- Jun
- 1,914
- 35,183
- مدالها
- 3
دستش را عقب برد. لحظهای به من نگاه انداخت و بعد به مانتوی خودش نگاه کرد و با بالا آوردن قسمتی از آن گفت:
- همین رنگی بخرم؟
یا ابروهای درهم و دهانی که به نشانهی انزجار جمع کردهبودم، به مانتوی سورمهای رنگ و رو رفتهاش نگاه کردم.
- نه! تو عروس خانمی، باید رنگهای روشن بپوشی.
مانتوهای طرفی که ایستادم را از هم جدا کردم و او گفت:
- آخه آقا اونجوری زود کثیف میشن.
آستین مانتویی را که گلهای درشت صورتی داشت بیرون کشیدم.
- مگه میخوای چیکار کنی؟ این خوبه؟
سری کج کرد.
- نمیدونم.
متفکر به آستین مانتو که در دستم بود، نگاه کردم. زیادی گلگلی نبود؟ رها کردم و مانتوی طوسیرنگی که دکمههای درشت مشکیرنگ هم در جلو و هم در سرآستینهایش بود را بیرون کشیدم.
- بیا جلو ببینم اندازهات میشه؟
یک قدم به جلو برداشت و من مانتو را با همان رختآویز مقابلش گرفتم. به نظرم متناسب بود.
- خوبه؟
مهری که نگاهش روی مانتو بود «خوبه»ای گفت. مانتو را کناری گذاشتم.
- اینو بذارم پرو کنی.
دوباره میان مانتوها گشتم. مانتوی کرمرنگی را که روی سرآستینها و پایینش نقوش سنتی داشت، بیرون کشیدم.
- این چطوره؟
فقط سری تکان داد. آن را هم روی مانتوی قبلی گذاشتم. باز مانتوها را جا به جا کردم و یکی از آنها را که به رنگ آبیروشن بود و نقوش هفت و هشتی داشت، بیرون کشیدم.
- به نظرت کدومشون بهتره؟
لحظهای متفکر به مانتوها نگاه کرد.
- همشون خوبه آقا!
کلافه از این که نمیدانستم چه میخواهد، گفتم:
- کدومشو بیشتر میخوای که ببری پرو کنی؟
نگاهش را از مانتوها به من دوخت.
- پرو؟ نمیدونم... شما بگید!
نگاهم را روی مانتوها برده و دستی به سرم کشیدم.
- من بگم؟
در این بین نگاهم به رگال پالتوها افتاد.
- صبر کن!
به طرف رگال رفتم و از بین پالتوها نظرم روی دو پالتوی که مناسب قد و قواره مهری بود، نشست. یکی توالی نوارهای افقی زرد و سفید بود و بین نوارها نقوش زمستانه، نظیر کاج کریسمس، برف و گوزن داشت و دیگری یک پالتوی چهارخانهی بنفش بود.
- همین رنگی بخرم؟
یا ابروهای درهم و دهانی که به نشانهی انزجار جمع کردهبودم، به مانتوی سورمهای رنگ و رو رفتهاش نگاه کردم.
- نه! تو عروس خانمی، باید رنگهای روشن بپوشی.
مانتوهای طرفی که ایستادم را از هم جدا کردم و او گفت:
- آخه آقا اونجوری زود کثیف میشن.
آستین مانتویی را که گلهای درشت صورتی داشت بیرون کشیدم.
- مگه میخوای چیکار کنی؟ این خوبه؟
سری کج کرد.
- نمیدونم.
متفکر به آستین مانتو که در دستم بود، نگاه کردم. زیادی گلگلی نبود؟ رها کردم و مانتوی طوسیرنگی که دکمههای درشت مشکیرنگ هم در جلو و هم در سرآستینهایش بود را بیرون کشیدم.
- بیا جلو ببینم اندازهات میشه؟
یک قدم به جلو برداشت و من مانتو را با همان رختآویز مقابلش گرفتم. به نظرم متناسب بود.
- خوبه؟
مهری که نگاهش روی مانتو بود «خوبه»ای گفت. مانتو را کناری گذاشتم.
- اینو بذارم پرو کنی.
دوباره میان مانتوها گشتم. مانتوی کرمرنگی را که روی سرآستینها و پایینش نقوش سنتی داشت، بیرون کشیدم.
- این چطوره؟
فقط سری تکان داد. آن را هم روی مانتوی قبلی گذاشتم. باز مانتوها را جا به جا کردم و یکی از آنها را که به رنگ آبیروشن بود و نقوش هفت و هشتی داشت، بیرون کشیدم.
- به نظرت کدومشون بهتره؟
لحظهای متفکر به مانتوها نگاه کرد.
- همشون خوبه آقا!
کلافه از این که نمیدانستم چه میخواهد، گفتم:
- کدومشو بیشتر میخوای که ببری پرو کنی؟
نگاهش را از مانتوها به من دوخت.
- پرو؟ نمیدونم... شما بگید!
نگاهم را روی مانتوها برده و دستی به سرم کشیدم.
- من بگم؟
در این بین نگاهم به رگال پالتوها افتاد.
- صبر کن!
به طرف رگال رفتم و از بین پالتوها نظرم روی دو پالتوی که مناسب قد و قواره مهری بود، نشست. یکی توالی نوارهای افقی زرد و سفید بود و بین نوارها نقوش زمستانه، نظیر کاج کریسمس، برف و گوزن داشت و دیگری یک پالتوی چهارخانهی بنفش بود.