جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

مشاعره مشاعره حرف " چ "

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته مشاعره توسط mobina01 با نام مشاعره حرف \" چ \" ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 9,673 بازدید, 402 پاسخ و 6 بار واکنش داشته است
نام دسته مشاعره
نام موضوع مشاعره حرف \" چ \"
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط SOLEMN

پایان

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Sep
2,291
14,390
مدال‌ها
2
چشمه در رود آرام میگیرد
و رود خسته از راه دراز
پایش را در دریا خواهد شست
و دریا
در آرزوهای اقیانوسی اش
غرق خواهد شد
و اقیانوس
چه حاصل جمع بزرگیست.
 

نیما نصر

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
657
5,016
مدال‌ها
2
چو گل به بار بود همنشین خار بود
چو در کنار بود خار در نمی‌گنجد

چنان ارادت و شوقست در میان دو دوست
که سعی دشمن خون خوار در نمی‌گنجد

به چشم دل نظرت می‌کنم که دیده سر
ز برق شعله دیدار در نمی‌گنجد

ز دوستان که تو را هست جای سعدی نیست
گدا میان خریدار در نمی‌گنجد
 

پایان

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Sep
2,291
14,390
مدال‌ها
2
چون ابر به نوروز رخ لاله بشست

برخیز و بجام باده کن عزم درست

کاین سبزه که امروز تماشاگه توست

فردا همه از خاک تو برخواهد رست
 

نیما نصر

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
May
657
5,016
مدال‌ها
2
چو عشقی که بنیاد آن بر هواست
چنین فتنه‌انگیز و فرمانرواست،

عجب داری از سالکان طریق
که باشند در بحر معنی غریق؟

به سودای جانان به جان مشتغل
به ذکر حبیب از جهان مشتغل

به یاد حق از خلق بگریخته
چنان مسـ*ـت ساقی که می ریخته

نشاید به دارو دوا کردشان
که ک.س مطلع نیست بر دردشان

الست از ازل همچنانشان به گوش
به فریاد قالوا بلی در خروش

گروهی عمل دار عزلت نشین
قدمهای خاکی، دم آتشین

به یک نعره کوهی ز جا بر کنند
به یک ناله شهری به هم بر زنند

چو بادند پنهان و چالاک پوی
چو سنگند خاموش و تسبیح گوی

سحرها بگریند چندان که آب
فرو شوید از دیده‌شان کحل خواب

فرس کشته از بس که شب رانده‌اند
سحرگه خروشان که وامانده‌اند

شب و روز در بحر سودا و سوز
ندانند ز آشفتگی شب ز روز

چنان فتنه بر حسن صورت‌نگار
که با حسن صورت ندارند کار

ندادند صاحبدلان دل به پوست
وگر ابلهی داد، بی‌مغز اوست

می صرف وحدت کسی نوش کرد
که دنیا و عقبی فراموش کرد
 

ill_mah

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jul
1,014
8,153
مدال‌ها
3
چند روزی می شود ، مثل خزر توفانی ام
من فدای چشمهاتم ، دلبر گیلانی ام

سبز جنگل های گیلان ، سبز چشمان شماست
حافظ چشم توام ، مامور جنگلبانی ام

صد قصیده شرح چشمانت کنم بی فایده است
شاعر قرن ششم هستم ، خود خاقانی ام

ارمغانت شاخه ای زیتون منجیل است و من
امپراطور کبیر دوره ی ، یونانی ام

بی تو خورشیدی ندارد ، آسمان لحظه هام
من هوای رشت هستم ، دایما بارانی ام

نوجوانم کرده چشمت ، این خود نوستالوژی است
سخت بیتاب تب عشقی ، دبیرستانی ام

بی قرارم بی قرارم بی قرارم بی قرار
من تپش های تنی ، با روح سرگردانی ام

کور خواهم کرد چشمی ، را که دنبالت کند
با غرور و غیرتی ، در خون کردستانی ام

جشن می گیرم اگر، در خانه ام مهمان شوی
با خودت خورشید من شو ، در شب مهمانی ام
 

IM-RATA

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Sep
2
127
مدال‌ها
2
چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو...
به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم
 

Tara Motlagh

سطح
6
 
مخاطب رمان برتر
مخاطب رمان برتر
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Dec
7,765
46,793
مدال‌ها
7
چون بماند خالی از من جای من
گر تو همراهم نباشی وایِ من
 

ارشک

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Oct
6
17
مدال‌ها
2
چهره ای ز بهشت را توانی بینی در این گیتی ........ گر خفته نباشی و بیابی و ببینی
 
بالا پایین