جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

آموزشی داستان نویسی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته جمع‌آوری نکات توسط Melina Whirlwind با نام داستان نویسی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 4,099 بازدید, 188 پاسخ و 7 بار واکنش داشته است
نام دسته جمع‌آوری نکات
نام موضوع داستان نویسی
نویسنده موضوع Melina Whirlwind
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط نهال رادان

armita-is-typing

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
Nov
248
2,033
مدال‌ها
1
راهکار شماره 1 : قهرمان داستان رو با آدم بدا متحد کنید!
اکثرا وقتی که یه رمان رو شروع میکنیم، متوجه هستیم که شخصیت اصلی جزو اون آدم خوبا و پاک و مظلوم و فداکاره. در نتیجه خیلی غیرقابل پیشبینیه اگه یک دفعه بفهمیم ای دل غافل، یارو دشمن از آب در اومد! به خصوص اگه از دیدگاه اول شخص مینویسید، این چیره‌دستی و توانایی قلمتون رو نشون میده که بتونین شخصیت اصلی که داستان از دیدگاه اون روایت میشه رو طوری بنویسید که چندین پارت خواننده فکر کنه که شخصیت اصلی خوب بوده و یهویی شما نشون میدین که شخصیت اصلی اتفاقا آدم بده بوده. با توجه به اینکه شما وقتی اول شخص مینویسید، افکار کاراکتر رو هم توصیف میکنید، در نتیجه یک نفر با توانایی خوب در نویسندگی میتونه یک دفعه همچین پیچش داستانی رو بنویسه بدون اینکه قبل از اون خواننده متوجه شده باشه که شخصیت اصلی اتفاقا آدم بده بوده.
 

نهال رادان

سطح
5
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,274
3,390
مدال‌ها
7
موضوع: چگونه یک داستان کوتاه پلیسی بنویسیم؟ 👮

استانلی لین چند سال پیش از این نوشت: «قصه کوتاه پلیسی قصه کوتاهی است که به نحوی با جنایت سروکار پیدا می‎کند.»

این تعریف کوتاه و ساده شامل انواع قصه‎های کوتاه پلیسی می‎شود.
شرح جنایتی را از روزنامه بردارید، دو شخصیت متقابل برایش درنظر بگیرید و چند صفحه گفتگوی تک جمله‎ای به طریقه داشیل همت بنویسید.

کافی نیست، نه؟


اطلاع از تعریف قصه کوتاه پلیسی، شخصی را لزوماًَ به نوشتن این نوع قصه تجهیز نمی‎کند. به‎ویژه که این تعریف در نظر اول تنها یک عنصر را مشخص می‎کند. عنصری که قصه‎ی پلیسی را – خواه کوتاه، خواه بلند- از اشکال دیگر داستان‎نویسی جدا می‎سازد. این عنصر «جنایت» است.

پس با جنایت شروع کنیم که به‌طور منطقی واجتناب‎ناپذیری به عنصر تازه‎ای که همان «گره‎گشایی» باشد می‎انجامد. چرا که وقتی جنایتی هست لزوماَ باید «گره‎گشایی» هم وجود داشته باشد. و این اساس قصه پلیسی است.

می‎بینم خواننده‎های من تیغ تیزشان را متوجه من کرده‎اند و مرا به آسان‎گیری متهم می‎کنند که چرا کاری به «ابهام»، «ضد قهرمان»، «طنز تلخ» و «اگزیستانسیالیسم» ندارم.

البته من این عوامل را هم درنظر می‎گیرم. اما علی‎رغم این حقیقت که در عصر ما قصه‎نویس می‎تواند عمیق‎تر و حتی رکیک‎تر سخن بگوید و نیز این حقیقت که از زمان فروید به این طرف حتی می‎تواند درباره «من» و «خود» و پسیکوز قلنبه‎گویی کند، نباید فراموش کنیم که قصه‎ای موفق است که دارای«گره‎گشایی» باشد. قصه‎ای که فاقد این عنصر باشد قصه نیست هرچند که صاحب ارزش‎های دیگری باشد.

چه اهمیتی دارد که در پایان قصه «رئیس دزدها» بر «آرتیسته» پیروز شود و یا حتی «رئیس دزدها» همان «آرتیسته» باشد. اما همیشه وجود نوعی «گره‎گشایی» ضروری است.

از «جنایت» و «گره‎گشایی» که بگذریم قصه‎ی کوتاه پلیسی پیچیده‎تر می‎شود (تمام «چه کسی‎ها» و «چگونه‎ها» و «چراها»- انواع قصه‎های تهییج کننده، قصه‎های معماوار و قصه‎های حاوی جنایت و قصه‎های جاسوسی و نیز قصه‎های حساب‎شده حاوی ریزه‎کاری‎های دقیق و موشکافانه.)

نه منظورم این نیست. بلکه منظور من از پیچیدگی لزوم متمایز ساختن «قصه گفتن» از «طرح یک قصه را ریختن» است. و این دقیقاَ همان نقطه‎ایست که نویسندگان جدی که می‎خواهند از کوچه‎ی تاریک جنایت عبور کنند غالباَ روی پوست موز پا می‎گذارند. این نویسندگان هرگز یاد نگرفته‎اند که چگونه طرح یک قصه را بریزند.

این وجه تمایز بین « قصه‎گویی» و« قصه‎سازی» ساده و ضروری است. فورستر یک بار قصه را به عنوان «روایتی از رویدادها که بر حسب توالی زمانی ترتیب یافته» تعریف کرد.

مثال او به خوبی تفاوت بین قصه و طرح را نشان می‎دهد.
«شاه مرد و بعد ملکه مرد.» فورستر می‎گوید این قصه است. شاه مرد. خواننده می‎خواهد بداند که پس از آن چه اتفاقی رخ داد. ملکه مرد. و این روش تمام قصه‎پردازان از شهرزاد تا قصه‎گویان قالب‎های گوناگون امروز است.

اکنون تنها دو کلمه به این مثال اضافه کنید. فورستر می‎گوید در این صورت طرح «Plot» خواهیم داشت. شاه مرد و بعد ملکه «به علت غصه» مرد.

این دو کلمه خواننده را به سؤال تازه‎ای می‎کشاند. «چرا؟» و عنصر تازه‎ای مطرح می‎کند که انگیزه یا علیت نام دارد. و این اساس کار هر « قصه‎ساز» است.

اکنون دوباره به مثال خود برگردیم. چطور است با تغییر یک کلمه داستان دردناک آن‎ها را کمی مرموزتر سازیم؟
شاه مرد و بعد ملکه «به‎خاطر گناهش» مرد.


با این یک کلمه، مرگ شاه را با سوءظن درمی‎آمیزیم. و نیز مرگ ملکه را از صورت مرگ ساده درمی‎آوریم. اما چرا از این نقطه فراتر نرویم و سه عنصر مرگ شاه و مرگ ملکه و گناه را درهم ادغام نکنیم:
ملکه مرد و هیچ‎ک.س نفهمید چرا.

آری اینک ما گرفتار شده‎ایم، گرفتار علت و معلول، دیگر توجهی به «آن‎چه بعد روی داد» نداریم بلکه بیشتر می‎خواهیم بدانیم «چرا روی داد.»
ملکه مرد و هیچ‎ک.س نفهمید چرا تا آن‎که مردم فهمیدند مرگ او در اثر گناه قتل شاه بود.

هیچ نویسنده پلیسی نیست که نتواند از این طرح استفاده کند.
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: یسنا

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
7,872
26,781
مدال‌ها
8
توصيه هايي براي نويسندگان تازه کار


اينها که 22 نکته است، 220 نکته هم اگر کسي بگويد و شما بشنويد و بخوانيد و حتي حفظ کنيد نويسنده نمي شويد. براي نويسنده شدن يک قلم لازم است و يک مشت کاغذ سفيد و البته پشتکار. اين نکات تجربياتي است که آدم هاي با پشتکار قبلي درباره شان حرف زده اند و اين متن اساسا قرار است اين تجربيات را به خوانندگان ارائه کند و البته خواننده خود بايد مسير نويسنده شدنش را کشف کند و بپيمايد.
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: یسنا

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
7,872
26,781
مدال‌ها
8
1ـ نوشتن را يک حرفه بدانيد


اگر مي خواهيد فقط براي تفنن و سرگرمي بنويسيد يا اگر فکر مي کنيد مي توانيد علاوه بر کارهاي مختلف روزانه و فقط با استفاده از وقت هاي مرده زندگي تان نويسنده شويد، ادامه اين متن را نخوانيد. نوشتن هم مثل کارهاي ديگر، علاوه بر ذوق و شوق و استعداد، تلاش مي خواهد، مثل فوتباليستي که اگر هر روز تمرين نکند از شرايط آرماني دور مي شود يا مثل دانشجويي که اگر در طول ترم درس نخواند. در پايان ترم با مشکل مواجه مي شود يا مثل آهنگري که براي حرفه اي شدن چکش ها بر سندان مي کوبد و مثل نقاشي که نقاشي هاي بسيار را پاره مي کند و دور مي ريزد. يکي از دوستان، داستاني به کسي داد و خواست آن را بخواند و نظر بدهد؛ او هم داتسان را در کيف گذاشت و وعده فردا را داد.
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: یسنا

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
7,872
26,781
مدال‌ها
8
خيلي اصرار کرد که همين الان بخوان و استدلال مي کرد «چند صفحه بيشتر نيست!». داستان را پس داد و گفت: «من به خواندن نوشته ها احترام مي گذارم. معمولا بهترين وقت هايم را مي گذارم براي خواندن و نوشتن؛ نظرات من، حالا که خسته ام ارزش چنداني ندارد». در واقع با کنايه به او فهماند براي نوشتن و خواندن ارزش و اعتبار بيشتري قائل باشد؛ شما هم تکليف خودتان را مشخص کنيد.
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: یسنا

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
7,872
26,781
مدال‌ها
8
2ـ خوب ببينيد


خوب ديدن، مقدمه خوب تخيل کردن است و خوب تخيل کردن، مقدمه خوب توصيف کردن؛ حالا اين توصيف مي تواند شفاهي، نقاشي، فيلم کوتاه، عکس يا يک نوشته باشد.
گاهي مي بينيد در اطرافيان شما کسي هست که وقتي خاطره اي را تعريف مي کند همه محو حرف زدن او مي شوند؛ آن قدر خوب و دقيق و جذاب حرف مي زند که خودتان را در متن خاطره مي بينيد، در حالي که امکان دارد کسي همراه همين شخص در آن ماجرا حضور داشته، همين خاطره را در چند جمله خلاصه کرده و فقط «خبر» بدهد؛ اين فرق ديد اين دو نفر را نشان مي دهد.
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: یسنا

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
7,872
26,781
مدال‌ها
8
دقت کردن در نکات ريز و به نظر کم اهميت، ديدن همه چيز و بارها و بارها ديدن، تجربه هاي تصويري هر فردي را افزايش مي دهد و در خلق اثر به نويسنده کمک فراواني مي کند. مثل نجاري که براي ساخت يک محصول ابزار بيشتري دارد، نويسنده اي هم که خوب ديده، ابزار بيشتري در اختيار دارد.
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: یسنا

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
7,872
26,781
مدال‌ها
8
3ـ جور ديگر ببينيد


مثل مردم عادي به قضايا، صحنه ها و اتفاقات نگاه نکنيد، عميق تر و موشکافانه تر نگاه کنيد. يک نويسنده يا به عبارت کلي تر، يک هنرمند بايد بهتر از يک فرد عادي ببيند. به طور مثال هرآنچه را در مسير خانه تا مدرسه، خانه تا دانشگاه، دانشگاه تا خوابگاه يا منزل تا محل کار مي بينيد، به مدت يک ماه هر روز براي خودتان بنويسيد و تشريح کنيد و هر بار سعي کنيد چيز جديدي بنويسيد؛ خواهيد ديد که بعد از سه چهار روز مجبور هستيد بهتر ببينيد.
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: یسنا

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
7,872
26,781
مدال‌ها
8
دوستي گفت: «چندين بار اين کار را کرده ام و از روز سوم مجبور شده ام تعداد درختان، نوع آنها، گدايي که جاي ثابتي دارد، تعداد و نوع دکور مغازه هاي کنار خيابان، طول سايه ها، حتي پرندگان روي درخت ها، طول صف نانوايي اي که در مسير قرار دارد و بسياري موارد ديگر را هم ببينم. کار به جايي رسيد که ديگر مي توانستم در مورد يک دايره المعارف بنويسم و حتي وقتي چشمانم را مي بستم، از شماره دست اندازها يا ميزان صداي بوق ماشين ها، محل اتوبوس را حدس بزنم». شايد به نظرتان عجيب بيايد ولي به هر حال کارساز است.
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: یسنا

ASHVAN

سطح
6
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Aug
7,872
26,781
مدال‌ها
8
اساساً گزارشگران و خبرنگاران در اين نکته با پليس ها مشترکند. شايد بد نباشد بدانيد بسياري از نويسندگان بزرگ، شخصيت داستان ها و رمان هايشان را از شخصيت هاي اطرافشان وام گرفته اند. اين يعني آنها آدم هاي اطرافشان را از چشم يک نويسنده مي ديدند.
البته اين «جور ديگر ديدن»، بايد تا حد امکان هنري باشد؛ به طور مثال درخت گيلاسي را که در بهار پر از شکوفه شده در ذهن تجسم کنيد. چه تعبيري در مورد آن مي شود به کار برد؟ احتمالا به تعداد خوانندگان اين متن، تعابير و تصاوير وجود دارد ولي به اين عبارت توجه کنيد: «ابر است که لاي شاخه ها گير کرده؟ نه، درخت گيلاس است که شکوفه داده » يا «آفتاب از لاي پرده ها داخل آمده بود و دست مي کشيد روي گل هاي قالي دستباف عزيزجون».
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: یسنا
بالا پایین