- Apr
- 1,404
- 20,116
- مدالها
- 7
ارغوان با لبخند، خرس صورتی که گوشهی گل رز قرمز از آن پیدا بود را جلویش گذاشت و به سبد چوبی بیضیشکل گلهای رز و لیلومی که کنارش بود در حال خواندن کاغذی بود و دست روی گلها میکشید و لبخند به لب داشت و خال بالای لبش را بیشتر به نمایش گذاشتهبود و چهرهاش را بانمکتر کردهبود. با قدمهای آرام، جلو رفت و یکمرتبه خرس را با گفتن《ببینم این رو کی فرستاده》 از روی میز برداشت و ارغوان را به خود آورد. سر از کاغذ برداشت و در حالی که لای آن را روی هم میگذاشت، ابروهای هلالش را درهم کشید و با اخم گفت:
- کی میخوای یاد بگیری اینقدر فضولی نکنی و حداقل یه در بزنی؟
اکرم خرس را روی میز گذاشت و سبد گل را به طرف خود برگرداند. چشمش که به رزهای قرمزی که به طرز زیبایی چیدمان شدهبودند و تمام سبد را پر کردهبودند و لیلیومهای زردرنگ آن را زیباتر کردهبود، افتاد، سوتی زد و گفت:
- اُ لَ لَ، ببین چه خبره! از این طرف خرس و شاخه گل رز قرمز و یه کارت که امیدوارم بخشیده باشی عزیزم، از این طرف هم یه سبد گل و کارت تبریک و شاد باش، چه خبره؟ بعدش هم در باز بود چجوری در میزدم؟
دست به کمر شد و ابروهای قهوهای مدل کوتاه و شیطونیاش را با اخم ساختگی به او دوخت. از حاضر جوابی او لبخندی زد.
- با همین زبونت آقا رضا رو تا حالا نگه داشتی ها!
گره اخمهایش را به یکباره باز کرد و ابروهایش را بالا داد و روی میز به صورت کج نشست.
- من رضا رو نگه داشتم، تو چی؟ که دوتا دوتا هدیه و این مخلفات رو برای سرکار علیه فرستادن؟
و با انگشتی که ناخن لاک زدهی طوسیاش را به طرف کاغذ اشاره کردهبود پیشانیاش را خاراند.
- تازه نامهی فدایت شوم هم برات نوشتن. گوشم با توئه بخون بذار من هم کیف کنم. به خدا دلم برای قدیمها که نامه عاشقانه رد و بدل میکردن تنگ شده، بخون برام. حتماً نوشته که، گلی گم کردهام در باغ هستی به یادش سرکشم من خمر مستی، خب با حرف ی بده بانو.
- کی میخوای یاد بگیری اینقدر فضولی نکنی و حداقل یه در بزنی؟
اکرم خرس را روی میز گذاشت و سبد گل را به طرف خود برگرداند. چشمش که به رزهای قرمزی که به طرز زیبایی چیدمان شدهبودند و تمام سبد را پر کردهبودند و لیلیومهای زردرنگ آن را زیباتر کردهبود، افتاد، سوتی زد و گفت:
- اُ لَ لَ، ببین چه خبره! از این طرف خرس و شاخه گل رز قرمز و یه کارت که امیدوارم بخشیده باشی عزیزم، از این طرف هم یه سبد گل و کارت تبریک و شاد باش، چه خبره؟ بعدش هم در باز بود چجوری در میزدم؟
دست به کمر شد و ابروهای قهوهای مدل کوتاه و شیطونیاش را با اخم ساختگی به او دوخت. از حاضر جوابی او لبخندی زد.
- با همین زبونت آقا رضا رو تا حالا نگه داشتی ها!
گره اخمهایش را به یکباره باز کرد و ابروهایش را بالا داد و روی میز به صورت کج نشست.
- من رضا رو نگه داشتم، تو چی؟ که دوتا دوتا هدیه و این مخلفات رو برای سرکار علیه فرستادن؟
و با انگشتی که ناخن لاک زدهی طوسیاش را به طرف کاغذ اشاره کردهبود پیشانیاش را خاراند.
- تازه نامهی فدایت شوم هم برات نوشتن. گوشم با توئه بخون بذار من هم کیف کنم. به خدا دلم برای قدیمها که نامه عاشقانه رد و بدل میکردن تنگ شده، بخون برام. حتماً نوشته که، گلی گم کردهام در باغ هستی به یادش سرکشم من خمر مستی، خب با حرف ی بده بانو.
آخرین ویرایش توسط مدیر: