موضوع نویسنده
- Oct
- 6,750
- 32,314
- مدالها
- 7
همه چیز گُنگه و دستهام بیحسِ
زیر چشمهام کبود و از نبودت تَر میشه.
قلبم رو از جا کندی، نمیخواستم این راه رو تنهایی برم اما وسط راه جا زدی!
همش دغدغهام اینه که خودم رو با قلب خستهام آشتی بدم اما مگه قلبی در سی*ن*هام مونده؟
همانند فانوس در گذشتهام میمانم.
شبهایِ بیتو آنقدر طولانیاست که شاید دیگر نتوانم از نبودت طاقت بیارم و بزنم زیر همه چیز!
زیر چشمهام کبود و از نبودت تَر میشه.
قلبم رو از جا کندی، نمیخواستم این راه رو تنهایی برم اما وسط راه جا زدی!
همش دغدغهام اینه که خودم رو با قلب خستهام آشتی بدم اما مگه قلبی در سی*ن*هام مونده؟
همانند فانوس در گذشتهام میمانم.
شبهایِ بیتو آنقدر طولانیاست که شاید دیگر نتوانم از نبودت طاقت بیارم و بزنم زیر همه چیز!
آخرین ویرایش توسط مدیر: