موضوع نویسنده
- Jan
- 493
- 964
- مدالها
- 2
**
ماهان اخمش پررنگتر میشود و با حرصی که توی تکتک کلامش معلوم بود، زمزمه میکند:
- ببین بحث رو از کجا به کجا میکشونی؟ من اونموقع بچه بودم خوب و بد رو تشخیص نمیدادم و بدون درک ماهک رو شریک زندگیم انتخاب کردم، الانم پشیمو...
پیش خودم فکر کردم چقدر آدم بیعقل و پرو میتواند باشد، اگر من بهجای مادرش بودم، دهن ماهان رو پاره میکردم تا انقدر خزعبلات از دهانش بیرون نیاید.
بیخیال!
گوش سپردم به ادامهی حرفشون، فضولی بود؟ نه.. بحث متعجب کنندهای داشتند و آدم رو مشتاق گوش دادن میکرد.
ماهرخ دستش رو برای سیلی زدن به پسرش بلند میکند و شترق!
ماهان اخمش پررنگتر میشود و با حرصی که توی تکتک کلامش معلوم بود، زمزمه میکند:
- ببین بحث رو از کجا به کجا میکشونی؟ من اونموقع بچه بودم خوب و بد رو تشخیص نمیدادم و بدون درک ماهک رو شریک زندگیم انتخاب کردم، الانم پشیمو...
پیش خودم فکر کردم چقدر آدم بیعقل و پرو میتواند باشد، اگر من بهجای مادرش بودم، دهن ماهان رو پاره میکردم تا انقدر خزعبلات از دهانش بیرون نیاید.
بیخیال!
گوش سپردم به ادامهی حرفشون، فضولی بود؟ نه.. بحث متعجب کنندهای داشتند و آدم رو مشتاق گوش دادن میکرد.
ماهرخ دستش رو برای سیلی زدن به پسرش بلند میکند و شترق!