- Dec
- 727
- 2,102
- مدالها
- 2
سردار:
- نترس بابا تو جات رو انقدر محکم کردی که با بلدوزر هم نمیتونیم جا به جات کنیم. فقط خواستم بهت بگم که جانشین خوبی واسه خودت انتخاب کردی.
شاپور نه زنی داشت و نه بچهای و اینطور که من میدونستم آراد از بچگی پیش شاپور بوده و شاپور اون رو وارد کار کرده. سازمان هیچ اطلاعاتی از خانوادهی اصلی آراد توی این چند سال نتونسته بود پیدا کنه حتی متین هم چندبار که سوال کرده بود دراین مورد جوابش رو نداده بود و پیچونده بودش.
همونطور هم که سردار گفت گل سرسبده شاپور آراده و اون رو به عنوان جانشینش انتخاب کرده.
شاپور:
- آراد لیاقت بهترینها رو داره. به هرچیزی که الان داره خودش رسیده. درسته که من بزرگش کردم و وارد کار کردمش اما هیچموقع، هیچ کمکی بهش نکردم
سردار:
- بله میدونم
اووو بابا بسته دیگه کم لیلی به لالای این پسر بذارین... .
از مکالمشون خسته شده بودم اما چیزه جالب و مرموزی که فهمیده بودم این بود که حتی شاپوری که نمایندهی افعی توی ایرانه از سردار حرف شنوی داره و بهش احترام میذاره. معلوم نیست این دیگه کیه
سردار:
- میبینم که ترنم خانوم از مکالمهی ما خسته شدن.
سرم رو باضرب بلند کردم. عجبا اینجا همه من رو میشناسن، اون از شاپور که بدون معرفی شروع کرد باهام حرف زدن اینم از سردار...
- اوم نه
با تعجب به آراد نگاه کردم که خوده سردار گفت:
- آخ یادمون رفت خودمون رو اشنا کنیم که.
به سمت شاپور کج شد و گفت:
- ایشون رو که احتمالا باهاش اشنا شدی، شاپوره
- بله قبل از اینکه بیایین جلسهی بازجویی انجام شد.
خندید و سرشرو تکون داد و گفت:
- از شاپور انتظار رفتارای جنتلمنانه نداشته باش
جفت ابروهام بالا پریدن و لبام شکل لبخند به خودش گرفت که گفت:
-عادتشه کلا نمیگه دفعه اول دختره رو میبینم یه کم باهاش مدارا کنم و از این حرفا... .
با اتمام حرفش با آراد خندیدن، به شاپور نگاه کردم که گفت:
-اقا اگه قراره درمورد رفتار و اخلاق من حرف بزنید بگید تا من برم که شما راحتتر غیبتتون رو کنید و دیگه لازم نباشه نگران باشید من ناراحت میشم یا نه
سردار باخنده گفت:
- مگه بد میگم مرده حسابی؟! گفتم ازش سوال کن نگفتم نیومده دختره رو بازجوی کنی که.
حدس و یقینم اینبار به واقعیت پیوست پس سردار موقعیت بالاتری نسب به شاپور داشت اما چهکاره بود دقیقا توی این دم و دستگاه که حتی سازمان اطلاعات هم ازش بیخبر بود؟! و چرا از شاپور سنش کمتر بود؟ وااا.. این چه سوالیه مگه به سن و ساله اخه؟!
سردار:
- همین کارا رو میکنی که تاحالا نتونستی یه زن رو بیشتر از یک هفته کنار خودت نگه داری.
اینبار با این حرف هرسه نفرشون زدن زیره خنده اما من به لبخند کوچیکی اکتفا کردم
سردار به زور تونست خندش رو کنترل کنه:
- منم سردارم.
دستش رو سمتم دراز کرد و دوباره ادامه داد:
- یه کم دیر شد اما از دیدنت
- نترس بابا تو جات رو انقدر محکم کردی که با بلدوزر هم نمیتونیم جا به جات کنیم. فقط خواستم بهت بگم که جانشین خوبی واسه خودت انتخاب کردی.
شاپور نه زنی داشت و نه بچهای و اینطور که من میدونستم آراد از بچگی پیش شاپور بوده و شاپور اون رو وارد کار کرده. سازمان هیچ اطلاعاتی از خانوادهی اصلی آراد توی این چند سال نتونسته بود پیدا کنه حتی متین هم چندبار که سوال کرده بود دراین مورد جوابش رو نداده بود و پیچونده بودش.
همونطور هم که سردار گفت گل سرسبده شاپور آراده و اون رو به عنوان جانشینش انتخاب کرده.
شاپور:
- آراد لیاقت بهترینها رو داره. به هرچیزی که الان داره خودش رسیده. درسته که من بزرگش کردم و وارد کار کردمش اما هیچموقع، هیچ کمکی بهش نکردم
سردار:
- بله میدونم
اووو بابا بسته دیگه کم لیلی به لالای این پسر بذارین... .
از مکالمشون خسته شده بودم اما چیزه جالب و مرموزی که فهمیده بودم این بود که حتی شاپوری که نمایندهی افعی توی ایرانه از سردار حرف شنوی داره و بهش احترام میذاره. معلوم نیست این دیگه کیه
سردار:
- میبینم که ترنم خانوم از مکالمهی ما خسته شدن.
سرم رو باضرب بلند کردم. عجبا اینجا همه من رو میشناسن، اون از شاپور که بدون معرفی شروع کرد باهام حرف زدن اینم از سردار...
- اوم نه
با تعجب به آراد نگاه کردم که خوده سردار گفت:
- آخ یادمون رفت خودمون رو اشنا کنیم که.
به سمت شاپور کج شد و گفت:
- ایشون رو که احتمالا باهاش اشنا شدی، شاپوره
- بله قبل از اینکه بیایین جلسهی بازجویی انجام شد.
خندید و سرشرو تکون داد و گفت:
- از شاپور انتظار رفتارای جنتلمنانه نداشته باش
جفت ابروهام بالا پریدن و لبام شکل لبخند به خودش گرفت که گفت:
-عادتشه کلا نمیگه دفعه اول دختره رو میبینم یه کم باهاش مدارا کنم و از این حرفا... .
با اتمام حرفش با آراد خندیدن، به شاپور نگاه کردم که گفت:
-اقا اگه قراره درمورد رفتار و اخلاق من حرف بزنید بگید تا من برم که شما راحتتر غیبتتون رو کنید و دیگه لازم نباشه نگران باشید من ناراحت میشم یا نه
سردار باخنده گفت:
- مگه بد میگم مرده حسابی؟! گفتم ازش سوال کن نگفتم نیومده دختره رو بازجوی کنی که.
حدس و یقینم اینبار به واقعیت پیوست پس سردار موقعیت بالاتری نسب به شاپور داشت اما چهکاره بود دقیقا توی این دم و دستگاه که حتی سازمان اطلاعات هم ازش بیخبر بود؟! و چرا از شاپور سنش کمتر بود؟ وااا.. این چه سوالیه مگه به سن و ساله اخه؟!
سردار:
- همین کارا رو میکنی که تاحالا نتونستی یه زن رو بیشتر از یک هفته کنار خودت نگه داری.
اینبار با این حرف هرسه نفرشون زدن زیره خنده اما من به لبخند کوچیکی اکتفا کردم
سردار به زور تونست خندش رو کنترل کنه:
- منم سردارم.
دستش رو سمتم دراز کرد و دوباره ادامه داد:
- یه کم دیر شد اما از دیدنت
آخرین ویرایش توسط مدیر: