جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار مجموعه اشعار اوحدی مراغه ای

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام مجموعه اشعار اوحدی مراغه ای ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 622 بازدید, 52 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع مجموعه اشعار اوحدی مراغه ای
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
زان دوست که غمگینم، غم‌‎خوار کنش، یارب
دشمن که نمی‌خواهد، هم‌خوار کنش، یارب

اندر دل سخت او کین پر شد و مِهر اندک
آن مهر که اندک شد، بسیار کنش، یارب

سر گشته و غم‌خوارم، آن کین غم ازو دارم
همچون من سرگشته، بی‌یار کنش، یارب

کردست رقیبان را خار گل روی خود
نازک شکفید آن گل، بی‌خار کنش، یارب

گر زلف چو زُنّارش می‌رنجد ازین خرقه
این خرقه که من دارم، زنّار کُنَش یارب!

این سی*ن*ه که شد سوزان از مِهر جگردوزان
چون مهر بر افروزان، یا نار کنش، یارب

آن کاو نکند باور بیماری و درد من
یک چند به درد او، بیمار کنش، یارب

چشمش همه را خواند وز روی مرا راند
مستست و نمی‌داند، هشیار کنش، یارب

هر دم به دل سختم، تاراج کند رختم
در خواب شد این بختم، بیدار کنش، یارب

بی‌کار شد آه من، اندر دل ماه من
منگر به گناه من، پر کار کنش، یارب

دل برد و ز درد دل می‌گریم و می‌گویم:
کان ک.س که ببُرد این دل، دلدار کنش، یارب

آن کش نشد آگاهی از غارت رخت من
یک هفته اسیر این طرّار کنش، یارب

گر زانکه بیازارد، سهل‌‎ست، مرا آن بت
از اوحدی آن آزار، بیزار کنش، یارب
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
در ضمیر ما نمی‌گنجد به‌غیر از دوست ک.س
هر دو عالم را به دشمن ده، که ما را دوست بس

یاد میدار آنکه: هستی هر نفس با دیگری
ای که بی‌یاد تو هرگز بر نیاوردم نفس

میروی چون شمع و خلقی از پس و پیشت روان
نی غلط گفتم، نباشد شمع را خود پیش و پس

غافلست آنکو به شمشیر از تو می‌پیچد عنان
قند را لذت مگر نیکو نمیداند مگس؟

کویت از اشکم چو دریا گشت و میترسم از آنک
بر سر ایند این رقیبان سبکبارت چو خس

یار گندم گون بما گر میل کردی نیم جو
هر دو عالم پیش چشم ما نمودی یک عدس

خاطرم وقتی هوس کردی که: بیند چیزها
تا تو‌را دیدم، نکردم جز به دیدارت هوس

دیگران را از عسس گر شب خیالی در سرست
من چنانم کز خیالم باز نشناسد عسس

اوحدی، راهش به پای لاشهٔ لنگ تو نیست
بعد ازین بنشین که گردی بر نخیزد زین فرس
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
گر مرد رهی، تو چند بیراه روی؟
اندر پی این منصب و این جاه روی؟

تا کی ز برای زر و سیم دنیا
بر اسب نشینی، به در شاه روی؟
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
از تو میسر نشد کنار گرفتن
پیش تو داند دلم قرار گرفتن

کعبهٔ من کوی تست و حج دل من
حلقهٔ آن زلف تابدار گرفتن

گر ز دل من به گرد غصه برآری
از تو نخواهد دلم غبار گرفتن

عشق ترا نیک می‌شمردم و بد شد
جهل بود کار عشق خوار گرفتن

دست نگارین مبر به تیغ، که ما خود
دست بشستیم ازین نگار گرفتن

حاصلت از یار چون به جز غم دل نیست
توبه کن، ای اوحدی، ز یار گرفتن

رو به کناری بساز، چون نتوانی
کام دل خویش در کنار گرفتن
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
ساقی، بده آن باده، زبانم بشکن
وز باده خمار سر و جانم بشکن

پیشانی توبه را شکستم ز لبت
گر توبه کنم دگر دهانم بشکن
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
گر چه در کوی وفا جا نگرفتی و سرایی
ما نبردیم ز کوی طلبت رخت به جایی

بس خطا بود نگه باز نکردن که گذشتی
مکن اینها، که نکردیم نگاهت به خطایی

بر تن این سر شب و روز از هوس پای تو دارم
ورنه من کیستم آخر؟ که سرم باشد و پایی

گر قبا شد ز غمت پیرهنی حیف نباشد؟
کم از آن کز کف عشق تو بپوشیم قبایی

قیمت قامت و بالای ترا ک.س بنداند
تا نیفتند چو من شیفته در دام بلایی

درد عشق تو به نزدیک طبیبان ولایت
بس بگفتیم و ندانست کسش هیچ دوایی

هم نشینان تو بر سفرهٔ خاصند، چه معنی؟
که به درویش سر کوچه نگفتند صلایی

بوسه‌ای ده به من خسته، که بسیار نباشد
به فقیران بدهد محتشم شهر عطایی

اوحدی را مکن از خیل محبان تو بیرون
که توسلطانی و خیلت نشکیبد ز گدایی
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
یارب، تو بدین قوت سهلی که مراست
وین کوتهی مدت مهلی که مراست

حسن عمل از من چه توقع داری؟
با عیب قدیم و ظلم و جهلی که مراست
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
گندم گونی که همچو کاهم بربود
نه مهر ز من خورد و نه خود مهر نمود

از غصهٔ ما به ارزنی باک نداشت
یک جو نظری به جانب ماش نبود
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
درمان درد دوری آن یار می‌کنم
وقتی که میل سبزه و گلزار میکنم

چون شد شکسته کشتی صبر من در آب عشق
خود را بهرچه هست گرفتار میکنم

گر غنچه را ببویم و گیرم گلی به دست
بی‌او قناعتیست که با خار میکنم

جانا، دوای این دل مسکین به دست تست
زان بر تو روز خویش پدیدار میکنم

گفتم که: چاره‌ای بود این درد عشق را
چون چاره نیست صبر به ناچار میکنم

گفتی که: حجتی به غلامیم باز ده
بر من گواه باش، که اقرار میکنم

ای هم‌نشین آن رخ زیبا،مرا ز دور
بگذار، تا تفرج گلزار میکنم

از من بپرس راز محبت، که روز و شب
این قصه می‌نویسم و تکرار میکنم

غیر از حدیث دوست چو گویم حکایتی
از خود خجل شوم که: چه گفتار میکنم؟

این مایه خواجگی ز جهان بس مرا، که باز
خود را به بندگی تو بر کار میکنم

پیش رقیب او غزل اوحدی بخوان
تا بشنود که: من طلب یار میکنم
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
صد سال سر خویشتن ار حلق کنی
وندر تن خویش خرقهٔ دلق کنی

صد بار ز حق دور کنندت به قفا
گر یک سر موی روی در خلق کنی
 
بالا پایین