جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء انشا درمورد صحبت مترسک و گنجشک‌ها

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط Mahi.otred با نام انشا درمورد صحبت مترسک و گنجشک‌ها ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 12,855 بازدید, 630 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع انشا درمورد صحبت مترسک و گنجشک‌ها
نویسنده موضوع Mahi.otred
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Mahi.otred
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا در مورد گذر رودخانه با روش پرورش ذهن​

مقدمه: گاهی مجبور می شویم از رودی و رودخانه ای عبور کنیم و شاید تمرین زنده ماندن باشد. برای عبور از یک رودخانه مجبوریم که عمق ان را بدانیم که گاهی از میزان آب و یا سنگی که درون آب انداخته می شود، عمق ان را دریافت.

بدنه: کنار و حاشیه رودخانه نشسته ام و نمی دانم که عمق رود چه قدر است و قرار است منتظر دوستانم باشم تا برسند و کمکی کنند. من هم آماده رفتن به داخل آب هستم ی چند متری جلوتر می روم و حس می کنم که عمق اب در حال افزایش است و ترس دارم از اینکه جلوتر بروم. تخته سنگی می یابم و رویش می ایستم.

چه قدر اب خنک بود و خواستنی، اما انگار لحظه به لحظه زیاد می شود و گذر سخت تر، اما مردان کوه و کمر می دانند که چگونه از راه برسند و کمک کنند. کم کم بچه ها می رسند و هر یک نظری می دهند. یکی چوب بلند را پیشنهاد می دهد و دیگری تخته سنگ ها را، یکی گذر با شنا و دیگری همراهی یک نجات غریق را می گوید.

اما من دوست دارم خودمان به کمک هم رود را پشت سر گذاریم. من و دوستم می خندیم و راه ها را بررسی می کنیم و همراه خروش آب دل به آب می سپاریم و حرکت می کنیم.

کم کم با ترس به وسط رود می رسیم و با دوستانمان صخره را در وسط یافته و با کمک آن به ان طرف رود می رسیم. یکی از دوستان شنا بلد یود و کمی مرا همراهی کرد ولی به سلامت از رودخانه گذشتیم.
نتیجه گیری: رود خانه مانند مسیر یک زندگی است که برای گذر از ان باید سختی های فراوانی را تجربه کنید و در پایان بهترین و سالم ترین راه را برای زندگی انتخاب کنید. راه هایی که ممکن است طول بکشد و یا نیازمند راه نمایی افرادی آگاه باشد.
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا درباره گذر رودخانه پایه نهم با مقدمه و نتیجه​

مقدمه: روزی که به سمت رودخانه می رفتیم آب چندان زیاد نبود و چند ساعتی که نشستیم انگار کوه دهانش باز شد و آب به راه افتاد و ماندیم ان طرف آب و باید به سختی از ان عبور کنیم.

بدنه: مسیر رود خانه و رسیدن تا به سوی مسیر اصلی حدود 15 متری بود و ما هیچ اطلاعی از ابش نداشتیم. کم کم می ترسیدم و می گفتم که کارم تمام است. اصلا ناامید نبودم و می دانستم که خدا با من است و من راهی می یابم و می گذرم. یک بار اینجا که بودم ایل را دیدم که چه طور رد شدند و حتی بی خطر بچه هایشان را هم عبور دادند.

آنها قاطری داشتند که به آب می زد و نمی ترسید. کودکان را هم با خودش می برد و من به چشمم قدرت خدارا دیدم. کم کم خود را به آب زدم. چه ابی بود، خوش طعم و خنک و گوارا، قبلا کمی شنا یاد گرفته بودم و بلد بودم. عمق آب چندان نبود و من به زور و سختی خود را رها کردم وبه ان طرف رودخانه رفتم و در دلم خدا را شکر کردم که نجات یافتم.

ولی اینجا بود که به خود آمدم که باید برای هر روز خود چیزی یاد بگیرم. یعنی اگر شنا بلد نبودم چه می شد و حال می بینم که دانستن شنا هر چند اندک به دادم رسید و من توانستم نجات یابم. دوست من هم چون فرزند کوه و کمر بود به راحتی و بدون هراس از رودخانه گذشت و رد شد.
زندگی هم یک گذرگاه است که باید خود را برای هر شرایطی مهیا کنیم و اموزش ببینیم. از کمک دوستان بهره مند شویم و از مشورت بزرگتر ها هم به خوبی و آغوش باز استفاده کنیم. زندگی هم دارای مراحلی حساس است که باید در ان شرایط حساس از عقل و علم و توانایی خود بهره مند شویم و بدانیم که عقل و خرد در کنار راهنمایی دیگران و آموزش مسایل اصلی می تواند بهترین شیوه زندگی صحیح را به ما آموزش دهد.

نتیجه گیری: گذر از رودخانه کار چندان سختی نبود و هر ک.س که شنا بلد باشد به راحتی می تواند از رود عبور کند. ولی آنچه مهم است این است که چه قدر خودمان را برای شرایط سخت زندگی مهیا کرده ایم و می توانیم از بحران بگذریم. بحران در زندگی یک امر عادی است که باید برای گذرانش آمادگی لازم را داشته باشیم.
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا در مورد یک روز برفی، یک روز برفی را در یک بند توصیف کنید​

 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12
موضوع انشا: زمستان یا توصیف یک روز برفی ( برای موضوعهای مشابه نیز کاربرد داد)

صبح بیدار شدم و سرمای عجیبی در اتاقم حس کردم نگاهم به پنجره افتاد که دیدم پشت پنجره مقدار زیادی برف سفید نشسته است… حس عجیبی در دلم جوانه زد و با سرمای برف و زیبایی آن دو حس متفاوت را در قلبم حس کردم…سریع از جا بلند شدم و به سمت حیاط دویدم برف سفید همه جا را سفید پوش کرده بود ..به سمت برفها دویدم و دستانم را در عمق برف فرو بردم و از شادی فریاد کشیدم….

خدایا شکر… عجب نعمت سرد و زیبایی! بی اختیار یاد لباسهای زمستانی ام افتادم و از اینکه سال گذشته همه چیز خریده بودم خرسند شدم اما در کنار این خوشحالی به یاد کودک دست فروش کنار مدرسه افتادم به یاد لباسهای کهنه اش…. قطره اشکی بر چشمانم نشست او امروز چه خواهد پوشید؟
وقتی به مدرسه رسیدم فقط چشمانم در انتظار دیدن او بود بر خلاف انتظارم که امروز لباسهای گرمی خواهد داشت باز هم کفشهای پاره ی او سردی برف را برایم سردتر کرد…
این بود انشای من.
پایان.
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

خلاصه یک روز برفی در یک پاراگراف​

آسمان جشن عروسی برپا کرده و لباس عروس بر تن میکند؛ لباس سفیدی که دنباله اش زمین را هم می پوشاند. کوه ها، ساقدوش های سفیدپوش او هستند که گه گاهی هم از خجالت آب می شوند و رودخانه ای راه می اندازند!
بر سر سفره ی پهن شده ی این جشن، میهمانان سفید پوش نشسته اند؛ از یک طرف، ریش سفیدهایی که موهایشان ریخته و شاخه هایشان خالی است، از طرفی هم بادهای سرد و رقصانی که بینی آدم برفی را سرخ کرده اند.
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

زمستانی​

موضوع انشا : یک روز برفی
مقدمه : به نام خدا انشای خود را در مورد یک روز برفی شروع میکنم .
من عاشق برف هستم .

چون برف خیلی کم می آید .
بعضی جاهای دنیا انقدر برف می آید که بچه ها خسته می شوند و دعا میکنند هوا آفتابی بشود

ولی چون در ایران برف کم می آید . در روز های برفی ما بچه ها خیلی خوشحال میشویم.
البته پدر ها و مادر ها هم خوشحال میشوند .
برف خیلی قشنگ است چون مثل برف شادی روز هم جا میبارد
و وقتی ما صبح از خواب بیدار میشویم انگار روز زمین و درخت و خیابان ها و ماشین ها پنبه ریخته اند .
وقتی برف می اید انقدر همه جا سفید میشود که انگار اینجا بهشت است.
من دوست دارم وقی برف آمد با دوستانم بازی کنم . ما در برف به هم گوله برفی پرت میکنیم.
و روی برف راه می رویم و به جای کفش روی برف نگاه میکنیم
یا روی برف میخوابیم
یا با پدر و مادر و دوست هایمان یا بچه های همسایه با هم آدم برفی درست میکنیم .
انشا یک روز برفی
من همیشه دوست دارم به آدم برفی کلاه و شال گردنم را بدهم تا سردش نشود.
من دوست دارم وقتی برف بارید با دوست هایم برف بازی کنم
و وقتی دست ها و صورتم یخ کرد به خانه بیایم و دستم را بگیرم روی بخاری تا گرم شود.
خیلی بخاری کیف میدهد. و دست آدم روی بخاری سوزن سوزن میشود.
ولی بعضی ها در زمستان بخاری ندارند و بابا هایشان پول ندارند بخاری نو بخرند و ما باید به آنها کمک کنیم .
چون زمستان ها خیلی سرد است.
و باید به آنها پول بدهیم که کلاه و دستکش و کفش بخرند که دست ها و پاهایشان یخ نکند .
ما در زمستان لبو و شغلم میخوریم چون گرم است و به آدم می چسبد.
انشا یک روز برفی
من خیلی برف را دوست دارم چون وقتی برف میبارد همه خوشحال میشوند و با هم بازی میکنند و می خندند
گاهی وقت که برف میبارد مدرسه ها تعطیل میشود
و من خیلی خوشحال میشود که میتوانیم بیشتر با دوستانم بازی کنم.
برف نعمت خدا است . باران هم نعمت خدا است. برف و باران باعث میشود گل ها و گیاه ها رشد کنند .
و مادر بزرگ من میگوید وقتی برف می آید یا باران می آید اگر آدم دعا کند . خدا دعای آدم را قبول میکند .
من دوست دارم برای همه دعاهای خوب بکنم .
من دعا میکنم یک روز که از خواب بیدار شدم همه جا سفید شده باشد . آمین .
این بود انشای من.
نتیجه گیری : برف نعمت خدا است و همه را خوشحال میکند .
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا ادبی درباره یک صبح برفی زمستانی​

موضوع انشا : خاطره یک روز برفی
مقدمه :
در این انشا میبایست یک خاطره از یک روز برفی را تعریف کنم … اما فکر کردم بهتر است بجای تعریف خاطرارت تکرای خودم از برف بازی و ساختن آدم برفی ، خاطره ای از آیت الله حسن زاده آملی در یک روز برفی را تعریف کنم که مربوط میشود به سخت کوشی استاد ایشان -مرحوم حضرت علامه ابوالحسن شعرانی- در تدریس و علم و دانش .
آیت الله حسن زاده آملی تعریف میکنند :
وقتی من در خدمت ایشان که بودم، در سال تعطیلی نداشتیم.
بنده از یادم نمی رود که یک سال برا ما گذشت و فقط دو روز درس را تعطیل کردیم،
یکی روز عاشورا، یکی روز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام و بقیه روزها را درس می خواندیم.
یکی از خاطرات خوشی که از محضر ایشان دارم این است که در یک زمستان برف خیلی سنگینی آمده بود
و من مردد بودم که به کلاس درس بروم یا نه؟ به هر حال تصمیم گرفتم بروم.
وقتی در خانه ایشان رسیدم، خواستم در بزنم؛ با آن برف سنگین که آمده بود،خجالت می کشیدم.
مدتی ایستادم که کسی بیرون بیاید، اما کسی نیامد. در هر صورت در زدم و وارد شدم.
پس از اینکه وارد شدم، دیدم ایشان مشغول نوشتن هستند.
سلام کردم و به محض نشستن عذر خواهی کردم. گفتم: آقا در این برف مزاحم شدم، می خواستم نیایم.
ایشان فرمودند: چرا؟ گفتم: در این برف نخواستم مزاحم بشوم
گفتند: مگر شما که از مدرسه مروی تا اینجا می آمدید،گداها در راه ننشسته بودند و گدایی نمی کردند؟
گفتم: چرا فرمودند: امروز آنها بودند یا نبودند؟
گفتم: چرا بودند، امروز روز کسب و کار آنها است
فرمودند: خوب آنها که تعطیل نکردند، چرا ما تعطیل کنیم؟!
نتیجه گیری :
علما و دانشمندان و بزرگان علم و دین و هنر ، هرگز به تن آسایی و رفاه به این درجات علمی نرسیده اند . بلکه با ساخت کوشی و صبر و تلاش و تلاش و تلاش به موفقیت رسیده اند . به قول معروف : «بهشت را به بها دهند نه به بهانه »
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا در مورد دریا و زیبایی هایش با مقدمه، بدنه و نتیجه​

 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا درباره دریا و زیباییهای آن​

مقدمه: دریا یکی از نعمت های الهی است که نقش زیادی در شادابی و سرسبزی طبیعت دارد.مناطقی که در حوالی دریا هستند، بسیار زیبا و سرسبز و شاداب هستند. رطوبت و نم دریا موجب آبادانی می شود. دریا این آبی بی کران موجب شادی و سرحالی انسان ها هم می گردد. قایق سواری و حس کردن عظمت خداوند روی آب، حس شکرگزاری را در وجود هر بنده زنده می کند. خدایا به عظمت و بزرگی‌ات سوگند که همه از وجود نازنین توست،دریای بزرگ و همه موجوداتش را دوست می دارم.
بدنه: خدایا تو چه قدر بزرگ هستی که دریای به این زیبایی را خلق کرده ای، موجودات زیبا و عروس دریایی‌اش، ماهی های هزار رنگ و گیاهان زیبا، نهنگ های بزرگ و موجودات ریزش، ماهی های رنگی و بی رنگ، چه آکواریوم بزرگی که نیاز به هیچ دستگاهی ندارد. ماهیانی که هر صبح خودشان را به مردم ساحل نشان می دهند. در کنار دریا که می ایستم، خدا را می بینم که چه قدر به من نزدیک است.

کاش دستم برسد به افق و خورشید را لمس کنم. کاش بتوانم با قایق روی دریا حرکت کنم. چه قدر زیبایی و بزرگ، چه قدر دوستت دارم و برای سفر به سمت تو دلم تنگ می شود. آبی زیبایی و پر از نعمت. نمکت،ماهیانت، صدف‌هایت همه را خوب نگاه می کنم، صاف و قشنگ و پر از تنوع. ای دریا چه قدر در ماه های سرد سال ساکت می شوی، گاهی موج داری و گاهی هم آرامی. در کنارت قدم می زنم و لذت می برم. موجهایت را دوست دارم، ساحل نرم شنی را، قایق های زیبا، همه را دوست دارم. تو رودها را زنده نگاه می داری، تو ابر را پدید می آوری. خدا را شکر که چنین نعمت بزرگی به ما هدیه داد، مراقبت هستم.

نتیجه گیری: دریا یکی از بهترین و زیباترین نعمت های خداوند است که هر انسانی آن را دوست دارد،اما باید در جهت حفظ و نگاه داری ان کوشا باشد. دریا موجب شادابی و سرحالی طبیعت گردیده است. دوستت دارم ای دریای بزرگ و زلال و آبی.
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا درباره دریا را توصیف کنید​

مقدمه: خداوند روزی که دریا را می آفرید، انگار مدادی آبی به دست داشت و با عشق تمام آن را می کشید. مکانی رویایی همراه با همسایگانی سبز و درختانی عاشق. دریا را که می بینم انگار خدا در همین حوالی است. موج بی نظیرش، صدف رنگارنگ و قایق های بی تابش، مردان دریا خوب می دانند که دریا محل عاشق شدن و دل دادن به خورشید است جایی که دریا به افق می پیوندد و خورشید عروس می شود. جایی که محفل عاشقی برپاست. من کنار دریا می ایستم و از خدای دریا لذت می برم.

بدنه: دریا ای مواج بی کران، تمام آبی بیکرانت را به قایق ها سپرده ای، همان قایق زیبای سهراب، تنت زخمی پاروهای دوران است. آب زلال بی انتها، آبی پر حرف، دوستت دارم. در حوالی ساحل نرم تو بود که قایق خاطره را به آب انداختم و عاشق پرنده مهاجر شدم. ای پاک ترین و زلال ترین. هر بار که تو را دیدم دست به دست خورشید بودی. چه زیباست عروس دریایی تو و چه نقاش حرفه ای موجودات را نقاشی کرده.

کف تو مانند یک فرش دست بافت است. سبز و قرمز و بنفش و هزار رنگ. چه ماهیانی، نهنگی، ستاره ای، موجودات رنگارنگ و پر عظمتی، خدای خودت می داند که تو چه قدر بزرگی که تو را چنین جذاب و زیبا خلق کرده است. ای همه لطف و نعمت خدا، ای پر از عشق و خاطره و مهربانی. تمام روزهایی که در کنارت بودم، برایم خاطره شد. دفتر شعرم همه از تو پر شد. دریا ، دریا ای عشق نایاب، ای همدم تنهایی. ای همه وجود من …صاف و زلال و پر آب بمان تا دنیا شاداب بماند.
نتیجه گیری: دریا این زلال بی همتا را چون نعمت های دیگر خداوند پاس بداریم تا با وجودش جهان سرسبز و شاداب باشد. زباله دانش نکنید و ماهی ها و موجوداتش را از بین نبرید. این نعمت بی حد و اندازه را چون تن خویش دوست بدارید تا آیندگان هم استفاده کنند. قدردانی از نعمت ها موجب فراوانی نعمت است. خدایا شکرت که دریا را دادی و از ان بهره می بریم.
 
بالا پایین