- Mar
 
- 186
 
- 43
 
- مدالها
 - 1
 
الانم بعید میدونم کسیو راه بده اتاقش!حالا امتحان کن خدارو چه دیدی شاید گذاشت بری داخل!
بی بی خاتون صورت پر از اشکشو پاک کردو گفت:_ببخشید وقت تو رو هم گرفتم دخترم!زیاد حرف زدم!
مغموم و ناراحت به حرفاش گفتم:_نبابا شما زیاد حرف نزدید،من همیشه وقت دارم برای شما
..به هرحال من تلاشمو میکنم تا پرونده خوب پیش بره!
_ممنونتم دخترم!
+خواهش میکنم میشه بگید اتاقش کجاست؟؟؟
_طبقه بالا ته راهروعه..!
+ممنونم!
	
		
			
		
		
	
			
			بی بی خاتون صورت پر از اشکشو پاک کردو گفت:_ببخشید وقت تو رو هم گرفتم دخترم!زیاد حرف زدم!
مغموم و ناراحت به حرفاش گفتم:_نبابا شما زیاد حرف نزدید،من همیشه وقت دارم برای شما
..به هرحال من تلاشمو میکنم تا پرونده خوب پیش بره!
_ممنونتم دخترم!
+خواهش میکنم میشه بگید اتاقش کجاست؟؟؟
_طبقه بالا ته راهروعه..!
+ممنونم!