جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده [عقده‌های تحمیلی] اثر« آیناز کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط ادوارد کلاه به سر با نام [عقده‌های تحمیلی] اثر« آیناز کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,882 بازدید, 31 پاسخ و 20 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع [عقده‌های تحمیلی] اثر« آیناز کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع ادوارد کلاه به سر
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ادوارد کلاه به سر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
Apr
7,429
29,262
مدال‌ها
15
شعله‌های زبانه‌دار آتش عقده‌ی نبودها دلم را می‌سوزاند. عقده‌ی آتش ساعت‌های دوری که تمام نمی‌شود، عقده‌ی جوی اشک‌ها که انتها نمی‌یابد، عقده‌ی قصه‌هایی که تا ابد در دل نهفته باقی مانده‌اند و هیچ‌وقت بر زبان آورده نمی‌شوند. گویا عقربه‌های ساعت با من سر دشمنی را باز کرده‌اند و قصه‌گوها لجبازانه به شکنجه‌ی سکوت ادامه می‌دهند. سکوتی که انگار هرگز قرار نیست به اتمام برسد و زمزمه‌هایی که هیچ‌گاه قرار نیست معنی بی‌یابند. همیشه در حسرت صحبت با عروسک پارچه‌ای ساعت‌ها به او می‌نگریستم و به جای او سخن می‌گفتم چون می‌دانستم او توان بیان کوچک‌ترین واژه‌ای ندارد. کاش می‌توانستم با چهار نخ حرکات و حرف‌های او را هم خلق کنم و تا ابد برایم قصه بگوید؛ تا هنگامی که این ساعت‌ها به پایان برسد، پس از هزاران روز شب شود و تا صد سال دیگر خوابم ببرد... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده
طنزنویس
نویسنده حرفه‌ای
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
نویسنده انجمن
Apr
7,429
29,262
مدال‌ها
15
روح‌هایی را می‌شناسم که عقده‌ی خواب ابدی یک مزار کوچک زیر برگ‌های زرد و خشکیده و خروارها خاک سرد را دارند؛ اما محکوم به ادامه دادن هستند. حسرت می‌کشند یک نفر از سر دلتنگی به دیدارشان بیاید؛ اما بانگ ناقوس مرگ برای آن‌ها در آسمان آبی شهر نپیچیده است، کسی نمی‌داند آن‌ها مرده‌اند وگرنه کنون زیر خروار خروار گل رز سرخ رنگ غرق بودند.
روح‌های خاموشی را دیده‌ام که از شدت تنهایی از بیان واژه‌ها قاصر شده‌اند و سخنان‌شان به چشم در چشم شدن با دیوارهای خالی خانه ختم می‌شود. روح‌هایی که وقتی به مرگ دست نیافتند شهر را به سرزمین مردگان بدل کرده‌اند.
عطر زندگی به‌خاطر پچ‌پچ‌های رسا و بغض‌آلود روح‌ها از میان رفته و آسمان سیاه شده است. دلم می‌خواهد گوش‌هایم را بگیرم و سکوت تنهایی و رنج را نشنوم، اما روح‌ها نمی‌گویند چه گناهی کرده‌اند که قاضی این حکم مرگ شکنجه‌وار و تدریجی بدون جسم را برایشان صادر کرده است. آن‌ها فقط می‌دانند محکومند، محکوم به ادامه دادن در خاموشی... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین