- Jun
- 123
- 946
- مدالها
- 2
- اون دختره که گفتی باهاش تازه دوست شدی. میری خونهشون و گوشی باباشو که بارکد بهش ارسال شده رو پیدا میکنی. بارکد و با یه بارکد جعلی جابهجا میکنی. آدرس دقیق خونهای که مهمونی توش برگذار میشه هم میخوام. رفتن به این مهمونی برای اینکه بفهمم مهمونیهاشون تو چه سطحیه لازمه.
- چی؟! باباش اصلاً از من خوشش نمیاد. محاله خونهش راهم بده. از اون گذشته خونه عمهام که نمیرم همهی درهاش مثل کاروانسرا باز باشه. امنیت خونهی خلافکارها از بانک ملّی بیشتره. اصلاً چطوری به گوشی طرف دسترسی پیدا کنم؟
سایه بیتوجه به حرفهای مارال راهش را ادامه میدهد. میداند این کار برای مارال چندان سخت نیست.
مارال فریاد میکشد:
- هوی بیا اینجا ببینم. اگه معلوم بشه کار من بوده باباش رندهام میکنه. تازه دختره دیگه برام چیزمیز نمیخره!
روی میز مینشیند و موهای نسبتاً بلند و قهوهایش را گوجهای بالای سرش جمع میکند. با حس خوبی که از مدل مو و کشیده شدن چشمهایش گرفته بود، لقمهی دیگری برای خود میگیرد. در حین لقمه گرفتن باز هم فریاد میکشد:
- میخواست من و با خودش ببره تایلند.
اصلاً تایلند هیچی. اگه برم خونهشون دزدی شرافتم چی میشه؟
سایه بیحوصله از اتاق بیرون میآید.
- وقتی حساب ملت و خالی میکردی برای خرج کیش رفتنت شرافت نداشتی؟ الان یهو شرافتمند شدی؟
مارال لقمه در دستانش خشک میشود و بهسمت سایه برمیگردد.
- هان! تو از کجا میدونی؟
سایه جوابش را نمیدهد و بهسمت اتاق برمیگردد. مارال لقمه را در دهانش جا میدهد و بهسمت اتاق پا تند میکند. سعی میکند زود لقمه را بجود تا راحت حرف بزند:
- میگم تو از کجا میدونی؟
- حدسش سخت نیست. وقتی من و غذای ایتالیایی، گرونترین رستوران کیش دعوت میکنی چه درآمدی جزء هک کردن حساب دیگران داری؟
- به ارواح خاک ننجونم گذاشته بودم کنار.
سایه پوکر نگاهش میکند و او ادامه میدهد:
- خب برای فراری دادنت نیاز به پول بود! چیکار میکردم؟ از پر و پاچهی تویی که تو هلفدونی بودی پول در میآوردم؟ از جیب امثال خودمون که نزدم! اصلاً اون پول حق منه! میدونی چند ساعت براش زحمت کشیدم؟
- از پول طرف میخواستی خرج فرارم و فاکتور کنی؟
- هان! خب زندگی خرج داره. من شرافتم و بهخاطر تو زیر پا گذاشتم!
سایه بیتوجه دستانش را باز میکند و طاقباز رو به سقف دراز میکشد.
اگر سایهی سابق بود پابهپای رفیقاش میگفت و با یکدیگر فارغ از هر مشکلی، به گفتههای آغشته به طنزشان میخندیدند. مارال با دیدن حال سایه، حالش بد میشود. معنی رفاقت همین است دگر؟ بهسمت سایه میرود. بالای سرش مینشیند و سر سایه را روی پایش میگذارد و موهایش را نوازش میکند. سایه همیشه دلش میخواست مادرش این کار را انجام دهد.
***
زمان شروع مهمانی نزدیک است. سایه حاضر بود و تنها منتظر رسیدن مارال به همراه بارکد بود. نمیدانست قرار است چه اتفاقی رخ بدهد و این ندانستن کمی به او استرس وارد میکرد.
صدای پیامک گوشیای که مارال برایش تهیه کرده بود بلند میشود.
پیام از طرف مارال بود. پیام را باز میکند.
بارکد را برایش فرستاده بود. نفس راحتی میکشد و کمی از استرسش فروکش میکند.
خیالش از طرف هک و شنود تلفنهایش به لطف مارال راحت بود.
صدای زنگ گوشی بلند میشود و اسم مارال بر روی صفحه خودنمایی میکند.
- کجایی مارال؟
- نمیتونم خودم و برسونم. ولی یه راننده قابل اعتماد تا پنچ دقیقهی دیگه میاد جلوی در. ماشینش یه بنزه! تا کلمهی نهنگ و نشنیدی سوار نشو. اگه نقشه به هم ریخت، من روبهروی در پشتی منتظرتم. نقشهی خونه طرف و هک کردم.
برات میفرستم، شاید به دردت بخوره. وقتی هم که برگشتی میریم مینا رو خِفت میکنیم.
- چی؟! باباش اصلاً از من خوشش نمیاد. محاله خونهش راهم بده. از اون گذشته خونه عمهام که نمیرم همهی درهاش مثل کاروانسرا باز باشه. امنیت خونهی خلافکارها از بانک ملّی بیشتره. اصلاً چطوری به گوشی طرف دسترسی پیدا کنم؟
سایه بیتوجه به حرفهای مارال راهش را ادامه میدهد. میداند این کار برای مارال چندان سخت نیست.
مارال فریاد میکشد:
- هوی بیا اینجا ببینم. اگه معلوم بشه کار من بوده باباش رندهام میکنه. تازه دختره دیگه برام چیزمیز نمیخره!
روی میز مینشیند و موهای نسبتاً بلند و قهوهایش را گوجهای بالای سرش جمع میکند. با حس خوبی که از مدل مو و کشیده شدن چشمهایش گرفته بود، لقمهی دیگری برای خود میگیرد. در حین لقمه گرفتن باز هم فریاد میکشد:
- میخواست من و با خودش ببره تایلند.
اصلاً تایلند هیچی. اگه برم خونهشون دزدی شرافتم چی میشه؟
سایه بیحوصله از اتاق بیرون میآید.
- وقتی حساب ملت و خالی میکردی برای خرج کیش رفتنت شرافت نداشتی؟ الان یهو شرافتمند شدی؟
مارال لقمه در دستانش خشک میشود و بهسمت سایه برمیگردد.
- هان! تو از کجا میدونی؟
سایه جوابش را نمیدهد و بهسمت اتاق برمیگردد. مارال لقمه را در دهانش جا میدهد و بهسمت اتاق پا تند میکند. سعی میکند زود لقمه را بجود تا راحت حرف بزند:
- میگم تو از کجا میدونی؟
- حدسش سخت نیست. وقتی من و غذای ایتالیایی، گرونترین رستوران کیش دعوت میکنی چه درآمدی جزء هک کردن حساب دیگران داری؟
- به ارواح خاک ننجونم گذاشته بودم کنار.
سایه پوکر نگاهش میکند و او ادامه میدهد:
- خب برای فراری دادنت نیاز به پول بود! چیکار میکردم؟ از پر و پاچهی تویی که تو هلفدونی بودی پول در میآوردم؟ از جیب امثال خودمون که نزدم! اصلاً اون پول حق منه! میدونی چند ساعت براش زحمت کشیدم؟
- از پول طرف میخواستی خرج فرارم و فاکتور کنی؟
- هان! خب زندگی خرج داره. من شرافتم و بهخاطر تو زیر پا گذاشتم!
سایه بیتوجه دستانش را باز میکند و طاقباز رو به سقف دراز میکشد.
اگر سایهی سابق بود پابهپای رفیقاش میگفت و با یکدیگر فارغ از هر مشکلی، به گفتههای آغشته به طنزشان میخندیدند. مارال با دیدن حال سایه، حالش بد میشود. معنی رفاقت همین است دگر؟ بهسمت سایه میرود. بالای سرش مینشیند و سر سایه را روی پایش میگذارد و موهایش را نوازش میکند. سایه همیشه دلش میخواست مادرش این کار را انجام دهد.
***
زمان شروع مهمانی نزدیک است. سایه حاضر بود و تنها منتظر رسیدن مارال به همراه بارکد بود. نمیدانست قرار است چه اتفاقی رخ بدهد و این ندانستن کمی به او استرس وارد میکرد.
صدای پیامک گوشیای که مارال برایش تهیه کرده بود بلند میشود.
پیام از طرف مارال بود. پیام را باز میکند.
بارکد را برایش فرستاده بود. نفس راحتی میکشد و کمی از استرسش فروکش میکند.
خیالش از طرف هک و شنود تلفنهایش به لطف مارال راحت بود.
صدای زنگ گوشی بلند میشود و اسم مارال بر روی صفحه خودنمایی میکند.
- کجایی مارال؟
- نمیتونم خودم و برسونم. ولی یه راننده قابل اعتماد تا پنچ دقیقهی دیگه میاد جلوی در. ماشینش یه بنزه! تا کلمهی نهنگ و نشنیدی سوار نشو. اگه نقشه به هم ریخت، من روبهروی در پشتی منتظرتم. نقشهی خونه طرف و هک کردم.
برات میفرستم، شاید به دردت بخوره. وقتی هم که برگشتی میریم مینا رو خِفت میکنیم.
آخرین ویرایش: