جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار سیمین بهبهانی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط *نبوا* با نام اشعار سیمین بهبهانی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,909 بازدید, 118 پاسخ و 7 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار سیمین بهبهانی
نویسنده موضوع *نبوا*
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
کاش من هم، همچو یاران، عشق یاری داشتم
خاطری می‌خواستم یا خواستاری داشتم

تا کشد زیبا رخی بر چهره‌ام دستی ز مهر
کاش، چون آیینه بر صورت غباری داشتم

ای که گفتی انتظار از مرگ جانفرساتر است!
کاش جان می‌دادم اما انتظاری داشتم

شاخه‌ی عمرم نشد پر گل که چیند دوستی
لاجرم از بهر دشمن کاش خاری داشتم

خسته و آزرده‌ام، از خود گریزم نیست، کاش
حالت از خود گریزِ چشمه ساری داشتم

نغمه‌ی سر داده در کوهم، به خود برگشته‌ام
که به سوی غیر خود راه فراری داشتم

محنت و رنج خزان این گونه جانفرسا نبود
گر نشاطی در دل از عیش بهاری داشتم

تکیه کردم بر محبت، همچو نیلوفر بر آب
اعتبار از پایه‌ی بی‌اعتباری داشتم

پای بند ک.س نبودم، پای بندم ک.س نبود
چون نسیم از گلشن گیتی گذاری داشتم

آه، سیمین! حاصلم زین سوختن افسرده است
همچو اخگر دولت ناپایداری داشتم!...
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
چون درخت فروردین، پرشکوفه شد جانم
دامنی ز گل دارم، بر چه ک.س بیفشانم؟

ای نسیم جان پرور، امشب از برم بگذر
ورنه این چنین پرگل، تا سحر نمی‌مانم

لاله وار خورشیدی، در دلم شکوفا شد
صد بهار گرمی زا، سر زد از زمستانم

دانه‌ی امید آخر، شد نهال بارآور
صد جوانه پیدا شد، از تلاش پنهانم

پرنیانِ مهتابم، در خموشی شب‌ها
همچو کوه ِ پابرجا، سر بنه به دامانم

بوی یاسمن دارد، خوابگاه آغوشم
رنگ نسترن دارد، شانه‌های عریانم

شعر همچو عودم را، آتش دلم سوزد
موج عطر از آن رقصد، در دل شبستانم

ک.س به بزم میخواران، حال من نمی داند
زان که با دل پرخون، چون پیاله خندانم

در کتاب دل، سیمین! حرف عشق می‌جویم
روی گونه می‌لرزد، سایه‌های مژگانم!
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
آن‌که رسوا خواست ما را، پیش ک.س رسوا مباد!
وان‌که تنها خواست ما را، یک نفس تنها مباد!

آن‌که شمع بزم ما را با دَمِ نیرنگ کشت
محفلش، یارب، دمی بی‌شمع شب‌فرسا مباد!

چون گزیر از همدمی گردنکش و مغرور نیست
با من از گردنکشان، باری، به جز مینا مباد!

چون گل رؤیا به گلزار عدم روییده‌ایم
منتی از هستیِ ما بر سر دنیا مباد!

می‌توان خفتن چو در کوی کسی همچون غبار
پیکر تبدار ما را بستر دیبا مباد!

سایه‌ی ویرانه‌ی غم خلوت دلخواه ماست
کاخ مرمرگون شادی از تو باد از ما مباد!

ما و بانگ شب شکاف مرغک آواره‌یی
گوش ما را بهره از شور هزار آوا مباد!

غرق سرگردانیِ خویشیم چون گرداب ژرف
هیچمان اندیشه از آشفتن دریا مباد!

امشبی را کز مِیِ پندار، مسـ*ـت افتاده‌ایم
با تو، سیمین، وحشت هشیاری فردا مباد!
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
بیا بیا که به سر ،‌ باز هم هوای تو دارم
به سر هوای تو دارم ، به دل وفای تو دارم

مرا سری‌ست پر از شور و التهاب جوانی
که آرزوی نثارش به خاک پای تو دارم

چون گُل نشسته به خون و چو غنچه بسته دهانم
چو لاله بر دل خود ، داغ از جفای تو دارم

بلای جان منت آفرید و کرد اسیرم
شکایت از تو ندارم ، که از خدای تو دارم

به هجر کرده دلم خو ،‌ طمع ز وصل بریدم
که دردِ عشقِ تو را خوشتر از دوای تو دارم

به خامشی هوس سوختن ، چو شمع نمودم
به زندگی طلب مردن از برای تو دارم

خطا نکردم و کُشتی مرا به تیر نگاهت
عجب ز تیر نشانگیرِ بی‌خطای تو دارم

به دام من دل شیران شرزه بود فتاده
غزال من !‌ چه شد کنون که سر به پای تو دارم ؟

نکرد رحم به من گرچه دید تشنه‌ی وصلم
همیشه این گِله زان لعل جانفزای تو دارم

دلم ز غم پر و جامم ز باده ، جای تو خالی
که بنگری که چه همصحبتی به جای تو دارم

به پیشت ار چه خموشم ، ولیکن از تو چه پنهان
که با خیال تو گفتار، در خفای تو دارم
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
نگاه‌دار! که عمری به راه چون تو سواری
فشانده چشم سرشکی، نشانده اشک غباری

به لوح سی*ن*ه خیالم کشیده نقش عزیزی
بدان عزیز نماید نشانه‌ها که تو داری

کرم نما و فرودآ که پیش دیده‌ی حیرت
همان خیال محالی که در کناری و یاری

چو واگذاشته‌ام خلق را ز خویش به عمری
دمی سزد که به خلقم ز خویش وانگذاری

دلم گریخته از دست تو نشسته به پایت
که بی‌فروغ هدایت نجسته راه فراری

چنان به بوی تو دارد تنم هوای شکفتن
که گل ز سنگ برآرم گرم به خاک سپاری

به خنده گفتی: " اگر جز تو را عزیز بدارم
مرا عزیز بداری؟" به گریه گفتمت: " آرى!"
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
زمين کروي شکل است شنيدي و مي داني
‌يمين و يسارش نيست‌چنين که تو مي خواني
جهت نتواني جُست‌ز اطلس جغرافي
به زخم سرانگشتش‌جهت چو بگرداني
‌قرار تو شد با من‌که شرق بخوانيم‌اش
اگرچه توان راندش‌به غرب، به آساني
مگو سخن از مغرب!غروب نخواهي ديد
اگر زپيِ خورشيدهميشه به تک راني
جهان به خطِ تقسيم‌دوپاره‌ي مُردار است
که کرکس و کفتارش‌نشسته به مهماني
تو با مگسانْ بسيار نشسته براين مردار
به شاديِ اين پندارکه مُنعِمِ اين خواني!
به جنبشي ازکرکس‌به خورنِشي از کفتار
گروه مگس خيزد به کار پرافشاني
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
گر سرو را بلند به گلشن کشیده اند
کوتاه پیش قد بت من کشیده اند
زین پاره دل چه ماند که مژگان بلند ها
چندین پی رفوش، به سوزن کشیده اند
امروز سر به دامن دیگر نهاده اند
آنان که از کفم دل و دامن کشیده اند

آتش فکنده اند به خرمن مرا و، خویش
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
شوریده ی آزرده دل ِ بی سر و پا من
در شهر شما عاشق انگشت نما من

دیوانه تر از مردم دیوانه اگر هست
جانا، به خدا من... به خدا من... به خدا من

شاه ِ‌همه خوبان سخنگوی غزل ساز
اما به در خانه ی عشق تو گدا من

یک دم، نه به یاد من و رنجوری ی ِ من تو
یک عمر، گرفتار به زنجیر وفا من

ای شیر شکاران سیه موی سیه چشم!
آهوی گرفتار به زندان شما من

آن روح پریشان سفرجوی جهانگرد
همراه به هر قافله چون بانگ درا، من

تا بیشتر از غم، دل دیوانه بسوزد
برداشته شب تا به سحر دست دعا من

سیمین! طلب یاریم از دوست خطا بود:
ای بی دل آشفته! کجا دوست؟ کجا من؟
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
شروع شادی و پایان انتظار تویی

بهارها که ز عمرم گذشت و بی‌تو گذشت
چه بود غیر خزان‌ها اگر بهار تویی

دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی

شهاب زودگذر لحظه‌های بوالهوسی است
ستاره‌ای که بخندد به شام تار تویی

جهانیان همه گر تشنگان خون من‌اند
چه باک زان‌همه دشمن چو دوست‌دار تویی

دلم صراحی لبریز آرزومندی‌ ست
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,246
مدال‌ها
9
این‌که با خود می‌کشم هر سو، نپنداری تن است
گورِ گردان است و در آن آرزوهای من است!

آتشِ سردم که دارم جلوه‌ها در تیرگی
چون غزالان در سیاهی دیدگانم روشن است

من نه باغم، غنچه‌های ناز من تک‌دانه نیست
پهنْ دشتم، لاله‌های داغِ من صد خرمن است

این‌که چون گل می‌درم از درد و افشان می‌کنم
پیش اهل‌دل تن و پیش شما پیراهن است

آسمان را من جگرخون کردم از اندوه خویش
در جگرگاه ِ افق، خورشید، سوزن سوزن است

این‌که می‌جوشد میان ِ هر رگم دردی است داغ
دورگاه دردِ جوشان است و پنداری تن است!

سی*ن*ه‌ام آتش گرفت و شد نگاهم شعله بار
خانه می‌سوزد، نمایان شعله‌ها از روزن است

آه، سیمین! گوهری گم‌گشته در خاکسترم
من بمانم، او فروریزد، زمان پرویزن است...
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Raaz67
بالا پایین