فایل شده [خسته ام] اثر «mobina_T _ وانیا کاربر انجمن رمان بوک»

[شاید هیچکس]

....
و تویی ساقی و پیمانه به دست
پشت کردی تو به هر چیز که هست
ساغری ، دل بَری آخر منِ مس.ت
جام قدحم به دلیل تو شکست
.....
​

 

[شاید هیچکس]

....
ساقیا در زندگی ، همچو یک شمع نباش
خوف کردی از مسیرت ، غافل از جمع نباش
ساقیا مِی ساغر و جام شراب از پیش گیر
در زمان پند گیری گوش بی‌سمع نباش
.....
​

 

[شاید هیچکس]

....
من ، رسوا شده و محو و خرابات تو ام
باده‌ای در سر من ، جزو محالات تو ام
من و جام و قدحم مس.ت خیالات تو ام
بتِ نوشین لبم و ذکر عبادات تو ام
.....​

 

[شاید هیچکس]

....
چشم فرو بستم از این خاکیان
می‌بَرَنم روی به افلاکیان
من نِی ام از جمله‌ی این فانیان
چشم نبستم به در یاغیان
.....​

 

[شاید هیچکس]

....
سیل چو امد بَرَدَت بر کویر
عشق بسان شب و مردی چه پیر
خانه خراب و دلِ خونین و تیر
مرگ بیامد و ببردش اسیر
.....​

 

[شاید هیچکس]

....
من برِ دامِ تو شدم باز اسیر
َطرفِ و کنارِ تو شدم پای گیر
خار لباس تو شدم در کویر
من سرِ پای تو شدم یک دلیر
.....​

 

[شاید هیچکس]

....
در دامن این بحر ، فروزان گهری نیست
در حجره این شهر چو مس.تان ، دگری نیست
این موج به امید که آغوش گشوده‌ست ؟
در پرده این مهر به یاران گذری نیست
.....
​

 

[شاید هیچکس]

....
الا یا ایها الساقی ، گذر کردم ز بی‌تابی
در این شب‌های رسوایی ، ندیدم مرحم نابی
نظر کردم به تنهایی ، درون مرگ و مردابی
ندانستم که می‌آیی ، در این سرما و بی‌خوابی
.....

​

 

[شاید هیچکس]

....
نسیم تفرقه پر زد ز آشیان کبود
گذشت و حادثه در زد ز حاسدان حسود
نشد که بدانم دلش به عهد که بود
مرا چه کار شما ؟ سلامتان چه بود ؟
.....​

 

[شاید هیچکس]

....
تو چه می‌دانی از این گوی خَسی
که در آن نیست کسی پای کسی
طرح می‌ریزد از این ظرف بر آن ظرفِ مسی
خاک می‌ریزد از این قبر بر آن قبر ، کسی
.....


گوی خسی : مجاز از زمین سخت
از ظرفی به ظرف دیگر طرح ریختن : ادعای دوستی و رفاقت داشتن
از قبر به قبر دیگر خاک ریختن : کینه و نفرت داشتن تا سر حد مرگ ​