- Jun
- 123
- 946
- مدالها
- 2
- خودم کج و کولهم که بگم تو خریدی؟ بابام میدونه تک تومن تو جیبت نداری. بنال من و کجا میخوای ببری. باز مثل اون سری من و به بهونهی پیادهروی نبری بیرون شهر سگها بِکنن دنبالم!
- هنوز یادته؟ من که برات نوشابه و دوتا از اون کیک گرونها خریدم یادت بره! دیگه چته؟
- یادم بره نیم ساعت داشتم با سرعت نور میدوییدم؟ لعنتی من دستشویی داشتم. اگه اون ماشینه ردشون نمیکرد همونجا پاچهی منو ریشریش میکردن!
- یهطور میگی انگار من با دهنم داشتم میدوییدم!
- تو که رفته بودی اونور جاده! من بودم که سهتا سگ پشت سرم واقواق میکردن!
- من رفتم اونور که یهدونشون بیاد سمت من تو اذیت نشی. به من چه که شیفتهی پر و پاچهی تو شده بودن!
- تو که داشتی داد میزدی من اصلاً خوشمزه نیستم. اون شام جوجه خورده، اون و پاره کنید!
- هان؟ اهم میخواستم در ادامه بگم منم چلو کباب خوردم. اگه جوجه دوست ندارین بیاین من و پاره کنید که مرده اومد نجاتمون داد.
- مرده که پنج دقیقه بعدش اومد! ولش کن بگو میخوای من و کجا ببری.
مارال با هیجان خود را جلو میکشد و دستانش را بر روی میز میگذارد.
- امشب یه مسابقهی بوکسه. نه از این مسخره بازیها! از اونهایی که میلیاردی روی بوکسورها شرط بندی میکنن!
- دخلش به من و تو چیه؟ میخوای با جیب خالی بری ریالی شرط بندی کنی؟
- من و چه به این غلطها! میگم بیا بریم مسابقه رو ببینیم.
- چطور بریم تو کودن؟ قیافمون و ببینن پرتمون کردن بیرون!
- نیما بوکسورشه ولی نمیتونیم با اون بریم.
- چرا؟
- اهم، ازم پول میخواد.
- بهخشکی شانش. پس چطور بریم؟ نکنه میخوای از دیوار بکشیم بالا؟
- دیوارهاش بلنده، نمیشه!
- مگه جاش و دیدی؟
- آره گاراژه مال بابای نیما بود.
- تو گاراژ مسابقه میدن؟
- نه بابا! این گاراژه نیمه کاره بود. باباش دیوارش و که کشید اون اتفاق براش افتاد. دیگه نیما کردش باشگاه. بیرونش درب و داغونه وگرنه توش خیلی خفنه!
- چرا بیرونشم درست نکرده؟
- هنوز یادته؟ من که برات نوشابه و دوتا از اون کیک گرونها خریدم یادت بره! دیگه چته؟
- یادم بره نیم ساعت داشتم با سرعت نور میدوییدم؟ لعنتی من دستشویی داشتم. اگه اون ماشینه ردشون نمیکرد همونجا پاچهی منو ریشریش میکردن!
- یهطور میگی انگار من با دهنم داشتم میدوییدم!
- تو که رفته بودی اونور جاده! من بودم که سهتا سگ پشت سرم واقواق میکردن!
- من رفتم اونور که یهدونشون بیاد سمت من تو اذیت نشی. به من چه که شیفتهی پر و پاچهی تو شده بودن!
- تو که داشتی داد میزدی من اصلاً خوشمزه نیستم. اون شام جوجه خورده، اون و پاره کنید!
- هان؟ اهم میخواستم در ادامه بگم منم چلو کباب خوردم. اگه جوجه دوست ندارین بیاین من و پاره کنید که مرده اومد نجاتمون داد.
- مرده که پنج دقیقه بعدش اومد! ولش کن بگو میخوای من و کجا ببری.
مارال با هیجان خود را جلو میکشد و دستانش را بر روی میز میگذارد.
- امشب یه مسابقهی بوکسه. نه از این مسخره بازیها! از اونهایی که میلیاردی روی بوکسورها شرط بندی میکنن!
- دخلش به من و تو چیه؟ میخوای با جیب خالی بری ریالی شرط بندی کنی؟
- من و چه به این غلطها! میگم بیا بریم مسابقه رو ببینیم.
- چطور بریم تو کودن؟ قیافمون و ببینن پرتمون کردن بیرون!
- نیما بوکسورشه ولی نمیتونیم با اون بریم.
- چرا؟
- اهم، ازم پول میخواد.
- بهخشکی شانش. پس چطور بریم؟ نکنه میخوای از دیوار بکشیم بالا؟
- دیوارهاش بلنده، نمیشه!
- مگه جاش و دیدی؟
- آره گاراژه مال بابای نیما بود.
- تو گاراژ مسابقه میدن؟
- نه بابا! این گاراژه نیمه کاره بود. باباش دیوارش و که کشید اون اتفاق براش افتاد. دیگه نیما کردش باشگاه. بیرونش درب و داغونه وگرنه توش خیلی خفنه!
- چرا بیرونشم درست نکرده؟
آخرین ویرایش: