جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار مهدی فرجی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام مهدی فرجی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,019 بازدید, 104 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع مهدی فرجی
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,237
مدال‌ها
9
سرت که درد نمی‌آید از سوالاتم؟
مرا ببخش که این‌قدر بی‌مبالاتم

چطور این‌همه جریان گرفته‌ای در من
و موبه‌موی تو جاری‌ست در خیالاتم؟

بگو به من که همان آدم همیشگی‌ام؟
نه... مدتی‌ست که تغییر کرده حالاتم

چه‌قدر مانده به وقتی که مال هم بشویم؟
درست از آب در آیند احتمالاتم

تو محشری به خدا، من بهشت گمشده‌ام
تو اتفاق می‌افتی، من از محالاتم!

چه‌قدر ساکتی و من چه‌قدر حرف زدم
دوباره گیج شدی حتما از سوالاتم

...دلم گرفته اگر زنگ می‌زنم گاهی
مرا ببخش که این‌قدر بی مبالاتم!
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,237
مدال‌ها
9
در صفحه‌ی سیاه و سفیدی که چیده‌اند
ما را برای کشتن هم آفریده‌اند

بیدار می‌شوند که بازی دهندمان
نه... پا گذاشتیم به خوابی که دیده‌اند

ما هم‌چنان به مقصد هم راه می‌رویم
جز این رسیده‌اند مگر، تا رسیده‌اند؟

پاهایمان چه منظره‌هایی چشیده است
چشمانمان چه فاصله‌ای را دویده‌اند

من در گریز از تو همان‌قدر ناگزیر
ما را به هم تنیده و از هم بریده‌اند

تا وقت مرگ گرچه نخواهیم، با همیم
دور من و تو حلقه‌ی آتش کشیده‌اند

اصرار می‌کنیم به رفتن ولی چه سود
باید چه کرد با پر و بالی که چیده‌اند؟
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,237
مدال‌ها
9
دنبال من می‌گردی و حاصل ندارد
این موج عاشق کار با ساحل ندارد

باید ببندم کوله‌بار رفتنم را
مرغ مهاجر هیچ جا منزل ندارد

من خام بودم، داغِ دوری پخته‌ام کرد
عمری که پایت سوختم قابل ندارد

من عاشقی کردم تو اما سرد، گفتی :
از برف اگر آدم بسازی دل ندارد

باشد ولم کن با خودم تنها بمانم
دیوانه با دیوانه‌ها مشکل ندارد

شاید به سرگردانی‌ام دنیا بخندد
موجی که عاشق می‌شود ساحل ندارد
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,237
مدال‌ها
9
وداع گرم من آغوش ماندگاری نيست
به آفتاب لب بام، اعتباری نيست

مرا به چشم تو ايمان محكمی ست، ولی
تو اعتماد نكن! خوب رازداری نيست

اگر كه شانه‌ی من ميزبان گريه‌ی توست
بگو به غم كه دماوند باش! باری نيست

به شوق پنجره‌ای گشته‌ايم و آرى هست!
به آن رسيد كه كاری كنيم و كاری نيست!

تو خواستی قفست بازوان من باشد
نباش فكر رهايی كه كم حصاری نيست

صدای عشق شدم، ديگران صفا كردند
كه می‌گسار زياد است، غم‌گساری نيست

بساط مدعيان جور و عشق منزوی است
غزل‌نويس چه بسيار و شهرياری نيست
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,237
مدال‌ها
9
دنبال من می‌گردی و حاصل ندارد
این موج عاشق کار با ساحل ندارد

باید ببندم کوله‌بار رفتنم را
مرغ مهاجر هیچ جا منزل ندارد

من خام بودم، داغ دوری پخته‌ام کرد
عمری که پایت سوختم قابل ندارد

من عاشقی کردم تو اما سرد گفتی:
از برف اگر آدم بسازی دل ندارد

باشد، ولم کن باخودم تنها بمانم
دیوانه با دیوانه‌ها مشکل ندارد

وقتی که حق دل نداری میهمانی
مهمان که جایی حق آب و گل ندارد

شاید به سرگردانی‌ام دنیا بخندد
موجی که عاشق می‌شود ساحل ندارد
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,237
مدال‌ها
9
ستبر سنگدل كينه جو! تو را چه بنامم‌؟
نسيم شانه‌كش روی جو! تو را چه بنامم‌؟

تو قهر و آشتی عاشقانه‌ی شب و روزی
هلال ابروی خورشيد رو! تو را چه بنامم‌؟

سؤال عشق‌! كه من رو به كوه داد كشيدم‌
جوابِ «های‌» بلندم كه «هو» تو را چه بنامم‌؟

صدای تو ضربان ظريف و سرد و نَمانم‌
تراوش خوش دور سبو تو را چه بنامم‌؟

به هم تنيده‌تر از هاله‌های رنگی رؤيا!
بلندبال‌تر از آرزو تو را چه بنامم‌؟

كسی نديده دو مسـ*ـت خراب زير دو محراب‌
شراب‌خورده‌ی تكبير گو! تو را چه بنامم‌؟

غزال وحشي رام‌! ای پلنگ زخمی آرام‌!
نجيب‌زاده‌ی بی‌آبرو تو را چه بنامم‌؟

سقوط يا خفقان‌؟ هم سقوط هم خفقانی
طناب دار من از تار مو! تو را چه بنامم
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,237
مدال‌ها
9
ابری خبر کن قاصد باران، پرستو جان!
عطری بیفشان بر حیاطِ خانه، شب بو جان!

من میهمان دارم مبادا خاک برخیزد
حالا که وقت آبروداری ست جارو جان!

اینقدر بی‌تابی نکن پیراهنِ نازم!
هی روی پیشانی نیا با شیطنت، مو جان!

وقتی تو می‌آیی در و دیوار می رقصند
انگار چیزی خورده باشد خانه بانو جان

عاشق شدن را داشتم از یاد می‌بردم
این شیر را بیدار کردی بچه آهو جان

در چشم‌هایت شیشه‌ی عمرِ مرا داری
وقتی که می‌بندیش دیگر مُرده ام...کو جان؟

کو جان که برخیزم؟ تو این سهراب را کشتی
گیرم که روزی بازگردی نوش‌دارو جان!
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,237
مدال‌ها
9
آهو ندیده‌ای که بدانی فرار چیست
صحرا نبوده‌ای که بفهمی شکار چیست

باید سقوط کرد و همین طور ادامه داد
دریا نرفته‌ای بچشی آبشار چیست

پیش من از مزاحمت بادها نگو
طوفان نخورده‌ای که بفهمی قرار چیست

هی سبز در سفیدی چشمت جوانه زد
یک بار هم سوال نکردی بهار چیست

در خلوتت به عاقبتم فکر کرده‌ای؟
خُب...کیفر صنوبرِ بی‌برگ و بار چیست؟

روزی قرار شد برسیم آخرش به هم
حالا بگو پس از نرسیدن قرار چیست؟
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,237
مدال‌ها
9
من در پی ردّ تو کجا و تو کجایی‌
دنبال تو دستم نرسید‌ست به جایی‌

ای «بوده‌»! که مثل تو نبودست‌، نگو هست‌
ای «رفته‌»! که در قلب منی گر چه نیایی‌

این عشق زمینی‌ست که آغاز صعود است‌
پابند «هوس‌» نیستم ای عشق «هوایی‌»

قدر تنی از پیرهنی فاصله داریم‌
وای از تو چه سخت است همین قدر جدایی‌

ای قطب کشاننده‌ٔ پرجاذبه‌، دیگر
وقت است دل آهنی‌ام را بربایى‌

گفتی و ندیدی و شنیدی و ندیدم‌
دشنام و جفایی و دعایی و وفایی‌

یک عالمه راه آمده‌ام با تو و یک بار
بد نیست تو هم با من اگر راه بیایی
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,237
مدال‌ها
9
در چهرهٔ تو، اَخم به خوارى چه می‌كند؟
يك چكه لَک، به آينه‌كارى چه می‌كند!؟

اى خندهٔ تو عادت ديرآشنا، به من
اخمى بكن ببين كه خمارى چه می‌كند

با گفتگوى توست كه بُهتش شكسته‌است
آيينه، چون تو حرف ندارى چه می‌كند!؟

در سينهٔ منى و اسيــرِ منى و من
می‌دانم اين قفس به قنارى چه می‌كند

در چشم من تو لحظه‌به‌لحظه جوان‌ترى
تقويمِ عمر روزشمارى چه می‌كند؟

چشمِ اميد من به لبِ خيرخواه توست
بارى ببين به معجزه "آرى" چه می‌كند

با نقد بوسه‌ای‌ طلبت را وصول كن
هی!... با غرور مرد نداری چه می‌كند
 
بالا پایین