جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

سپیدار شد اثر ممد صنوبر

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار کامل شده کاربران توسط ممد صنوبر با نام سپیدار شد اثر ممد صنوبر ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,489 بازدید, 30 پاسخ و 20 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار کامل شده کاربران
نام موضوع سپیدار شد اثر ممد صنوبر
نویسنده موضوع ممد صنوبر
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ممد صنوبر
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
[همیار عمومی]
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
Sep
5,800
27,004
مدال‌ها
2
Negar_۲۰۲۲۱۰۰۶_۱۵۲۴۰۷.png
عنوان: سپیدار شد
نویسنده: ممد صنوبر
ژانر: عاشقانه و عارفانه
ویراستار: حنا نویس
کپیست: Hilda؛
مقدمه:
و انسانی مشغول شعر گفتن می‌شود. چرا؟! چون دردی است که در وجودش می‌پیچد و با این اشعار و نغمه‌های سوزناک خودش را آرام می‌کند شعر آن است که از دل به وجود آید و الهام شود و دلیلش این است که تنها خواسته‌های درونی زیبا و دلنشین هستند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
[همیار عمومی]
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
Sep
5,800
27,004
مدال‌ها
2
معشوق،
زمانی که تو را دیدم
هر لحظه برایم تنگ آمد،
چرا این درد در وجودم می‌پیچد
آخر چیست پاسخ من
دلیلش بر این است که چهره زیبای تو را دیدم
که با چشمان سیاهت راه را بر من بستی
و با خنده‌هایی که از دوست داشتن بود،
نگاه کردی
آه ای دل تنگ دیده،
چرا نظر نمی‌کنی
بر زیبایی دختری که در کوچه دیده‌ای
با شرم تو را نگاه می‌کردم،
کاش باز هم تو را ببینم
و به چشمان سیاهت خیره شوم
وای بر من که تو را در عتیق
نتوانستم ببینم،
شرم بر من باد
آخر چگونه دوری تو را تحمل کنم
وقتی تو را می‌بینم دلم زخم می‌شود
و لبان سرخ رنگ تو، مرا به حیرت می‌اندازد
باز هم می‌خواهم تو را ببینم
و با صدایی رسا، بر تو نگاهی اندازم
و سلام گرمم را به تو بگویم
آهای ای دل من
 
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
[همیار عمومی]
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
Sep
5,800
27,004
مدال‌ها
2
پاییز
پاییز چه‌قدر درخشان است
و برگان می‌بارند و بر زمین خیس می‌نشینند
در این هوای سرد،
چه کنیم که لرزان است
برای گذشتن از این فصل دلربا
باید صبر کرد،
هر لحظه را با پاییز، می‌گذرانم
و شاید هم این عمر است که می‌گذرد
و ثابت نمی‌ماند
شور و شوق من کجاست
چرا بر ساز عشق، گوش نمی‌کنم
در روزهای بیداری‌ اَم
به ریختن برگ‌ها نگاه می‌کنم،
درختان زیبا با ریختن برگ‌هایشان،
به ما خبر پیر شدن را می‌دهد،
گذشتن عمر یک پارچه نیست
چون که هر لحظه امیدی هست
برای زندگی دوباره تلاش کنیم
و هر لحظه گذشته را به یاد آوریم
چرا و چگونه
باز هم از خودم می‌پرسم
که در وجودم چه می‌گذرد
مرا به یاد آر ای جهان پر دل،
که پاییز هم باز تمام می‌شود
 
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
[همیار عمومی]
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
Sep
5,800
27,004
مدال‌ها
2
معشوق من
عمر گذشته است در این فراق،
به سوی حق، کی روم
تا درین روزهای بی‌قرار
به او نگاهی اندازم
تا زاده شوم،
و بی‌چون و چرا بگویم
تا اول و آخر در انتظارت هستم
و بی‌رفاقت، سجده کنم
و بی‌دلیل، در رکوع باشم
صدایم کن
تا صدایت را در آواز بت‌ها بخوانم
شروع دوباره عطایم نکن
تا باز
در این دنیای بی‌عبور، زندگی کنم
و بدترین گناهانی را انجام دهم،
ای معشوق همیشگی،
با تو هستم
اگرچه مرده باشم!
 
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
[همیار عمومی]
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
Sep
5,800
27,004
مدال‌ها
2
سوی حق
در این دجله اعظم، فقط از تو می‌ترسم
که باز نگاه زیبایت را، نشانم دهی
ای صاحب حق شتاب بر چیست
نگاهی هم بر ما بکن
که سوی حق را شادمان‌ایم
تویی که بر ما صبر پیشه کردی
که هیچ خدایی مثل تو نیست
و با بنده‌اش رفاقت کند
تو کیستی که شهرتت در همه‌جا پیچیده است
آیا نور تو این جهان را هدایت می‌کند
اگر این‌گونه باشد
در نماز تنها سجده می‌کنم
و هیچ کاری جزء آن انجام نمی‌دهم
هر لحظه به یاد تو هستم
تو همانی که مرا خلق کرده‌ای
 
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
[همیار عمومی]
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
Sep
5,800
27,004
مدال‌ها
2
ای جهان
داغ‌ترین لحظه‌ها را در وجودم می‌بینم
که نگاه سردش را به من نشان می‌دهد
امیدهای خود را از دست ندهید و بی‌دلیل نگویید
که ای جهان، وارونه مستم نکن که من خود دیوانه اَم
چراغ بی‌نشان را
بر این جاده‌های تاریک نشانم ندادی
ای دل
که در این دنیای کور، نباشم و دلم را ببینم
که چه رنگی‌ست
تا سبزش کنم یا سفید
اما دنیای خاموش، بی‌رنگ است
چون تاریک‌تر از دیروز می‌شود
رنگش کن ای جهان
تا تاریک‌ترین دورانم را نبینم
زیرا آه و افسوس به هیچ دردی نمی‌خورد
شاید هم اتفاقی افتاد
و جهان من جهان دگر شد!
 
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
[همیار عمومی]
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
Sep
5,800
27,004
مدال‌ها
2
دریغ
دریغ از من بپرسید چرا حال دگر شد
نسیم آمد به گفتش مرا حالی است بر این دل
بگفتا زین سبد محروم چه باشد
فلک آورد سخن را بدین مهتر چه یاری است
بگویم من چو بهتر لباسی تن بکردم
شب است و ماه عاشق برفت و ما بدر شد
همه دریغ دانند چو لیکن من نباشم
مرا عشقی است در این عمر
دریغ است و مهین است
بگریم من نباشم
صفا کردم بدین روز
خبر داغ است ز این شوق
فدایم کن ز عالم
برون کن درد مستان
فرو رفتم دگر باز صفا کردم دگر راز
 
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
[همیار عمومی]
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
Sep
5,800
27,004
مدال‌ها
2
ای الهی
ای الهی بی‌نشان من دلیل‌اَم چون بیان
صاحبان یار یقین
عشق دل با تو حکیم
دل ببندد عاشقی
هم شریک است و عزیز
ای دوا خالق تویی جوی عشق عادت تویی
ساز دنیا بی خطر
آبروی من شب است
چو نفس بر زد ز خاک
پس تویی نام و چه غم
وای ای بی‌چارگان
چون به دل راه خدا
پس خدا جان ندار
پس بیا ای خالقا
 
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
[همیار عمومی]
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
Sep
5,800
27,004
مدال‌ها
2
دلا
کسی جزء تو دلم را نمی‌لرزاند
دلا خاموش مباشم که عمرا خطیر
دیوانگان
شرم نکردن در این روزها
که فکر بی‌دلیل مشغول است
باشد که جبران دل گردانم
صحبت درد وای عجب مغرور بود
صاحبا، ای عشق شاد است و مرا
دل ربود از من که فارغ بی‌نسیم
با من و آتش کجا را مِی صفا
وای ای جان خرد در بیش از او
من نگر کردم که دامانم چه بود
ای نفس درگیر من دیگر مگیر
پای زد یار مرا دامن چرا آلود باز
خوب است ای یار تو
داغم که عشقم بی‌خطر
 
موضوع نویسنده

ممد صنوبر

سطح
0
 
[همیار عمومی]
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست عمومی
مدیر آزمایشی
کاربر ویژه انجمن
شاعر انجمن
Sep
5,800
27,004
مدال‌ها
2
همان
ای خالقا دستم بزن
شورم بکش
نامم چه بد
وصفا که من نیک است و بس
شاهان من سجده کنم
وای‌اَم عجب خوبم عجب
لطفا تویی بویی خوش است
دل را دگر یاری همان
پست است و او شاد است و تو
با این هوس
یاد تو را بر من دگر
زور است و دور یاد است و نور
باید که من عاشق شوم
تا دل ورا خفته زنم
دل بر تو را شرمانه بود
 
بالا پایین