- Nov
- 2,553
- 13,783
- مدالها
- 3
یه نگاه به ساعت کردم ۷ بود درسته حوصله نداشتم اما باید آماده می شدم زود یه مانتوی مجلسی سیاه نهچندان بلند با طرح و یه شلوار جذب هم رنگ مانتوام پوشیدم یه آرایش ملیح هم کردم شال انداختم سرم کیف کفش هم برداشتم پوشیدم کیف رو دستم گرفتو از اتاق زدم بیرون از پله ها با آرامش پایین رفتم با صدای کفشم هردو برگشتن سمت من سامیار تا منو دید بلند شد گفت: بفرمایید رئیس
باز داره بلبل زبونی می کنه با این حرف سامیار کیارش هم پاشد پشت بندش من اول از همه رفتم بیرون مایک اومد جلو گفت: خانم ماشین رو آماده کنـ...
کیارش وسط حرفش پرید گفت: نه لازم نیس من شخصاً اومدم رییستون رو ببرم
رو به مایک سر تکون دادم که ماشین شخصی کیارش جلوم وایساد در برام باز کردن نشستم سامیار هم کنارم کیارش جلو نشست و به راننده گفت راه بیفته بعد چند دقیقه به عمارتشون رسیدیم بزرگ بود
هه برام مهم نبود در عمارت باز شد راننده ماشین رو برد تو حیات بزرگ وایساد خدمتکار ها درو برام باز کردن پیاده شدم به استقبالمون خود ارسلان، کیانوش و کیانا اومد معلوم بود عروسشون خونه نیس پوف پیاده شدم رو بهشون سلام کردم که ارسلان گفت: سلام بانو خوش اومدی
به گرمی با سامیار دست دادن سلام احوال پرسی کرده سامیار هم برعکس من خیلی گرم و شوخ طبع رفتار کرد وای خدا بزنم اینجا ناکارش کنم پوف با راهنمایی ارسلان به طرف در ورودی عمارت رفتیم
باز داره بلبل زبونی می کنه با این حرف سامیار کیارش هم پاشد پشت بندش من اول از همه رفتم بیرون مایک اومد جلو گفت: خانم ماشین رو آماده کنـ...
کیارش وسط حرفش پرید گفت: نه لازم نیس من شخصاً اومدم رییستون رو ببرم
رو به مایک سر تکون دادم که ماشین شخصی کیارش جلوم وایساد در برام باز کردن نشستم سامیار هم کنارم کیارش جلو نشست و به راننده گفت راه بیفته بعد چند دقیقه به عمارتشون رسیدیم بزرگ بود
هه برام مهم نبود در عمارت باز شد راننده ماشین رو برد تو حیات بزرگ وایساد خدمتکار ها درو برام باز کردن پیاده شدم به استقبالمون خود ارسلان، کیانوش و کیانا اومد معلوم بود عروسشون خونه نیس پوف پیاده شدم رو بهشون سلام کردم که ارسلان گفت: سلام بانو خوش اومدی
به گرمی با سامیار دست دادن سلام احوال پرسی کرده سامیار هم برعکس من خیلی گرم و شوخ طبع رفتار کرد وای خدا بزنم اینجا ناکارش کنم پوف با راهنمایی ارسلان به طرف در ورودی عمارت رفتیم
آخرین ویرایش: