- Mar
- 1,998
- 5,469
- مدالها
- 8
برگشتم سمت صندلی تابورهای که باعث افتادنم شده بود.
برای جلب توجهش پام رو به پایهش کوبیدم که ای کاش اینکار رو نمیکردم؛ علاوه بر پرت شدن صندلی روی زمین و صدای مهیبش، پای خودم درد گرفت؛ خیلی سعی کردم جیغ و نزنم و در نهایت یه آخ بلند از دهنم خارج شد.
با سیخ شدنش روی تخت و خیره و پر بهتش روم خودم رو جمع کردم.
زیر نگاه خیرهش آروم از جام بلند شدم و سعی کردم توجه نکنم به دردی که با هر قدم برداشتنم شدیدتر هم میشد.. به سمت صندلی لعنتی رفتم و کنار تختش گذاشتم تا راحتتر بتونم باهاش حرف بزنم.
- خب کجا بودیم؟
با جواب نگرفتن ازش به معنی فهمیدن سرم رو تکون دادم
- آها، درسته. آترین حقپرست هستم دکتر جدیدت.
دستم رو به سمتش دراز کردم؛ مثلماً که قرار نبود جواب بگیرم.
- الان باید بگی خوشبختم.
فقط نگاه...
- آها؛ فهمیدم! قرار نیست جوابی بگیرم.
نیشخندی زد و انگشت اشارهش رو به سمت صورتم اورد. برای جلوگیری از اصابت دستش با صورتم، خودم رو عصب کشیدم.
بدون توجه به حرکت من دستش رو نزدیکتر آورد
با اخم نگاهش کردم
- نکن؛ دست نزن.
دستش رو نزدیکتر کرد، اگه یه ذره دیگه خودم رو عقب میکشیدم صددرصد صندلی برمیگشت و این دفعه قرار بود از ناحیه نخاع آسیب ببینم.
برای جلوگیری از این اتفاق به شدت ناگوار کوبیدم رو دستش و بدنم رو جلو کشیدم
- میگم نکن.
خشونت وار کشیده آرومی زد تو صورتم و دستش رو گذاشت دو طرف لپهام و سرم رو جلو کشید. دست دیگهش رو بالا آورد و کشید روی پیشونیم.
سیلی درد نداشت ولی کارش زشت بود و حق نداشت به من سیلی بزنه. رگ سلیطم اومد که رونمایی کنه ولی با دیدن دست خونیش پشیمون شدم.
- خون از سر منه؟
بدون جواب دادن بهم دستش رو مالید به شلوارم و روی تخت درازکش شد؛ یکم نگاهم کرد و پتو رو کشید رو خودش.
پلک راستم پرید؛ چرا انقدر بیشعوره یکی داره اینجا میمیره میگیره میخوابه؟
برای جلب توجهش پام رو به پایهش کوبیدم که ای کاش اینکار رو نمیکردم؛ علاوه بر پرت شدن صندلی روی زمین و صدای مهیبش، پای خودم درد گرفت؛ خیلی سعی کردم جیغ و نزنم و در نهایت یه آخ بلند از دهنم خارج شد.
با سیخ شدنش روی تخت و خیره و پر بهتش روم خودم رو جمع کردم.
زیر نگاه خیرهش آروم از جام بلند شدم و سعی کردم توجه نکنم به دردی که با هر قدم برداشتنم شدیدتر هم میشد.. به سمت صندلی لعنتی رفتم و کنار تختش گذاشتم تا راحتتر بتونم باهاش حرف بزنم.
- خب کجا بودیم؟
با جواب نگرفتن ازش به معنی فهمیدن سرم رو تکون دادم
- آها، درسته. آترین حقپرست هستم دکتر جدیدت.
دستم رو به سمتش دراز کردم؛ مثلماً که قرار نبود جواب بگیرم.
- الان باید بگی خوشبختم.
فقط نگاه...
- آها؛ فهمیدم! قرار نیست جوابی بگیرم.
نیشخندی زد و انگشت اشارهش رو به سمت صورتم اورد. برای جلوگیری از اصابت دستش با صورتم، خودم رو عصب کشیدم.
بدون توجه به حرکت من دستش رو نزدیکتر آورد
با اخم نگاهش کردم
- نکن؛ دست نزن.
دستش رو نزدیکتر کرد، اگه یه ذره دیگه خودم رو عقب میکشیدم صددرصد صندلی برمیگشت و این دفعه قرار بود از ناحیه نخاع آسیب ببینم.
برای جلوگیری از این اتفاق به شدت ناگوار کوبیدم رو دستش و بدنم رو جلو کشیدم
- میگم نکن.
خشونت وار کشیده آرومی زد تو صورتم و دستش رو گذاشت دو طرف لپهام و سرم رو جلو کشید. دست دیگهش رو بالا آورد و کشید روی پیشونیم.
سیلی درد نداشت ولی کارش زشت بود و حق نداشت به من سیلی بزنه. رگ سلیطم اومد که رونمایی کنه ولی با دیدن دست خونیش پشیمون شدم.
- خون از سر منه؟
بدون جواب دادن بهم دستش رو مالید به شلوارم و روی تخت درازکش شد؛ یکم نگاهم کرد و پتو رو کشید رو خودش.
پلک راستم پرید؛ چرا انقدر بیشعوره یکی داره اینجا میمیره میگیره میخوابه؟
آخرین ویرایش: