مشاعره یک دوبیتی بگو

[مژگان سلاجقه]

دل نیست آنچه جز به هوای تو می‌تپد

مجموعه‌ای‌ست از رگ و اینجور چیزها

 

[مژگان سلاجقه]

خانم بخند! که نمک خنده‌های تو

برعکس لازم است برای مریض‌ها

چون عاشقم و عشق بسان گدازه داغ

پس دست می‌زنم به تمامی جیزها

 

[مژگان سلاجقه]

گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را
تو غره بدان مشو که می می نخوری
صد لقمه خوری که می غلام‌ست آن را

 

[مژگان سلاجقه]

هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا

 

[مژگان سلاجقه]

آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و شیر آرام گرفت
بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

 

[مژگان سلاجقه]

ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی باده ارغوان نمی باید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست؟

 

[مژگان سلاجقه]

اکنون که گل سعادتت پربار است
دست تو ز جام می چرا بیکار است؟
می‌خور که زمانه دشمنی غدار است
دریافتن روز چنین دشوار است

 

[مژگان سلاجقه]

امروز ترا دسترس فردا نیست
و اندیشه فردات بجز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست

 

[مژگان سلاجقه]

ای آمده از عالم روحانی تفت
حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
می نوش ندانی ز کجا آمده‌ای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت

 

[مژگان سلاجقه]

ای چرخ فلک خرابی از کینه تست
بیدادگری شیوه دیرینه تست
ای خاک اگر سی*ن*ه تو بشکافند
بس گوهر قیمتی که در سی*ن*ه تست