مشاعره مشاعره با حرف "ز"

[پایان]

زندگی، ترکیب شادی با غم است
دوست می دارم من این پیوند را
گر چه می گویند: شادی بهتر است
دوست دارم گریه با لبخند را

 

[Tara Motlagh]

زیرِ هر پردهٔ سازِ تو هزاران راز است
بیمِ آنست که از پرده فتد راز امشب

 

[پایان]

زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست

راه هزار چاره گر از چار سو ببست

تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان

بگشود نافه‌ای و در آرزو ببست

 

[Tara Motlagh]

زین‌سان که رقص می‌کنم از شادیِ خیال

در نعمتِ وصال گر اُفتم چه ها کنم

 

[پایان]

ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا

به وصل خود دوایی کن دل دیوانهٔ ما را

 

[Tara Motlagh]

زنند طعنه که اندر جهان پناهت نیست
به جان دوست همان نیستی پناه منست

 

[Tara Motlagh]

ز هجر تلختر آبی نداشت جامِ سپهر
وگرنه دستِ قضا در گلوی ما می‌ریخت

 

[amir mohamad]

ز بس در پرده افسانه با او حال خود گفتم
گران گشتم به چشمش همچو خواب آهسته آهسته

کباب نازک دل آتش هموار می خواهد
برافکن از عذار خود نقاب آهسته آهسته

 

[پایان]

زلف‌آشفته و خِوی‌کرده و خندان‌لب و مسـ*ـت

پیرهن‌چاک و غزل‌خوان و صُراحی در دست

 

[amir mohamad]

زان دم که از تو چشم خبر برد سوي دل
دل مي کند دعاي دو چشم و دعاي تو

مي گردد آسمان همه شب با دو صد چراغ
در جست و جوي چشم خوش دلرباي تو