جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار مهدی فرجی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام مهدی فرجی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,022 بازدید, 104 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع مهدی فرجی
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,242
مدال‌ها
9
وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی
چشمِ بد دور! غزل‌خوان شده باشی جایی

بله! یک روز تو هم حال مرا می‌فهمی
چون ‌که در آینه حیران شده باشی جایی

بی‌گناهی‌ست که تهمت زده باشند به او
باد، وقتی‌که پریشان شده باشی جایی

ماهِ من! طایفه‌ی روزه‌بگیران چه ‌کنند؟
شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی

صورت پنجره در پرده نباشد از شرم
کاش! وقتی‌که تو عریان شده باشی جایی

من نشستم بروی مِی بخری برگردی
ترسم این است مسلمان شده باشی جایی!
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,242
مدال‌ها
9
من گم شده‌ام هرچه بگردی خبری نیست
جز این دو سه تا شعر که گفتم اثری نیست

یک بار نشستم به تو چیزی بنویسم
دیدم به عزیزان گله کردن هنری نیست

دلگیرم از این شهر پس از من که هوایش
آن گونه که در شأن تو باشد بپری نیست

ای كاش کسی باشد و کابوس که دیدی
در گوش تو آرام بگوید «خبری نیست»

هر جا نکنی باز، سر درد دلت را
چون دامن تر هست ولی چشم تری نیست

ای كاش که مى‌گفت نگاه تو، بمانم
این لحظه که حرفت سند معتبری نیست

دل خوش نکنم پشت وداع تو سلامی‌ست
یا پشت خداحافظی من سفری نیست؟

من چند قدم رفتم و برگشتم و دیدم
در بسته شد آنگونه که انگار دری نیست
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,242
مدال‌ها
9
شبی دوباره به دریا زدم دل‌ِ نگران را
سوار موج قلم‌، گشتم آب‌های جهان را

چه سرزمین نجیبی‌ست در بدایت مشرق‌
که برده است دل‌ِ بورهای چشم‌چران را

چه سرزمین عجیبی که مهد آتش و خون است‌
اگر که باز کند، قفل زخم‌های نهان را

چه سرزمین غریبی که رام کرده به دامن‌
کویرِ داغ‌ِ عطش‌پرور «گسسته‌عنان» را

بهار او به تماشا کشانده هرچه بهار است‌
خزان او به تمسخر گرفته هر چه خزان را

که کوه‌ها همه گردن کشیده‌اند ببینند
شکوه سی*ن*ه‌ی الوند و شانه‌ی سبلان را

که بادهای جهان صوفیانه گرم سماعند
هوای چرخش بسطام و گردش خَرَقان را

که مرغ‌های مهاجر به پیشواز می‌آیند
عروس‌ِ اسب‌سوارِ بهارِ دشت مغان را

که موج‌های جهانگرد، می‌کنند زیارت‌
خلیج‌ِ آبیِ پُر آفتاب‌ِ فارس‌زبان را

که سال‌های درازی کشانده است به کشتی
روایتش دل دریانوردهای جوان را

چه سال‌هاست که چشم آبیان‌ِ آن سر دنیا
گشوده‌اند به بلعیدنش‌، هزار دهان را

به پاس قصه‌ی همسایگی، به رسم سخاوت‌
به خوش‌نشینان بخشیده است شیره ی جان را

هنوز نعره‌ی مردانه‌ی امام قلی‌خان*
به لرزه می‌اندازد زمین هرمزگان را

گذشته‌اند ز دریای خون خود پدرانم‌
رسانده‌اند به من‌، گنج کهنه‌ی پدران را

چنان به چاه می‌افتد که راه چاره نیابد
زِ یاد اگر ببرد گرگ تیره‌روز، شبان را
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,242
مدال‌ها
9
تو را صبحی مه آلود از دل یک خواب آوردم
تنت را ریختم در شیشه مهتاب آوردم

خریدم از پری ها جفت مروارید چشمت را
و از اعماق دریا های بی پایاب آوردم

خود من یافتم در قصه ها تخم نگاهت را
تو را من کاشتم، من سایه بودم، آب آوردم

بپرس این دست های ی آماده ی چیدن
کجا بودند وقتی کالی ات را تاب آوردم؟

بریز از خویش زنبیل مرا ازخواستن پر کن
برای شاخه هایت یک زمستان خواب آوردم
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,242
مدال‌ها
9
صبح‌، وقتی واژگون شد آخرین پیمانه‌ها
راه‌، پرپیچ است از می‌خانه‌ها تا خانه‌ها

حیف‌! وقتی‌که اذان توی اذان گم می‌شود
من، من‌ِ تصنیف کفرآلوده‌ی مستانه‌ها

دور می‌گیرند گرداگرد تو دیوارها
دور می‌گردند بالای سرت پروانه‌ها

گریه یا خنده‌ست در سمفونی اندام تو،
بی صدا بالا و پایین می‌نوازد شانه‌ها

من تواَم وقتی تو من هستی، چه فرقی می‌کند
این‌چنین گم می‌شود گاهی مسیر خانه‌ها

روز و شب مال تمام مردم دنیا ولی
ساعتی از گرگ و میشش مال ما دیوانه‌ها!
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,242
مدال‌ها
9
غریب و دربدری، در به‌در چه می‌خواهی؟
همیشه در سفری، از سفر چه می‌خواهی؟

تو لیلی‌اندُه و شیرین‌غمی بگو در عشق
از این جنون‌دلِ فرهادسَر چه می‌خواهی؟

به من نگو چه خبر!؟ سر به سر همه خبرم
جز این که عاشقم از من خبر چه می‌خواهی؟

مبین که دست من از مال این جهان خالی‌ست
دلم پر است از این بیشتر چه می‌خواهی؟

به شهریاریِ بعضی نه، من که درویشم
ولی پر از غزلم از تو هرچه می‌خواهی

کدام لحظه بدون تو زندگی کردم؟
غمِ قشنگ من از چشمِ تر چه میخواهی؟

به میله‌ی قفس سی*ن*ه‌ام مکوب مکوب
دل ای پرنده‌ی آسیمه‌سر! چه می‌خواهی؟
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,242
مدال‌ها
9
خواندم دروغ از چشم‌های راستگویت
وقتی که برگشتی نیاوردم به رویت

یک روز و یک‌شب دست کم‌ در خانه‌ام ماند
آه از تو حتی با وفا تر بود بویت

در خاطراتت سخت غرقم کرد هر شب
یک یادگار ساده قدر تار مویت

غم، شهریاری ساخت از مردی دهاتی
کاری که حالا کرده با من آرزویت

در آن دل دیوانه آن دیوانگی مُرد
حتی اگر یک روز برگردد به سویت

عیب است عاشق باشی و اشکی نریزی
ای چهره‌ی غمگین من! کو آبرویت؟
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,242
مدال‌ها
9
ابری خبر کن قاصد باران، پرستو جان!
عطری بیفشان بر حیاطِ خانه، شب بو جان!

من میهمان دارم مبادا خاک برخیزد
حالا که وقت آبروداری ست جارو جان!

اینقدر بی‌تابی نکن پیراهنِ نازم!
هی روی پیشانی نیا با شیطنت، مو جان!

وقتی تو می‌آیی در و دیوار می رقصند
انگار چیزی خورده باشد خانه بانو جان

عاشق شدن را داشتم از یاد می‌بردم
این شیر را بیدار کردی بچه آهو جان

در چشم‌هایت شیشه‌ی عمرِ مرا داری
وقتی که می‌بندیش دیگر مُرده ام...کو جان؟

کو جان که برخیزم؟ تو این سهراب را کشتی
گیرم که روزی بازگردی نوش‌دارو جان!
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,242
مدال‌ها
9
نمِ باران نشسته روی شعرم... دفترم یعنی!
نمی‌بینم تو را ابریست در چشم تَرم یعنی

سرم داغ است و یک کوره تبم، انگار خورشیدم
فقط یکریز می‌گردد جهان دورِ سرم یعنی

تو را از من جدا کردند و پشت میله‌ها ماندم
تمام هستی‌ام نابود شد، بال و پرم یعنی

نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم
اذان گفتند و من کاری نکردم... کافرم یعنی؟

اگر ده سال بر می‌گشتم از امروز می‌دیدی
که من هم شور دارم عاشقی را از بَرَم یعنی

تنِ تو موطِن من بوده پس در سی*ن*ه پنهان کن
پس از من آنچه می‌ماند به جا؛ خاکسترم یعنی

نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم
اگر منظورت این‌ها بود، خوبم... بهترم یعنی!
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,242
مدال‌ها
9
یاد من کن، یاد من زهر هَلاهل نیست
چشم هایم قاصد مهر است، قاتل نیست

خاطرت باشد که بر ما روزگاری رفت
نازنین! آرام، این دل دیگر آن دل نیست

آه! این اندوه مثل کوه می ماند
کوه کندن مثل کندن از تو مشکل نیست

گفته بودم شوق در آغوش می میرد
مقصدِ یک موج بازیگوش، ساحل نیست

گفته بودم عشق، یعنی رنج، یادم رفت
هم کلامِ آدم دیوانه عاقل نیست

می نشینم سر به روی شانه ام بگذار
مرد، بی غم، زن بدون گریه کامل نیست
 
بالا پایین