ادبیات نوشتاری فیل کوچولو

[عاطفه حاتمی]

 

[عاطفه حاتمی]

رونالد پشت باباش قایم میشد و داد میزد:
مووووووووووش

 

[عاطفه حاتمی]

و باباش یک متر توی هوا میپرید و می‌افتاد توی رودخونه! و آب رودخونه کاملا میپاشید بیرون و هیچ آبی برای ماهی‌ها باقی نمیموند

 

[عاطفه حاتمی]

 

[عاطفه حاتمی]

رونالد هم پشت درخت قایم میشد و میخندید! باباش اصلا خوشحال نمیشد

 

[عاطفه حاتمی]

بابا فیله زیاد از موش‌ها نمیترسید ولی از صداهای بلند خیلی بدش میومد! و هر دفعه که رونالد داد میزد: مووووووووش

 

[عاطفه حاتمی]

قلب بابا فیله میومد تا دهنش تا وقتی که میفهمید این فقط صدای رونالد بوده که الکی داد زده: مووووووش!

 

[عاطفه حاتمی]

 

[عاطفه حاتمی]

رونالد چند ماهی این کار رو هر روز انجام میداد! اون داد میزد: مووووووش، و همرو میترسوند

 

[عاطفه حاتمی]

ولی یک روز وقتی رونالد داد زد: موش، هیچکس هیچ کاری نکرد! هیچکس نترسید!