جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار نجمه زارع

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام نجمه زارع ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,049 بازدید, 108 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع نجمه زارع
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
.
می رسم، اما سلام انگار یادم می رود
شاعری آشفته ام، هنجار یادم می رود

با دلم اینگونه عادت کن، بیا، بر دل مگیر
بعد از این هر چیز یا هر کار یادم می رود

من پُر از دردم، پُر از دردم، پُر از دردم، ولی
تا نگاهت می کنم انگار یادم می رود

راستی چندی ست می خواهم بگویم بی شمار
دوستت دارم ولی هر بار یادم می رود

مسـ*ـت و سرشاری ز عطر صبح تا می بینمت
وحشت شب های تلخ و تار یادم می رود

شب تو را در خواب می بینم همین را یادم است
قصه را تا می شوم بیدار یادم می رود

من پُر از شور غزل های توام، اما چرا
تا به دستم میدهی خودکار یادم می رود؟
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
.
باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا
جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا

روز قرار اول و میز و سکوت و چای
سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا

افتاد روی میز ورق های سرنوشت
فنجان و فال و بی بی و دل بود و ما دو تا

کم کم زمانه داشت به هم می رساندمان
در کوچه ساز و تنبک و کِل بود و ما دو تا

تا آفتاب زد همه جا تار شد برام
دنیا چقدر سرد و کسل بود و ما دو تا...

از خواب می پریم که این ماجرا فقط
یک آرزوی مانده به دل بود و ما دو تا
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
من سال‌هاست بعد تو مُردم ولی هنوز


عطرت که می‌وزد کفنم تیر می‌کشد
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
به دست آور دلِ من را چه کارت با دلِ مردم!


تو واجب را بجا آور، رها کن مستحب‌ها را
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
به یک پلک تو می‌بخشم تمام روز و شب‌ها را
که تسکین می‌دهد چشمت غم جانسوز تب‌ها را

بخوان! با لهجه‌ات حسّی عجیب و مشترک دارم
فضا را یک‌نفس پُر کن به هم نگذار لب‌ها را

به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم!
تو واجب را به جا آور رها کن مستحب‌ها را

دلیلِ دل‌خوشی‌هایم! چه بُغرنج است دنیایم!
چرا باید چنین باشد؟... نمی‌فهمم سبب‌ها را

بیا این‌بار شعرم را به آداب تو می‌گویم
که دارم یاد می‌گیرم زبان با ادب‌ها را
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
زخم پرواز اگر در غزلِ لال من است
كوله‌باری ز غمِ پنجره بر بال من است

خيره تا دورترين نقطه‌ی آينده شدم
چه كسی ضامن آينده‌ی امسال من است؟

ديده‌ام گاه غريبانه كسی را ببَرند
غافل از اينكه همين حادثه در فال من است

سرنوشتی كه كمين كرده به دامش برسم
مثل يک سايه كه بی‌فاصله دنبال من است

برويد ای همه‌ی هستی من! دور شويد
عاقبت يک وجب از خاک زمين مال من است..
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
ضعیف و لاغر و زرد و صدای خواب‌آور
کنار بستر من قرص‌های خواب‌آور

لجن گرفتم از این سرگذشت ویروسی
از این تب، این تبِ مالاریای خواب‌آور

منی که منحنی زانوان زاویه‌دار
جدا نمی‌کندم از هوای خواب‌آور

همین تجمع اجساد مومیاییِ شهر
مرا کشانده به این انزوای خواب‌آور

زمین رها شده دورِ مدارِ بی‌دردی
و روزنامه پر از قصه‌های خواب‌آور

هنوز دفتر خمیازه‌های من باز است
بخواب شعر در این ماجرای خواب‌آور
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
کنون که خواب می‌رود ز چشم‌های غافلم
به صف بایستید ای خیال‌های باطلم

گذشت و رفت هرچه بود و آنچه هست می‌رود
از این عبورِ غیرِ غم نگشته هیچ حاصلم

چقدر یکنواخت شد من و زمین و زندگی
به آسمانِ هیچ ک.س چرا نمی‌رود دلم؟

فراری‌ام از این شبه که چشم واکنم شبی
در این درنگ بنگرم خمیده ماهِ کاملم

کسی مرا کمک کند که نیش‌های عقربه
بدون صبر لحظه لحظه می‌شوند قاتلم

ز بس شکسته توبه را دلم، میان موج ها
شکسته قایقِ دعا، نمی‌برد به ساحلم

پر از دریغ و حسرتم خدای مهربان من
مرا دوباره خلق کن هنوز مانده در گلم
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
.
ديگر قبول كن كه دلم را شكسته‌اي
اي آنكه روبروي نگاهم نشسته‌اي

خورشيد پشت ابر دلم گريه مي‌كند
وقتي غرور پنجره‌ها را شكسته‌اي

گفتي پرنده‌ها همه از شهر رفته‌اند
من ديده‌ام، به سمت تو برگشت دسته‌اي

مي‌خواستم كه با تو كبوتر شوم ولي
روي زمين نشستي و گفتي كه خسته‌اي

حالا نگاه كن به نگاهم، ببين چقدر
بر روي سرنوشت دلم نقش بسته‌اي

بايد نفس كشيد ولي زندگي نكرد
مانند سيب سرخ در اطراف هسته‌اي
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
غم که می‌آید در و دیوار، شاعر می‌شود
در تو زندانی‌ترین رفتار، شاعر می‌شود

می‌نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی
خط‌کش و نقاله و پرگار، شاعر می‌شود

تا چه حد این حرف‌ها را می‌توانی حس کنی؟
حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می‌شود

تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم
از تو تا دورم دلم انگار شاعر می‌شود

باز می‌پرسی: چه‌طور این‌گونه شاعر شد دلت؟
تو دلت را جای من بگذار! شاعر می‌شود

گرچه می‌دانم نمی‌دانی چه دارم می‌کشم
از تو می‌گوید دلم هر بار شاعر می‌شود
 
بالا پایین