دلنوشته تکمیل شده ● درگیر اثر ملیکا علی عابدی ●

[(:Shaparak]

و اما من خو گرفتم با فکر کردن به تو، به چهره‌ات، بوی عطر پیراهنت که از ده فرسنگی هم متوجه آن خواهم شد، تو بگو من چه کنم دلبر؟ دلبر! از اسمش هم مشخص است دل بر می‌آید که برود، اگر قرار بود ماندگار باشد اسمش دلبر نبود!​

 

[(:Shaparak]

هیچ عشقی بدتر از عشقی نیست که قصه‌های شب‌هایت بعد از این به دلیل اشک‌های شب‌هایت تبدیل شود.
​

 

[(:Shaparak]

گفته‌اند شب‌ها اگر زیاد بیدار بمانی چیز‌هایی یادت می‌آید که خیلی وقت است به دست فراموشی سپرده شده‌اند، اما تو هیچ‌گاه فراموش نخواهی شد، تو درس عبرتی برایم شدی تا برچسبی بر روی ورودی قلبم بزنم و بر روی آن بنویسم دگر بعد از او عاشقی ممنوع!​

 

[(:Shaparak]

تو باعث شدی که‌آن دخترک شاداب دلش پیر شود! وقتی از من جویا می‌شوند تا به حال عاشق شدی؟ تو را یک دور مرور می‌کنم و بعد از نفسی عمیق پاسخ می‌دهم:
- نه!​

 

[(:Shaparak]

چه شد که من این‌گونه عاشقت شدم؟ چه شد که من در خیالم آهنگ مال منی را برای تو خواندم؟ چه‌گونه من به قلب خویش اجازه دادم اجازه ورود به تو دهد؟​

 

[(:Shaparak]

می‌دانی سال‌ها بعد خواهی فهمید هیچکس تو را به اندازهٔ من دوست نداشت! چندی بعد خواهی درک کرد که من در نفرین‌هایم هم دعایت می‌کردم!
اِرحَم عَبدِکَ ضَعیف!​

 

[(:Shaparak]

و اما تو، فردی بودی که حتی در مخیلاتم هم نمی‌گنجید روزی دلتنگت شوم. می‌دانی در این شهر عاشق شدن گناه و مجازات فرد عاشق دوری است، من آن‌قدر قوی نیستم که بگوییم بدرود ای شیرین‌ترین اشتباه من!​

 

[(:Shaparak]

دختر مستضعفی هستم که توان خداحافظی را ندارم، فقط از همان که مهرت را در دلم کاشت خواستارم تا تو را به من برساند! یک بیت شعر توصیف حال من است:
- صحبت از ماندن یک عمر بماند به کنار قدر نوشیدن یک چای بمانی کافیست!​

 

[(:Shaparak]

و اما در من، منی مخفی شده که پنهانی دوستت دارد، بزرگ‌ترین راز زندگی من تو هستی و ای کاش هیچ‌گاه افشا نشوی زیبای من! آخر می‌دانی گویند این عشق درست نیست! صلاح نیست! شهر عالم دهر داشته است و من بی‌خبر بودم.​

 

[(:Shaparak]

شب که می‌شود با خود گویم دخترک چه چیزش بهتر از من بود؟ یاد آن اُفتم که من لایق داشتن تو نیستم، ولی بدان من همیشه از دور دوستت دارم و از دور هوایت را خواهم داشت.​