- Aug
- 126
- 1,036
- مدالها
- 2
روی صندلی مینشینم و به مادر آیلار خیره میشوم. سیماخانم، مادر آیلار، با غمی بسیار عجیب به بخش نگاه میکند. چرا به حرفهای آیلار دقت نکردهبودم که گفتهبود سیمینبانو و حتی مادرش دستهایشان توی یک کاسه است. نگاه سیماخانم غمگین است و دارد به بخش نگاه میکند. چرا نگاهش آنطور است؟
در بخش باز میشود و نیز دکتر به همراه همان پرستار که مرا از بخش بیرون کرد، وارد میشوند.
دلنگران آیلار بودم تا بلکه حالش را از نزدیک ببینم و بفهمم. سریع به طرف دکتر هجوم بردم و سراسیمه گفتم:
- خانمدکتر؟ حال همسرم چطوره؟
دکتر دستش را برای یکلحظه بالا میآورد و سپس میگوید:
- آقایمحترم یه لحظه به من اجازهی رفتن بدین. من خودم به شخصه میگم همسرتون حالشون چطوره.
کلافه نفسی بلند کشیدم و گفتم:
- الآن میخوام بفهمم حال همسرم چطوره!
آن هم عصبی شد و بهطور تقریبی تُن صدایش بالا رفت:
- من تا نَرم نمیتونین از اوضاع ایشون باخبر بشین!
من داشتم از شدت نگرانی میمُردم و این برای خودش داشت استراحت میداد. چرا حالم را نمیدید؟ اخمی کردم و سپس گفتم:
- شما حال من رو نمیبینین یا میخواین به خودتون استراحت مطلق بدین؟
متوجه کنایه حرفم شد و کلافه گفت:
- چرا متوجه نمیشین؟ من به خودم استراحت نمیدم، این شما هستین که اینطور فکر دربارهی من میکنین. پس مراقب حرفهایی که میزنین باشین؛ جناب!
این حرف را که زد از کنارم گذر کرد و سپس به اتاقاش رفت؛ زنیکه نافهم!
***
روبهرویم آن دکتر نافهم بود که داشت برایم حال آیلار را بازگو میکرد.
- همسرتون، از کودکیشون هماتوم داشتن که الان توضیح میدم. یکی از شرایطی که میتونم اون رو بهعنوان یکی از بیماریهای مغز و اعصاب در نظر گرفت، هماتوم هست. هماتوم مغزی در واقع وجود مجموعهای از خون در داخل جمجمه است. معمولاً این خونریزیها به دلیل ترکیدن یک رگ خونی در مغز ایجاد میشه. همچنین ممکن هست در اثر ضربهای مانند تصادف رانندگی یا سقوط ایجاد بشه. خون ممکن هست در بافت مغز یا زیر جمجمه جمع بشه و به مغز فشار بیاره.
( منبع: دکترتو. فنآوری اطلاعات نوین آسان تِک مانا. )
در بخش باز میشود و نیز دکتر به همراه همان پرستار که مرا از بخش بیرون کرد، وارد میشوند.
دلنگران آیلار بودم تا بلکه حالش را از نزدیک ببینم و بفهمم. سریع به طرف دکتر هجوم بردم و سراسیمه گفتم:
- خانمدکتر؟ حال همسرم چطوره؟
دکتر دستش را برای یکلحظه بالا میآورد و سپس میگوید:
- آقایمحترم یه لحظه به من اجازهی رفتن بدین. من خودم به شخصه میگم همسرتون حالشون چطوره.
کلافه نفسی بلند کشیدم و گفتم:
- الآن میخوام بفهمم حال همسرم چطوره!
آن هم عصبی شد و بهطور تقریبی تُن صدایش بالا رفت:
- من تا نَرم نمیتونین از اوضاع ایشون باخبر بشین!
من داشتم از شدت نگرانی میمُردم و این برای خودش داشت استراحت میداد. چرا حالم را نمیدید؟ اخمی کردم و سپس گفتم:
- شما حال من رو نمیبینین یا میخواین به خودتون استراحت مطلق بدین؟
متوجه کنایه حرفم شد و کلافه گفت:
- چرا متوجه نمیشین؟ من به خودم استراحت نمیدم، این شما هستین که اینطور فکر دربارهی من میکنین. پس مراقب حرفهایی که میزنین باشین؛ جناب!
این حرف را که زد از کنارم گذر کرد و سپس به اتاقاش رفت؛ زنیکه نافهم!
***
روبهرویم آن دکتر نافهم بود که داشت برایم حال آیلار را بازگو میکرد.
- همسرتون، از کودکیشون هماتوم داشتن که الان توضیح میدم. یکی از شرایطی که میتونم اون رو بهعنوان یکی از بیماریهای مغز و اعصاب در نظر گرفت، هماتوم هست. هماتوم مغزی در واقع وجود مجموعهای از خون در داخل جمجمه است. معمولاً این خونریزیها به دلیل ترکیدن یک رگ خونی در مغز ایجاد میشه. همچنین ممکن هست در اثر ضربهای مانند تصادف رانندگی یا سقوط ایجاد بشه. خون ممکن هست در بافت مغز یا زیر جمجمه جمع بشه و به مغز فشار بیاره.
( منبع: دکترتو. فنآوری اطلاعات نوین آسان تِک مانا. )
آخرین ویرایش: