- Sep
- 1,442
- 4,062
- مدالها
- 2
گوهر دل ز سخن رنگ صفا باخته استگر مِی فروش حاجتِ رندان روا کند
ایزد گنه ببخشد و دفعِ بلا کند
زنگ این آینه یکسر نفس ساخته است
مکش ای جلوه ز دل یک دونفس دامن ناز
که هنوز آینه تمثال تو نشناخته است
با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشتهباشید.
اکنون ثبتنام کنید!گوهر دل ز سخن رنگ صفا باخته استگر مِی فروش حاجتِ رندان روا کند
ایزد گنه ببخشد و دفعِ بلا کند
گاهی گر از ملال محبت بخوانمتگوهر دل ز سخن رنگ صفا باخته است
زنگ این آینه یکسر نفس ساخته است
مکش ای جلوه ز دل یک دونفس دامن ناز
که هنوز آینه تمثال تو نشناخته است
گر چه با تقدیر ناچار از مدارا کردنمگاهی گر از ملال محبت بخوانمت
دوری چنان مکن که به شیون برانمت
گر من از عشق غزالی غزلی ساختهامگر چه با تقدیر ناچار از مدارا کردنم
عشق اگر حق است، این حق تا ابد برگردنم
تا بپندارم که سهمی دارم از پروانگی
پیلهای پیچیده از غمهای عالم برتنم
گر سر دنیا نداری تاجدار عالمیگر من از عشق غزالی غزلی ساختهام
شیوه تازهای از مبتذلی ساختهام
گاهی گر از ملال محبت بخوانمتگر سر دنیا نداری تاجدار عالمی
گر به دل بیرونی از عالم سوار عالمی
از پریشان خاطری در راه سیل افتاده ای
گر کنی گردآوری خود را حصار عالمی
گر نمی مانی نیا بیهوده اشوبم مکنگاهی گر از ملال محبت بخوانمت
دوری چنان مکن که به شیون برانمت
ما که پول نداشتیم دماغمان را عمل کنیم و گونه بکاریم، ما که خط لب نداشتیم و مژه مصنوعی نداشتیم، ما که موی بلوند و قد بلند نداشتیم، ما که چشمهایمان رنگی نبود؛ رفتیم و کتاب خواندیم! و با هر کتابی که خواندیم، دیدیم که زیباتر شدیم، آنقدر که هربار که رفتیم در آینه نگاه کردیم، گفتیم: خوب شد خدا ما را آفرید وگرنه جهان چیزی از زیبایی کم داشت. میدانی آن جراح که هرروز ما را زیباتر میکند، اسمش چیست؟ اسمش "کتاب" است! چاقویش درد ندارد، امّا همهاش درمان است. هزینهاش هرقدر هم که باشد به این زیبایی میارزد. من نشانی مطب این پزشک را به همه ی شما می دهم: رمان بوک! بی وقت قبلی داخل شوید! این طبیب مشفق، اینجا نشسته است، منتظر شماست!
*ثبت نام*
سلام مهمان عزیز
برای حمایت از نویسندگان محبوب خود و یا نشر آثارتان به خانواده رمان بوک بپیوندید:
کلیک برای: عضویت در انجمن رمان بوک