فایل شده {سیس‌سیزلیک} اثر •aryana elhaei کاربر انجمن رمان بوک•

[ragazza della notte]

نام: سیس‌سیزلیک*
نویسنده: aryana elhaei(A.E.B)
ژانر: درام
ناظر: @الهه ماه :)
ویراستار: @سپید
مقدمه:
هیش! خاموشش کنید!
هیش! ساکتش کنید!
هیش! مگر نمی‌بینید که فریاد برآورده؟
هیش! مگر نمی‌شنوید فردی عربده میزند:
« سیس‌سیزلیک!»
هیش!... .

---

*سیس‌سیزلیک: کلمه‌ای ترکی به معنای سکوت.

 

[ARMINA]

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
[درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]
با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات] ​

 

[ragazza della notte]

مگر چندبار نامش را خوانده بود؟
همه‌اش صد بار... .
پس چرا بر سرش فریاد می‌کند؟
دلش می‌خواهد صدا پَر بدهد... .
بلند عربده بزند:
« سیس‌سیزلیک!»
برای‌چه؟... نمی‌داند.

 

[ragazza della notte]

***
نامیده‌اند...
مرا نامیده‌اند...
مرا« سکوت» نامیده‌اند.
همان‌که اگر در میان خنده بیاید...
درد است.
همان‌که اگر در میان گریه بیاید...
بغض است.
همان‌که اگر در میان زندگی بیاید...
مرگ است.

 

[ragazza della notte]

***
آه از این زمانه...
تو هم صدای گوش خراش فریادِ بی‌صدایش را می‌شنوی؟
با تمام وجود صدای بی‌صدایش را بلند کرده و عربده می‌زند:
« سیس‌سیزلیک! سرنوشت شما برای من است! بازی به دست من است! سیس‌سیزلیک!»
و چقدر هم این حرفش به دل می‌نشیند.

 

[ragazza della notte]

***
شعری را خواندم...
یک بیتش این بود:
بزن! چون دار زیباست، بزن!
بزن! چون مرگ زیباست، بزن!
آخر او از کجا می‌دانست؟
مگر دیده بودشان؟
معلوم است که جواب« نه» است.
پس باید در گوشش زمزمه‌ای شنیدنی را فریاد زد:
«سیس‌سیزلیک!»

 

[ragazza della notte]

***
توانش را داری؟
توان شکستنش را می‌گویم.
شکستن قانون‌های مزخرف دنیا.
مانند چی؟
الان می‌گویم.
مانند حس درد.
مانند حس غم.
مانند حس تنهایی.
مانند حس شکستن.
مانند حس بی‌آبرویی.
مانند حس بی‌خانمانی.
مانند حس... .
من می‌توانستم ها!
اما صدای فریادِ سکوت، که در گوشم زمزمه می‌کرد« سیس‌سیزلیک!» اجازه نداد... .

 

[ragazza della notte]

***
می‌خواهم بگویم. از دردهایم، از غم‌هایم، از مشکل‌هایم، اما... .
اما سکوت اجازه نمی‌دهد.
چسبی به پهنای بالِ شکسته‌ی کبوتر آرزوهایم بر روی لبم زده و با ریشخندی مرگ‌آور در گوشم فریاد می‌زند:
« سیس‌سیزلیک!»
و من با صدای فریادش چهره‌ی کسانی را به خاطر می‌آورم که با شادی من شاد و با خنده‌ی من هنوز زنده‌اند.
در همان لحظه است که با تشکر به سکوت نگاه می‌کنم و در ذهنم به خودم می‌گویم:
« سیس‌سیزلیک!»

 

[ragazza della notte]

***
ترس جولان می‌دهد... .
قلبم بوم‌بوم می‌زند... .
دوستم در آن‌سوی دنیا در حال مرگ است و من...
فقط می‌توانم از ته دلم فریاد کنم.
که آن هم با صدای بی‌صدایی که صوتش از صدای من بلندتر است، در نطفه خفه می‌شود.
صدای بی‌صدای سکوت... که فریاد می‌کند« سیس‌سیزلیک!» صدایم را نابود می‌سازد...
من را هم... .

 

[ragazza della notte]

***
بگذار برسم.
بگذار به آرزوهایم برسم.
مگر من آدم نیستم؟
مگر تو انسان نیستی؟
پس انسانیتت کجاست؟
پس رحمت کجاست؟
بگو دیگر!
بگو که آن‌ها را کشته‌ای!
بگو برای زنده ماندن در میان گرگان...
خودت گرگ شده‌ای!
پس من چه کنم؟
کسی لباسی دارد به من قرض بدهد؟
یا همچنان چونان بره‌ای که به انتظار مرگ نشسته سکوت کنم و به خودم بگویم:
«سیس‌سیزلیک، مگر از جانت سیر شده‌ای آرام بمان تا گرگ‌ها تو پیدا نکنند!»