو (هَمپُرسِگی) میان زرتشت و اهورامزداست. گاهی، هدف از نقل این مکالمات، توضیح دادن دربارهٔ یک موضوع است. در یکی از این گفتگوها، به عنوان مثال، زرتشت از اهورامزدا پرسید: «آیا تاکنون به کسی هدیه داده‌ای؟» و اهورامزدا نیز پاسخ داد: «آری، آنگاه که جهان را ساختم، هدیه دادم؛ آنگاه که به کیومرث روح بخشیدم، هدیه دادم؛ آنگاه که تو، زرتشت، از مادرت متولد شدی، هدیه دادم. آنگاه که دین را از من دریافتی، هدیه دادم.
 
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,201
9,226
مدال‌ها
7
در کل، آنچه دربارهٔ با زرتشت در نوشته‌های پهلوی آمده‌است را نه به درستی می‌توان «افسانه» خواند، نه «تاریخ.» این مطالب بیش از آنکه به قصد بازگویی اطلاعات دربارهٔ زرتشت نوشته شده باشند، به هدف آموزش گردآورده شده‌اند. برخی موارد، با این هدف اضافه شده‌اند تا بر تعالی زرتشت در چشم آن دسته از پیروانش که شاید برای پیوستن به ادیان دیگر وسوسه شده‌اند، افزوده شود. مانند «سیره» محمد، یا زندگی عیسی و بودا، زرتشتِ کتاب‌های پهلوی شریان اصلی رستگاری دینی است که او را به عنوان الهام‌بخش خود معرفی می‌کند. این نوشته‌ها «قدیس‌نگاری» یا «رمانتیستی» نیستند. طبیعتاً داستان‌های قهرمانانه‌ای هستند که در سطح کیهانی رخ می‌دهند؛ اما زرتشت از نوشته‌های پهلوی به شکل یک «پیامبر تماماً شکل گرفته» بیرون می‌آید که مظهر خردی باستانی است. زندگی او پارادایم آموزه‌های دینی زرتشتی است؛ او خود پرستیده نمی‌شود، بلکه نمونه‌ای از فضیلت قهرمانانه و نبرد سازش‌ناپذیر با ظلم و بی‌عدالتی برای پیروانش است.
 
موضوع نویسنده

اولدوز

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Nov
7,201
9,226
مدال‌ها
7
موجودیت تاریخی
موجودیت زرتشت به عنوان یک شخصیت تاریخی در میان بیشتر محققان پذیرفته شده‌است؛ اطلاعات کمی دربارهٔ سرگذشت او در مقایسه با شخصیت‌هایی مانند عیسی یا محمد وجود دارد و داستان‌هایی که دربارهٔ زندگی‌اش در نوشته‌های پهلوی یا منابع غربی و اسلامی نوشته شده‌است، به افسانه می‌ماند اما نظر کلی بر آن است که باید برای زرتشت موجودیتی فراتر از یک شخصیت افسانه‌ای قائل شد.[۷۳][۷۴] هرچند تلاش‌هایی هم برای ترسیم شخصیتی کاملاً افسانه‌ای از زرتشت هم صورت گرفته‌است.

ویلیام مالاندرا معتقد است مطالب مربوط به زرتشت را باید به دو دسته تقسیم کرد؛ نخست دسته‌ای که یک شخص تاریخی را توصیف می‌کنند که سراینده گاتاها، اصلاح‌گر بزرگ دین ایران باستان و شاعری ماهر است که نامش با جنبش دینی که تأسیس کرده پیوند خورده‌است. دسته دیگر، شخصیتی تقریباً افسانه‌ای را توصیف می‌کنند که در متون اوستایی و کتاب‌های پهلوی ستوده شده‌است و در منابع بیرونی؛ چون منابع یونانی و اسلامی، مطالب مختلفی به او نسبت داده شده‌است.
 
بالا پایین