جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار مهدی فرجی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام مهدی فرجی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,026 بازدید, 104 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع مهدی فرجی
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
تو حرف، کاش لب از این نهان‌ترت نکند
تو راز، کاش دل از این عیان‌ترت نکند

کشاکش من و این قصه بی سرانجام است
هلا! تلاطم من سرگران‌ترت نکند

بگو شود غزلی سعدیانه، بی قدر است
لطافت من اگر مهربان‌ترت نکند

اگر به خنده نیندازدت چه می‌ارزد؟
بگو چه فایده عشق ار جوان‌ترت نکند؟

تو سرو چار بهار منی، ولی نفسم
مباد گرم اگر شادمان‌ترت نکند

تو حرف‌های دل شاعری، نمی‌میری
چرا غزل نشود جاودان‌ترت نکند؟

بگو به خنده‌ات از جان من چه می‌خواهد؟
تو جان جانی، از این جان جان‌ترت نکند
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
خواندم دروغ از چشم‌های راستگویت
وقتی که برگشتی نیاوردم به رویت

یک روز و یک‌شب دست کم‌ در خانه‌ام ماند
آه از تو حتی با وفا تر بود بویت

در خاطراتت سخت غرقم کرد هر شب
یک یادگار ساده قدر تار مویت

غم، شهریاری ساخت از مردی دهاتی
کاری که حالا کرده با من آرزویت

در آن دل دیوانه آن دیوانگی مُرد
حتی اگر یک روز برگردد به سویت

عیب است عاشق باشی و اشکی نریزی
ای چهره‌ی غمگین من! کو آبرویت؟
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
ابری خبر کن قاصد باران، پرستو جان!
عطری بیفشان بر حیاطِ خانه، شب بو جان!

من میهمان دارم مبادا خاک برخیزد
حالا که وقت آبروداری ست جارو جان!

اینقدر بی‌تابی نکن پیراهنِ نازم!
هی روی پیشانی نیا با شیطنت، مو جان!

وقتی تو می‌آیی در و دیوار می رقصند
انگار چیزی خورده باشد خانه بانو جان

عاشق شدن را داشتم از یاد می‌بردم
این شیر را بیدار کردی بچه آهو جان

در چشم‌هایت شیشه‌ی عمرِ مرا داری
وقتی که می‌بندیش دیگر مُرده ام...کو جان؟

کو جان که برخیزم؟ تو این سهراب را کشتی
گیرم که روزی بازگردی نوش‌دارو جان!
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
نمِ باران نشسته روی شعرم... دفترم یعنی!
نمی‌بینم تو را ابریست در چشم تَرم یعنی

سرم داغ است و یک کوره تبم، انگار خورشیدم
فقط یکریز می‌گردد جهان دورِ سرم یعنی

تو را از من جدا کردند و پشت میله‌ها ماندم
تمام هستی‌ام نابود شد، بال و پرم یعنی

نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم
اذان گفتند و من کاری نکردم... کافرم یعنی؟

اگر ده سال بر می‌گشتم از امروز می‌دیدی
که من هم شور دارم عاشقی را از بَرَم یعنی

تنِ تو موطِن من بوده پس در سی*ن*ه پنهان کن
پس از من آنچه می‌ماند به جا؛ خاکسترم یعنی

نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم
اگر منظورت این‌ها بود، خوبم... بهترم یعنی!
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
یاد من کن، یاد من زهر هَلاهل نیست
چشم هایم قاصد مهر است، قاتل نیست

خاطرت باشد که بر ما روزگاری رفت
نازنین! آرام، این دل دیگر آن دل نیست

آه! این اندوه مثل کوه می ماند
کوه کندن مثل کندن از تو مشکل نیست

گفته بودم شوق در آغوش می میرد
مقصدِ یک موج بازیگوش، ساحل نیست

گفته بودم عشق، یعنی رنج، یادم رفت
هم کلامِ آدم دیوانه عاقل نیست

می نشینم سر به روی شانه ام بگذار
مرد، بی غم، زن بدون گریه کامل نیست
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
رفتم که از دیوانه بازی دست بردارم
تا اَخم کردم مطمئن شد دوستش دارم

واکرد درهای قفس را گفت: مختاری!
ترجیح دادم دست روی دست بگذارم

بیزارم از وقتی که آزادم کند، ای وای!
_روزی که خوشحالش نخواهد کرد آزارم_

این پا و آن پا کرد گفتم دوستم دارد
اما نگو سر در نمی آورده از کارم!

از یال و کوپالم خجالت می کشم اما
بازیچه ی آهو شدن را دوست می دارم

با خود نشستم مو به مو یادآوری کردم
از خواب های روز در شب های بیدارم

من چای می خوردم به نوبت شعر می خواندند
تا صبح، عکس سایه و سعدی به دیوارم
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
پابند کفشهای سیاه سفر نشو
یا دستِ کم بخاطر من دیرتر برو

دارم نگاه می کنم و حرص می خورم
امشب قشنگ تر شده ای - بیشتر نشو

کاری نکن که بشکنی امـ...ا شکسته ای
حالا شکستنی ترم از شاخه های مو

موضوع را عوض بکنیم از خودت بگو -
به به مبارک است :دل خوش - لباس نو

دارند سور وسات عروسی می آورند
از کوچه های سرد به آغوش گرم تو

هی پا به پا نکن که بگویم سفر به خیر
مجبور نیستی که بمانی ...ولى نرو
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
نه سراغی ، نه سلامی...خبری می خواهم
قدر یک قاصدک از تو اثری می خواهم

خواب و بیدار، شب و روز به دنبال من است؛
جز مگر یاد تو یار سفری می خواهم؟

در خودم هر چه فرو رفتم و ماندم کافی است
رو به بیرون زدن از خویش، دری می خواهم

بعد عمری که قفس واشد و آزاد شدم
تازه برگشتم و دیدم که پری می خواهم

سر به راهم تو مرا سر به هوا می خواهی
پس نه راهی، نه هوایی، نه سری می خواهم

چشم در شوق تو بیدارتری می طلبم
دلِ در دام تو افتاده تری می خواهم

در زمین ریشه گرفتم که سرافراز شوم
بی تو خشکیدم و لطف تبری می خواهم
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
كفش‌هايم كجاست‌؟ می‌خواهم
بی‌خبر راهی سفر بشوم‌
مدتی بی‌بهار طی بكنم
دو سه پاييز دربدر بشوم‌

خسته‌ام از تو، از خودم‌، از ما
«ما» ضمير بعيدِ زندگی‌ام‌
دو نفر انفجار جمعيت است
پس چه بهتر كه يك نفر بشوم‌

يك نفر در غبار سرگردان‌،
يك نفر مثل برگ در طوفان‌
می‌روم گم شوم برای خودم‌،
كم برای تو درد سر بشوم‌

حرفهای قشنگِ پشت سرم
آرزوهای مادر و پدرم‌
آه خيلی از آن شكسته‌ترم
كه عصای غم پدر بشوم‌

پدرم گفت‌: «دوستت دارم‌،
پس دعا می‌كنم پدر نشوی»
مادرم بيشتر پشيمان كه
از خدا خواست من پسر بشوم‌

داستانی شدم كه پايانش
مثل يك عصر جمعه دلگير است‌
نيستم در حدود حوصله‌ها،
پس چه بهتر كه مختصر بشوم‌

دورها قبر كوچكي دارم
بی‌اتاق و حياط خلوت نيست
گاه‌گاهی سری بزن نگذار
با تو از اين غريبه‌تر بشوم
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
شوق پر کشيدن است در سرم قبول کن
دل شکسته ام اگر نمی پرم قبول کن

اينکه دور دور باشم از تو نبينمت
جا نمی شود به حجم باورم قبول کن

گاه پر زدن در آسمان شعرهات را
از من؛ از منی که يک کبوترم قبول کن

در اتاق رازهای تو سرک نمی کشم
بيش از آنچه خواستی نمی پرم قبول کن

قدر يک قفس که خلوتت بهم نمی خورد
گاه نامه می برم - مي آورم، قبول کن

هی نگو که عشقمان جداست شعرمان جداست
بی تو من نه عاشقم نه شاعرم قبول کن

آب ...
وقتی آب اين قدر گذشته از سرم
من نمی توانم از تو بگذرم قبول کن
 
بالا پایین