مشاعره مشاعره با حرف " د"

[ill_mah]

دوباره عشق دوباره هوا، دوباره نفس
دوباره عشق،دوباره هوی،دوباره هوس

دوباره ختم زمستان،دوباره فتح بهار
دوباره باغ من و فصل تو نسیم نفس

دوباره‌بادبهاری -همان‌نه‌گرم و نه‌سرد -
دوباره‌آن وزش میخوش آن نسیم‌مَلَس

دوباره مزمزه‌ای از شراب کهنه‌ی عشق
دوباره جامی از آن تند تلخواره ی گس

دوباره همسفری با تو تا حوالی وصل
دوباره طنطنه ی کاروان ، طنین جرس

 

[پایان]

در این شوره زار ماتم روزنی است به سوی شادی که بوی مرگ می دهد

در این وادی باشندگان تاس وار از پی شمارگان شش اظطرابی است عمیق
با ساعت های شماته دار ذهن هایشان، به تماشا نشسته اند باشندگان تاس وار، جریان کرو لال زندگی را

 

[Tara Motlagh]

دلم گرفته برای، زلالِ چشمانت
برای شعرِ نگاه و وصالِ چشمانت

بیا بخوان تو برایم، غزل غزل حافظ
بیا بیا که منم، مسـ*ـتِ فالِ چشمانت

 

[پایان]

دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده‌ی خورشید بپرس

کِی برین دره غم می‌گذرند

 

[Tara Motlagh]

دیوانه تر از من
چه کسی هست ،کجاست؟
یک عاشق این گونه از این دست کجاست؟
تا اخم کنی،دست به خنجر بزند
پلکی بزنی به سیم آخر بزند
تا بغض کنی، درهم و بیچاره شود
تا آه کشی ،بند دلش پاره شود

 

[amir mohamad]

دلم فریاد میخواهد ولی در انزوای خویش
چه بی ازار با دیوار نجوا میکنم هرشب

کجا دنبال مفهومی برای عشق میگردی
من این واژه را تا صبح معنا میکنم هرشب

 

[Tara Motlagh]

در حقِ عاشق دعای خیر محضِ دشمنی‌ست
هرکه مرگم از خدا خواهد نکوخواهِ من است

 

[پایان]

دل گر خطری دارد از جان خطرش نبود
از جان خطرش نبود دل گر خطری دارد

 

[Tara Motlagh]

دلم پاییز می خواهد،ولی نه این چنین بی"مهر"
چطور "آبان" دِلَش آمد بیاید بی خبر از تو

 

[پایان]

دوش می‌گفت که فردا بدهم کامِ دلت

سببی ساز خدایا که پشیمان نشود

حُسنِ خُلقی ز خدا می‌طلبم خویِ تو را

تا دگر خاطرِ ما از تو پریشان نشود