- Jan
- 1,401
- 26,194
- مدالها
- 2
آخه پدرو مادر آرتام با این وصلت مخالف بودن اونا نمیخواستند که تک پسرشون با یه دختر خارجی ازدواج کنه
آرتام بهشون گفته بود که فقد برای سرگرمی با سوفیا دوست شده ولی انگار این طور نبوده وقتی که پدر و مادر آرتام و هم پدر مادر سوفیا از این موضوع با خبر میشن خیلی عصبی میشن
آخه پدر و مادر سوفیا هم با این وصلت مخالف بودن
ولی انگار آرتام و سوفیا بدجور عاشق هم بودن که با تمام این مخالفت ها باز هم دیگه رو دوست داشتن و عاشق هم بودن و ذرهای از عشقشون کم نمیشد
جوری بود که بابا ی آرتام گفته بود اگه ارتباط و با اون دختره قطع نکنی از خانواده ترد میشی ولی آرتان گوشش به این حرف ها بده کار نبود
خلاصه یه روزی اینا قایمکی با هم قرار میزارن آرتام اونور خیابون بوده سوفیا هم این ور خیابون میخواسته از خیابون رد بشه که بره پیش آرتام که از اون طرف یه ماشین با سرعت میاد و با سوفیا بر خورد میکنه
آرتام خیلی توی گذشتهاش سختی کشیده
عشقش جلوی چشم هاش جون داده
بعداز مرگ سوفیا آرتام یک سال افسرده میشه همش میگفت راحت شدین
سوفیا رفت مرد دیگه نیست خیالتون راحت شد شما نخواستین که اون باشه
هر چقدر میگفتیم اون یه اتفاق بود ولی آرتام بازم حرف خودش و میزد
بالاخره یه روز تصمیم گرفت که بیاد ایران نمیتونست اونجا رو تحمل کنه میگفت همه خاطره هاش منو یاد سوفیا میاندازه
این شد که آرتام اومد ایران
ولی پدر و مادر و خواهر آرتام هنوز خارج هستن
آرتام بعد از مرگ سوفیا گفتش که دیگه حاضر نیست به هیچ دختری حتی نگاه کنه
ولی نمیدونم چی شد که الان ترو انتخاب کرده
آرتام بهشون گفته بود که فقد برای سرگرمی با سوفیا دوست شده ولی انگار این طور نبوده وقتی که پدر و مادر آرتام و هم پدر مادر سوفیا از این موضوع با خبر میشن خیلی عصبی میشن
آخه پدر و مادر سوفیا هم با این وصلت مخالف بودن
ولی انگار آرتام و سوفیا بدجور عاشق هم بودن که با تمام این مخالفت ها باز هم دیگه رو دوست داشتن و عاشق هم بودن و ذرهای از عشقشون کم نمیشد
جوری بود که بابا ی آرتام گفته بود اگه ارتباط و با اون دختره قطع نکنی از خانواده ترد میشی ولی آرتان گوشش به این حرف ها بده کار نبود
خلاصه یه روزی اینا قایمکی با هم قرار میزارن آرتام اونور خیابون بوده سوفیا هم این ور خیابون میخواسته از خیابون رد بشه که بره پیش آرتام که از اون طرف یه ماشین با سرعت میاد و با سوفیا بر خورد میکنه
آرتام خیلی توی گذشتهاش سختی کشیده
عشقش جلوی چشم هاش جون داده
بعداز مرگ سوفیا آرتام یک سال افسرده میشه همش میگفت راحت شدین
سوفیا رفت مرد دیگه نیست خیالتون راحت شد شما نخواستین که اون باشه
هر چقدر میگفتیم اون یه اتفاق بود ولی آرتام بازم حرف خودش و میزد
بالاخره یه روز تصمیم گرفت که بیاد ایران نمیتونست اونجا رو تحمل کنه میگفت همه خاطره هاش منو یاد سوفیا میاندازه
این شد که آرتام اومد ایران
ولی پدر و مادر و خواهر آرتام هنوز خارج هستن
آرتام بعد از مرگ سوفیا گفتش که دیگه حاضر نیست به هیچ دختری حتی نگاه کنه
ولی نمیدونم چی شد که الان ترو انتخاب کرده
آخرین ویرایش: