- Dec
- 1,030
- 3,700
- مدالها
- 4
آراد داشت با بقیه خداحافظی میکرد که بره منم از همه خداحافظی کردم و دنبال آراد رفتم.
- آراد، وایستا پسر کارت دارم.
آراد وایستاد، برگشت به طرف من و با خنده گفت:
- اِ! فرهاد تو هنوز نرفتی؟ من فکر کردم که رفتی.
- نه داداش نرفتم، اگه وقت داری میخواستم درمورد یک موضوعی باهات حرف بزنم.
- درمورد چی؟
یک نفس عمیق کشیدم و با تردید گفتم:
- درمورد گیسو، آراد من تموم زندگیم رو بهت گفتم تا کمکم کنی تا بهش برسم ولی تو داری با نزدیک شدن بهش خیلی ناراحتم میکنی! میخوام اگه نمیتونی کمکم کنی از گیسو دوری کنی.
آراد یک پوزخند بهم زد و گفت:
- هه، آدم اگه کسی رو دوست داشته باشه بهش نزدیک میشه دیگه مگه نه؟ منم میخوام بهش نزدیک بشم و بهش بگم دوسش دارم تا به دستش بیارم.
با شنیدن حرف آراد با عصبانیت یقش رو گرفتم و به دیوار کوبیدمش.
- چی میگی تو مردیکه عوضی؟ دوسش دارم یعنی چی؟ تو که میدونی من گیسو رو چهقدر دوست دارم! تو که میدونی اون نباشه من میمیرم! این چرت و پرتها چیه تحویلم میدی؟ دِ آخه به اینم میگن رفاقت؟
- هه، دوسش داری؟ تو گیسو رو دوست داری؟ امکان نداره تو اگه دوسش داشتی تا الان پا پیش گذاشته بودی. وقتی اون لاله رفیق دخترعمویِ میمونت جلوی دوستش ضایعش میکرد تو با اینکه شنیدی پشت گیسو رو نگرفتی! وقتی به همه گفت تو نامزدشی و جلوی چشمهای گیسو بهت میچسبید اون رو از خودت دور نکردی! وقتی با سردی باهاش رفتار میکنی و حتی جرئت این رو نداری که بهش بگی دوسش داری، پس نگو دوسش دارم؛ فهمیدی؟
راست میگفت تکتک حرفهای آراد درست بود. من داشتم عشقم رو به غرورم میبخشیدم! من فرهاد راد برای صدمین بار، بهخاطر گیسو، بغض کردم! یک نگاه غمگین به آراد کردم و گفتم:
- آراد، تو که میدونی چرا بهش نمیگم، من میترسم دوباره ردم کنه، میترسم دوباره غرورم رو له کنه!
آراد یقهاش رو از دستم بیرون کشید و به عقب هولم داد.
- تو داری عشقت رو قربانی غرورت میکنی ولی من این کار رو نمیکنم. میرم و بهش میگم که دوسش دارم و اون موقع میفهمی برای عشق باید جنگید من برای گیسو میجنگم، من برای گی... .
نذاشتم حرف دیگهای بزنه و با مشت تو دهنش کوبیدم.
- یک بار دیگه، فقط یک بار دیگه اسم گیسو رو بیاری میکشمت، الانم اگه چیزی بهت نمیگم بهخاطر رفاقتمونه! حالا گمشو هر غلطی دلت خواست انجام بده ولی بهتره تهدید من رو جدی بگیری. دوروبر گیسو ببینمت زندهات نمیذارم. گیسو حق منه ماله منه، این رو توی کلت فرو کن.
- آراد، وایستا پسر کارت دارم.
آراد وایستاد، برگشت به طرف من و با خنده گفت:
- اِ! فرهاد تو هنوز نرفتی؟ من فکر کردم که رفتی.
- نه داداش نرفتم، اگه وقت داری میخواستم درمورد یک موضوعی باهات حرف بزنم.
- درمورد چی؟
یک نفس عمیق کشیدم و با تردید گفتم:
- درمورد گیسو، آراد من تموم زندگیم رو بهت گفتم تا کمکم کنی تا بهش برسم ولی تو داری با نزدیک شدن بهش خیلی ناراحتم میکنی! میخوام اگه نمیتونی کمکم کنی از گیسو دوری کنی.
آراد یک پوزخند بهم زد و گفت:
- هه، آدم اگه کسی رو دوست داشته باشه بهش نزدیک میشه دیگه مگه نه؟ منم میخوام بهش نزدیک بشم و بهش بگم دوسش دارم تا به دستش بیارم.
با شنیدن حرف آراد با عصبانیت یقش رو گرفتم و به دیوار کوبیدمش.
- چی میگی تو مردیکه عوضی؟ دوسش دارم یعنی چی؟ تو که میدونی من گیسو رو چهقدر دوست دارم! تو که میدونی اون نباشه من میمیرم! این چرت و پرتها چیه تحویلم میدی؟ دِ آخه به اینم میگن رفاقت؟
- هه، دوسش داری؟ تو گیسو رو دوست داری؟ امکان نداره تو اگه دوسش داشتی تا الان پا پیش گذاشته بودی. وقتی اون لاله رفیق دخترعمویِ میمونت جلوی دوستش ضایعش میکرد تو با اینکه شنیدی پشت گیسو رو نگرفتی! وقتی به همه گفت تو نامزدشی و جلوی چشمهای گیسو بهت میچسبید اون رو از خودت دور نکردی! وقتی با سردی باهاش رفتار میکنی و حتی جرئت این رو نداری که بهش بگی دوسش داری، پس نگو دوسش دارم؛ فهمیدی؟
راست میگفت تکتک حرفهای آراد درست بود. من داشتم عشقم رو به غرورم میبخشیدم! من فرهاد راد برای صدمین بار، بهخاطر گیسو، بغض کردم! یک نگاه غمگین به آراد کردم و گفتم:
- آراد، تو که میدونی چرا بهش نمیگم، من میترسم دوباره ردم کنه، میترسم دوباره غرورم رو له کنه!
آراد یقهاش رو از دستم بیرون کشید و به عقب هولم داد.
- تو داری عشقت رو قربانی غرورت میکنی ولی من این کار رو نمیکنم. میرم و بهش میگم که دوسش دارم و اون موقع میفهمی برای عشق باید جنگید من برای گیسو میجنگم، من برای گی... .
نذاشتم حرف دیگهای بزنه و با مشت تو دهنش کوبیدم.
- یک بار دیگه، فقط یک بار دیگه اسم گیسو رو بیاری میکشمت، الانم اگه چیزی بهت نمیگم بهخاطر رفاقتمونه! حالا گمشو هر غلطی دلت خواست انجام بده ولی بهتره تهدید من رو جدی بگیری. دوروبر گیسو ببینمت زندهات نمیذارم. گیسو حق منه ماله منه، این رو توی کلت فرو کن.
آخرین ویرایش توسط مدیر: