- Aug
- 1,079
- 430
- مدالها
- 4
گر شاد شوم ضمیر شادم باشییاد تو کنم میان یادم باشی
لب بگشایم در این گشادم باشی
حیله طلبم تو اوستادم باشی
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!گر شاد شوم ضمیر شادم باشییاد تو کنم میان یادم باشی
لب بگشایم در این گشادم باشی
گر شاد شوم ضمیر شادم باشی
حیله طلبم تو اوستادم باشی
دارم از زلف تو اسباب پریشانی جمعیاد باد آنکه رخت شمع طرب میافروخت
وین دل سوخته پروانهی ناپروا بود
ای پادشه خوبان داد از غم تنهاییدارم از زلف تو اسباب پریشانی جمع
ای سر زلف تو مجموع پریشـانی ها
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرمای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنونیار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
(شهریار)
ما مسـ*ـت صبوحیم زمیخانه توحیدما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون
او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم
ما گیج صبوحیم زمیخانه توحید
حاجت به می و خانه خمار نداریم
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش استمرا غرض زنماز آن بود که پنهانی
حدیث درد فراق تو باز بگذارم
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارامستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپرده اند به مستی و شرب مدام ما
ما که پول نداشتیم دماغمان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک