جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار محتشم کاشانی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام محتشم کاشانی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,230 بازدید, 130 پاسخ و 6 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع محتشم کاشانی
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
نه آسان دیدنِ رویت،
نه ممکن دوری از کویت

ندانم چون کنم،
در وادیِ حیرت گرفتارم ....
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
ای سنگ‌دل ز پرسشِ روزِ جزا بترس
خونِ منِ غریب مریز، از خدا بترس!

هر دم به سی*ن*ه راه مده کینهٔ مرا
وز آهِ سی*ن*ه‌سوزِ من مبتلا بترس

بر بی‌دلان ز سخت دلی‌ها مکش عنان
از سنگ° خود نه‌ای تو، ز تیرِ دعا بترس

بی‌ترس و باکِ من! به خطا ترکِ ک.س مکن
زان ناوکِ خطا که ندارد خطا بترس

دی با رقیب یافت مرا آشنا و گفت:
ای محتشم ازین سگِ ناآشنا بترس!
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
دل از دست نگارینی به زور آورده ام بیرون

ز تُـرکان سخن ساعد نگاری کرده ام پیدا
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
دل از دست نگارینی به زور آورده ام بیرون

ز تُـرکان سخن ساعد نگاری کرده ام پیدا
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
ربوده است خوابم مهی کز خیالش
به جز چشم شب زنده داری ندارم
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
زان پیش که هجر تو برد آرامم
آمد به وداع تو دل خود کامم

فریاد که بیشتز ز هنگام فراق
دل سوخت ازین وداع بی‌هنگامم
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
این آب که شعلهٔ‌وش ز جا می‌خیزد
وز میل به ذیل باد می‌آویزد

ماناست به اشگ محتشم کز تف دل
می‌جوشد و از درون برون میریزد
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
کنون که خنجر بیداد یار خونریز است
کجاست مرد که بازار امتحان تیز است

دلم ز وعدهٔ شیرین لبی است در پرواز
که یاد کوه‌کنش به ز وصل پرویز است

ز من چه سرزده‌ای سرو نوش لب که دگر
سرت گران و حدیثت کنایه آمیز است

منه فزونم ازین بار جور بر خاطر
که پیک آه گران خاطر سبک خیز است

کشاکش رگ جانم شب دراز فراق
ز سر گرانی آن طره دلاویز است

به این گمان که شوم قابل ترحم تو
خوشم که تیغ جهانی به خون من تیز است

چو محتشم سخن زا قامتت کند بشنو
که گاه گاه سخنهای او بانگین است
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
اگر می‌بینمت با غیر غیرت می‌کشد زارم
وگر چشم از تو می‌بندم به مردن می‌رسد کارم

تو خود آن نیستی کز بهر همچون من سیه بختی
نمائی ترک اغیار وز یک رنگی شوی یارم

مرا هم نیست آن بی‌غیرتی شاید تو هم دانی
که چون بینم تو را با دیگران نادیده انگارم

نه آسان دیدن رویت نه ممکن دوری از کویت
ندانم چون کنم در وادی حیرت گرفتارم

به هر حال آن چنان بهتر که از درد فراق تو
به مردن گر شوم نزدیک خود را دورتر دارم

توئی آب حیات و من خراب افتاده بیماری
که با لب تشنگی هست احتراز از آب ناچارم

مکن بهر علاجم شربت وصل خود آماده
که من بر بستر هجران ز سعی خویش بیمارم

به قهر خاص اگر خونریزیم خوش‌تر که هر ساعت
به لطف عام‌سازی سرخ‌رو در سلک اغیارم

از آن مه محتشم غیرت مرا محروم کرد آخر
چو سازم آه از طبع غیور خود گرفتارم
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
منم آن گدا که باشد سر کوی او پناهم
لقبم شه گدایان که گدای پادشاهم

شده راست کار بختم ز فلک که کرده مایل
به سجود سربلندی ز بتان کج کلاهم

لب خواهشم مجنبان که تمام آرزویم
به تو در طمع نیفتم ز تو هم تو را نخواهم

فلک از برای جورم همه عمر داشت زنده
چه شد ارتو نیز داری قدری دگر نگاهم

به غضب نگاه کردی و دگر نگه نکردی
نگهی دگر خدا را که خراب آن نگاهم

ز سیاست تو گشتم به گناه اگرچه قایل
به طریق مجرمانم نکشی که بی‌گناهم

شه محتشم کش من چو کمان رنجشم را
به ستیزه سخت کردی حذر از خدنگ آهم
 
بالا پایین