- Aug
- 697
- 5,933
- مدالها
- 5
انگار که یخ بینشان کمکم داشت آب میشد، مرد جوان مدام با زبان چرب و چیلیاش او را به خنده میانداخت. گاه چنان از شاهدخت تعریف میکرد که شاهدخت در آسمانها سیر میکرد و گاهی نیز مدام طعنه میزد و باز او را به خنده وا میداشت. انگار که دیگر سرباز گفتنهای شاهدخت آنقدر سفت و سخت نبود؛ ملایمت داشت! عشوه و ادا داشت! وقتی که ماهیها پختند، آترین شمشیر را از روی آتش برداشت و به سمت ماهرخ گرفت. ماهرخ دستش را روی ماهی گذاشت که از داغی آن مغزش هم سوخت. با اوخی دستش را عقب کشید که آترین یکی از شاخهها را برداشت و به ماهی زد و به سمتش گرفت. شاهدخت اینبار با احتیاط دو طرف شاخه را گرفت و با گرسنگی تندتند ماهی را فوت کرد. مرد به حرکات عجولانهی وی نگریست و لبخندی محو زد. شاید پریدن در رودخانه و جستن از این طرف به آن طرف به دنبال ماهیها ارزشش را داشت که این صحنه را ببیند. ماهرخ موهای سرکش را با یک دست به عقب راند و بیصبرانه شروع به خوردن ماهی کرد. برای خودش هم تعجبآور بود که چگونه همچون مردم عام با دست و دندان به جان ماهی پخته افتاده و بدون توجه به دستهای کثیف خودش و چشمهای بیرون آمدهی ماهی آن را نوشجان میکند. البته نمیتوان منکر این شد که طعمش از تمام ماهیهایی که تا حالا میل کرده بود، خوشمزهتر بود. مرد که نصف غذایش را با نهایت آرامش و خونسردی، بدون در نظر گرفتن ملچ و ملوچ ماهرخ خورده بود، نگاهی به او کرد. ناگهان چشمانش چنان گرد شد و احساس میکرد اندکی دیگر از حدقه خارج میشود؛ زیرا ماهرخ با گرسنگی استخوان ماهی تمام شدهاش را گوشهایی انداخته و درحالی که انگشتش را پاک میکرد خیرهی ماهی او بود. مرد نگاهی به غذایش کرد با اینکه خیلی گرسنه بود؛ اما نمیتوانست بیخیال آن دخترک لوس و مغرور شود. با بزرگدلی ماهی را به سمت ماهرخ گرفت تا اندکی برای خود بردارد؛ اما ماهرخ با نهایت پررویی تمام آن را برداشت و بیوقفه مشغول شد. مرد که بد ضد حال خورده بود چیزی نگفت و به او خیره شد. شاهدخت وقتی که ماهی او را هم تمام کرد آن را گوشهای انداخت و دوباره با مظلومیت خیرهی آترین شد:
- گرسنمه.
مرد مکثی کرد و بعد وقتی که نگاهش به جسد دو ماهی افتاد با صدا شروع به خندیدن کرد. مگر میشود در دو وجب قد و عرضی اندازهی یک بند انگشت معدهایی به آن گندگی باشد.
- گرسنمه.
مرد مکثی کرد و بعد وقتی که نگاهش به جسد دو ماهی افتاد با صدا شروع به خندیدن کرد. مگر میشود در دو وجب قد و عرضی اندازهی یک بند انگشت معدهایی به آن گندگی باشد.
آخرین ویرایش توسط مدیر: