مشاعره مشاعره حرف "ش"

[ستایش شهریوری]

شوق دیدار تو سر رفت ز پیمانه‌ ی ما
کی قدم می نهی ای شاه به ویرانه‌ ی ما

 

[Tara Motlagh]

ش*رابِ غمزه‌ی مسـ*ـتِ تو خونِ بی‌گنه است
ز فتنه آن‌چه به عاشق نمی‌کند، نگه است

چو کاغذی که بر آن مد کشند از پیِ مشق
ز تازیانه‌ی او پای تا سرم سیه است

 

[ستایش شهریوری]

شوق دیدار تو سر رفت ز پیمانه‌ ی ما
کی قدم می نهی ای شاه به ویرانه‌ ی ما

 

[Tara Motlagh]

شهرت عشق کند زمزمه حسن بلند
شد ز یوسف، سخن عشق زلیخا مشهور

 

[Raaz67]

شرف مرد به جود است و کرامت نه سجود

هر که این هر دو ندارد عدمش به ز وجود

 

[Tara Motlagh]

شب‌های بی توام شب گورست در خیال
ور بی تو بامداد کنم روز محشرست

زنهار از این امید درازت که در دلست
هیهات از این خیال محالت که در سرست

 

[Raaz67]

شب است و باغ گلستان خزان رویاخیز
بیا که طعنه به شیراز می‌زند تبریز

 

[Tara Motlagh]

شوق فناست یا عطش وصل؟! هرچه هست
چون آب، بر حرارت آهن نشستن است

من سر بلند غیرت خویشم در این مصاف
تیغ رقیب لایق بر تن نشستن است

 

[Raaz67]

شمع شب‌های سیه بودی و لبخندزنان
با نسیم دم اسحار هم آغوش شدی

 

[Tara Motlagh]

شبی خیال تو از دشت خواب من بگذشت

دگر به خواب نرفت این دل خیال‌پرست