- Jun
- 349
- 7,250
- مدالها
- 2
با فشار دادن انگشتانم روی آن، انگار چیزی شبیه به استوانه در داخل نیمهراست سی*ن*هام جاسازی شدهاست. چرا در کلبه متوجه چنین چیزی نشدم؟!
با هر بار نفسکشیدن، صدای فلزمانند نیز به آرامی در کنار نفسهایم طنین میاندازد. یعنی من یک رباتم؟
ناگهان نعره هیولامانند بلندی در محیط اطرافم طنین میاندازد و ترس و دلهره شدیدی به جانم میافتد. صدای هیولامانند پس از مدتی، متوقف و دوباره سکوت مردهای محیط اطرافم را تسخیر میکند.
سارا به محض قطعشدن صدا با احتیاط لولهی اسلحهاش را به دور و اطراف نشانه میگیرد و میگوید:
- خب به حرفم گوش کن فِندانرِز، توی مسیرهای این فاضلاب موجوداتِ خونخوار و به مراتب خطرناکتر از اون چیزی که داخل ساختمون دیدی وجود داره.
سرفههای کوتاهی میکند و میگوید:
- بعضی از اونها ظاهرشون شبیه یه انسانه و با مظلومنمایی و کمک خواستن بهت نزدیک میشن اما به محض این که موقعیتی به دست بیارن به وحشیانهترین شکل تیکهتیکت میکنن! حواست هست چی میگم یا نه؟
ناگهان خشمگینانه سرم فریاد میزند:
- هِی مگه با تو نیستم احمق! اصلاً گوش میدی چی میگم؟
با سرعت نگاهم را از دیوار و لولههای خزهمانند و سوخته مقابلم میگیرم، هین کوتاهی میکشم و با قفلشدن نگاهم روی ماسک رادیواکتیوی و ترسناکش با صدای لرزانی میگویم:
- آ... آ... آره... آره شنیدم! حواسم هست که... که... .
سارا با صدایی خشن، سرد و ربات مانند فریاد میزند:
- حواست کدوم گوریه لعنتی! من دارم بهت توضیح میدم که اگه به چیز خطرناکی برخوردی چه غلطی بکنی! اون وقت تو... .
خشمگینانه نگاهش را از من میگیرد، نفس عمیقی میکشد و میگوید:
- گور پدرش... بیخیال... امیدوارم که متوجه حرفم شده باشی... در ضمن اینم بگم که مسیرهای این فاضلاب شدیداً پر پیچ و خم و گمراه کنندس. حواست باشه من رو گم نکنی و به اشتباه وارد یه مسیر دیگه نشی وگرنه اتفاق بدی برات میفته!
بزاق دهانم را قورت میدهم، نگاهی به اطرافم میاندازم، یک تای ابرویم را بالا میدهم و میگویم:
- منظورت چیه؟ یعنی میگی ممکنه اینجا گیر بیفتم؟
او به آرامی خم میشود، با جهش کوتاهی از زیر لوله خزهمانند، گلآلود و خاک خورده مقابلم عبور میکند و میگوید:
- آره! البته از اون چیزی که فکر میکنی بدتره، هر بخشی از این فاضلاب به قلمرو موجود عجیب و خاصی تعلق داره. یه بخشهایی هم پر از پرتوهای رادیواکتیوه!
با هر بار نفسکشیدن، صدای فلزمانند نیز به آرامی در کنار نفسهایم طنین میاندازد. یعنی من یک رباتم؟
ناگهان نعره هیولامانند بلندی در محیط اطرافم طنین میاندازد و ترس و دلهره شدیدی به جانم میافتد. صدای هیولامانند پس از مدتی، متوقف و دوباره سکوت مردهای محیط اطرافم را تسخیر میکند.
سارا به محض قطعشدن صدا با احتیاط لولهی اسلحهاش را به دور و اطراف نشانه میگیرد و میگوید:
- خب به حرفم گوش کن فِندانرِز، توی مسیرهای این فاضلاب موجوداتِ خونخوار و به مراتب خطرناکتر از اون چیزی که داخل ساختمون دیدی وجود داره.
سرفههای کوتاهی میکند و میگوید:
- بعضی از اونها ظاهرشون شبیه یه انسانه و با مظلومنمایی و کمک خواستن بهت نزدیک میشن اما به محض این که موقعیتی به دست بیارن به وحشیانهترین شکل تیکهتیکت میکنن! حواست هست چی میگم یا نه؟
ناگهان خشمگینانه سرم فریاد میزند:
- هِی مگه با تو نیستم احمق! اصلاً گوش میدی چی میگم؟
با سرعت نگاهم را از دیوار و لولههای خزهمانند و سوخته مقابلم میگیرم، هین کوتاهی میکشم و با قفلشدن نگاهم روی ماسک رادیواکتیوی و ترسناکش با صدای لرزانی میگویم:
- آ... آ... آره... آره شنیدم! حواسم هست که... که... .
سارا با صدایی خشن، سرد و ربات مانند فریاد میزند:
- حواست کدوم گوریه لعنتی! من دارم بهت توضیح میدم که اگه به چیز خطرناکی برخوردی چه غلطی بکنی! اون وقت تو... .
خشمگینانه نگاهش را از من میگیرد، نفس عمیقی میکشد و میگوید:
- گور پدرش... بیخیال... امیدوارم که متوجه حرفم شده باشی... در ضمن اینم بگم که مسیرهای این فاضلاب شدیداً پر پیچ و خم و گمراه کنندس. حواست باشه من رو گم نکنی و به اشتباه وارد یه مسیر دیگه نشی وگرنه اتفاق بدی برات میفته!
بزاق دهانم را قورت میدهم، نگاهی به اطرافم میاندازم، یک تای ابرویم را بالا میدهم و میگویم:
- منظورت چیه؟ یعنی میگی ممکنه اینجا گیر بیفتم؟
او به آرامی خم میشود، با جهش کوتاهی از زیر لوله خزهمانند، گلآلود و خاک خورده مقابلم عبور میکند و میگوید:
- آره! البته از اون چیزی که فکر میکنی بدتره، هر بخشی از این فاضلاب به قلمرو موجود عجیب و خاصی تعلق داره. یه بخشهایی هم پر از پرتوهای رادیواکتیوه!
آخرین ویرایش توسط مدیر: