جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار هوشنگ ابتهاج

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط MHP با نام هوشنگ ابتهاج ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 3,863 بازدید, 156 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع هوشنگ ابتهاج
نویسنده موضوع MHP
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
هوای روی تو دارم نمی‌گذارندم
مگر به کوی تو این ابر ها ببارندم

مرا که مسـ*ـتِ تو اَم این خمار خواهد کشت
نگاه کن که به دستِ که می‌سپارندم

مگر در این شبِ دیرانتظارِ عاشق‌کُش
به وعده های وصالِ تو زنده دارندم

غم نمی‌خورد ایّام و جای رنجش نیست
هزار شکر که بی‌غم نمی‌گذارندم

سری به سی*ن*ه فرو برده‌ام مگر روزی
چو گنجِ گم‌شده زین کنجِ غم برآرندم

چه باک اگر به دلِ بی‌غمان نبردم راه
غمِ شکسته‌دلانم که می‌گسارندم

من آن ستاره‌ی شب‌زنده‌دارِ امّیدم
که عاشقانِ تو تا روز می‌شمارندم

چه جای خواب که هر شب محصّلانِ فراق
خیال روی تو بر دیده می‌گمارندم

هنوز دست نشسته‌ست غم ز خونِ دلم
چه نقش‌ها که از این دست می‌نگارندم

کدام مسـ*ـت مِی از خونِ سایه خواهد کرد
که همچو خوشه‌ی انگور می‌فشارندم؟!
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
من آن صبحم که ناگاهان چو آتش در شب افتادم

بیا ای چشم روشن بین که خورشیدی عجب زادم

ز هر چاک گریبانم چراغی تازه می تابد

که در پیراهن خود آذرخش آسا درافتادم

چو از هر ذره ی من آفتابی نو به چرخ آمد

چه باک از آتش دوران که خواهد داد بر بادم

تنم افتاده خونین زیر این آوار شب ، اما

دری زین دخمه سوی خانه ی خورشید بگشادم

الا ای صبح آزادی به یاد آور در آن شادی

کزین شب های ناباور منت آواز می دادم

در آن دوری و بد حالی نبودم از رخت خالی

به دل می دیدمت وز جان سلامت می فرستادم

سزد کز خون من نقشی بر آرد لعل پیروزت

که من بر درج دل مهری به جز مهر تو ننهادم

به جز دام سر زلفت که آرام دل سایه ست

به بندی تن نخواهد داد هرگز جان آزادم...
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
دیدی آن یار که بستیم صد امید در او
چون به خونِ دلِ ما دست گشود

منتی نیست اگر روز و شبی بیشم داد
چه ازو کاست وبر من چه فزود

حق به دست دل من بود که در معبد عشق
سر به غیر تو نیاورد فرو
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
نیازمند لبت، جانِ بوسه‌خواهِ من است

نگاه کن به نیازی که در نگاه من است

ز دیده پرتو عشق ار برون زند چه کنم

دلی چو آینه دارم همین گناه من است
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
در كار عشق او

كه جهانیش مدعی است

اين شكر چون كنیم

كه ما را رقیب نیست

جانا

نصاب حسن تو حد كمال یافت

وین بخت بین

كه از تو هنوزم نصیب نیست
 
  • لاو
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
هر چه گفتم جملگی از عشق خاست
جز حدیثِ عشق گفتن دل نخواست

حشمتِ این عشق از فرزانگی ست
عشقِ بی فرزانگی دیوانگی ست

دل چو با عشق و خرد همره شود
دستِ نومیدی ازو کوته شود

گر درین راه طلب دستم تهی ست
عشقِ من پیشِ خرد شرمنده نیست
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
از جهان هیچ ندیدیم و عبث عمر گذشت

ای دریغا که ز گهواره رسیدیم به گور ...
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش،

دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست!

من در پی خویشم، به تو بر میخورم اما

آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست...
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

گوش کن با لب خاموش سخن می‌گویم

پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

روزگاری شد و ک.س مرد ره عشق ندید

حالیا چشم جهانی نگران من و توست

گر چه در خلوت راز دل ما ک.س نرسید

همه جا زمزمه‌ی عشق نهان من و توست

گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه

ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست

این همه قصه‌ی فردوس و تمنای بهشت

گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به دیباچه‌ی عقل

هر کجا نامه‌ی عشق‌است نشان من و توست

سایه ز آتشکده‌ی ماست فروغ مه و مهر

وه ازین آتش روشن که به جان من و توست
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
گرم وصال نبخشند خوشدلم به خیال
که دل به درد تو خو کرد و این دوا دانست

تو غنچه بودی و بلبل خموش غیرت عشق
به حیرتم که صبا قصه از کجا دانست
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
بالا پایین